26 خرداد، بمناسبت صد و سیُ و دومین
سالگرد تولّد دکترمحمّد مصدّق «زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق» (106 )
● مشروح مذاكرات مجلس ملى روز یكشنبه ۳۰ شهریور ماه ۱۳۲۰ ( جلسه: ۱۱۷):
روز یكشنبه ۳۰ شهریور ماه ۱۳۲۰در مجلس شورای ملی« اسامى منتخبه از شعب جهت معاینه وتطبیق جواهرات سلطنتى» اعلام شد که بدینگونه در صورت جلسه مجلس(جلسه 117 ) آمده است:
رئیس- اگر قبول میفرمایید مذاكرات را بگذاریم براى موقعى كه برنامه طرح خواهد شد (صحیح است) قرار بود عدهاى براى معاینه جواهرات از مجلس معین شوند (از هر شعبه دو نفر) این اشخاص انتخاب شدهاند و اسامى آنها به اطلاع میرسد:
آقایان: سزاوار- دكتر ملكزاده- موقر- شاهرودى-
اورنگ- صفوى- طباطبایى- معتضدى- مهدوى- شباهنگ- دادور- جعفر اصفهانى.
و ضمناً خواهش كرده بودند كه دو سه نفر مقوم هم مجلس معین بكند براى موقعى كه معاینه جواهرات به عمل آید وهر چه زودتر شروع به كار كنند آن اشخاص را كه در جلسه خصوصى معین خواهند كرد تا مشغول اقداماتى كه لازم است بشوند آقاى بیاتبیات- راجع به این قسمت كه فرمودید همان كمیسیونى كه معین شدهاست كه از طرف مجلس البته یك عده اشخاص كارشناسى را كه لازم بدانند خودشان دعوت مىكنند و معین خواهند شد و كارشناسان از طرف ۶ مجلس كه معین نمیشود البته خود آن كمیسیون در صورت لزوم به كارشناس رجوع خواهد كرد.
وزیر دادگسترى- البته عده كار از طرف مجلس معین شدهاند به اتفاق اشخاص كه از طرف وزارت دارایى و دولت معین میشوند اینها هر اقدامى را كه لازم بدانند عمل خواهند نمود.
در روز ۶ مهر ماه ۱۳۲۰ نامهای از سوی وزارت دارایی در مجلس شورای ملی خوانده شد:
به طوری که در جلسه رسمی مجلس مذاکره شد برای بازدید جواهرات سلطنتی و تطبیق با ثبت دفاتر و اسناد از طرف دولت تصمیم گرفته شد آقایان نامبرده زیر علاوه از آقایان هیئت نظارت اندوخته اسکناس در کمیسیون رسیدگی به این کار شرکت فرمایند خواهشمند است مراتب را در مجلس اعلام فرمایند: جناب آقای تقوی رئیس دیوان کشور- جناب آقای کمال هدایت رئیس دیوان محاسبات- جناب آقای حسین علاء- جناب آقای ابراهیم حکیمی. ( مذاکرات مجلس شورای ملی ۶ مهر ۱۳۲۰ نشست ۱۱۹ نامه از وزارت دارایی درباره جواهرات سلطنتی)
●مشروح مذاکرات مجلس در روزپنجشنبه ۸ آبان ماه 1320 ( جلسه 132 )
در روزپنجشنبه ۸ آبان ماه 1320 ( جلسه 132 ) گزارش وزارت دارایی درباره کمیسیون رسیدگی به جواهرات سلطنتی در مجلس شورای ملی خوانده شد:
ریاست مجلس شورای ملی
کمیسیون مرکب از نمایندگان مجلس شورای ملی و منتخبین دولت مأمور رسیدگی به جواهرات سلطنتی صورت مجلس اقدام و رسیدگیهای خود را برای تقدیم به مجلس شورای ملی به این وزارت ارسال داشته است.
اینک نسخه اصل صورت مجلس مزبور که به امضای رئیس کمیسیون رسیده در پیوست تقدیم میشود. متمنی است مقرر فرمایید به اطلاع آقایان نمایندگان برسد.
رئیس – این را چون مفصل است چاپ میکنیم و به اطلاع آقایان میرسانم.
وزیر دارایی – اجازه میفرمایید؟
رئیس – بفرمایید
وزیر دارایی – اجازه میفرمایید میخواستم دو کلمه در موضوع جواهرات عرض کنم. این گزارشی که از طرف کمیسیون جواهرات تقدیم مجلس شورای ملی شده البته چون کمیسیون از طرف این مجلس معین شده لازم بود قبل از این که دوره مجلس تمام شود گزارش آن هم در همین مجلس مطرح گردد. (صحیح است) خلاصه این گزارشی که بعداً چاپ میشود آقایان قرائت خواهند فرمود این است که کمیسیون به تمام جواهراتی که محتاج به رسیدگی بودهاست رسیدگی کرده و چیزی کسر نبوده جز چند فقره و بنده میخواستم راجع به آن چند فقره که اظهار شده کسر است یک توضیحاتی عرض کنم که خاطر آقایان مستحضر باشد.
گفته شدهاست شش حلقه انگشتر (جمعی از نمایندگان – هشت حلقه) بلی هشت حلقه انگشتر و یک گوشواره و پنجاه و چهار دانه مروارید در آن صورت نبودهاست.
راجع به انگشترهایش بنده اطلاع دارم در موقعی که کمیسیونی از طرف دولت به مصر اعزام میشد برای مراسم عروسی از طرف هیئت دولت تصویبنامه صادر شد و اجازه دادند آن هشت حلقه انگشتر را در آن جا به اشخاصی که مقتضی میدانند به رسم هدیه بدهند و همین طور هم عمل شدهاست و در صورت مجلس هم هست.
راجع به گوشواره هم در آن روزی که آقای جم وزیر دربار سابق که حافظ این جواهرات بودند در کمیسیون حاضر شدهاند آن وقت این گوشواره نبود ولی بعداً معلوم شد که این گوشواره که اشتباهاً نیاورده بودند آن هم حاضر است و در موقع خودش ارائه میشود.
راجع به ۵۴ دانه مروارید مطابق تحقیقی که بنده کردم این مرواریدها به صورتی که اول تهیه شده بود نیست و تغییر شکل پیدا کردهاست یعنی اول به صورت تسبیح بودهاست و بعداً به صورت گردنبند درآمده است و در این تغییر بعضی دانهها که به درد گردنبند نمیخورد ضمیمه آن نشده چون اطلاع به بنده خیلی دیر رسید فرصت نکردم که راجع به این ۵۴ دانه مروارید تحقیق کافی بنمایم که فعلاً این ۵۴ دانه کجا است و چه شدهاست هنوز تحقیقات دقیق نشده و این را در جلسه آینده پس از تحقیقات به عرض مجلس خواهم رسانید و نیز این را میخواستم عرض کنم در همان موقعی که این جواهرات ساخته میشد یعنی یک مقدار از جواهرات دولت را برداشتند برای ساختن بعضی قطعات و برای عروسی لازم بود یک مقداری جواهر کسر آمده بود برای آن منظوری که داشتند و آن جواهراتی که از خزانه برداشته بودند کافی نبود و در حدود ۲۴۰ قیراط الماس خارج از جواهرات دولتی به پول اعلیحضرت پادشاه سابق در بازار خریداری شده و اشخاصی که خودشان فروختهاند و مأمور تهیه جواهرات بودهاند آنها حاضرند و صورت مجلسش هم حاضر است که آنها هم ضمیمه جواهرات شده به اضافه مخارج ساختن و فلز پلاتینی که لازم بودهاست برای ساختن آنها اعلیحضرت پادشاه سابق پرداختهاند اینها هم اضافه میشود بر این جواهرات و ضمیمه جواهرات سلطنتی شدهاست به علاوه اگر چند حلقه انگشتر هدیه داده شدهاست به بعضی خارجیها باید عرض کنم که یک مقداری جواهراتی که سلاطین یا اشخاص دیگری به اعلیحضرت پادشاه سابق داده بودند از قبیل قداره و غیره اینها را هم به خزانه دولتی تسلیم کردهاند و اینها امروز جزو جواهراتی است که در خزانه بانک ملی ایران موجود است.
بنده خواستم این توضیحات را عرض کنم که خاطر آقایان مسبوق باشد.
●منصور نخست وزیر وقت ایران درروز دوشنبه سوم شهریور ماه ۱۳۲۰ اشغال ایران توسط قوای متفقین روسیه شوروی و انگلیس علیرغم اعلام بیطرفی به اطلاع نمایندگان فرمایشی مجلس شورای ملی رساند، در روز یكشنبه ۶ شهریور ماه محمد علی فروغی وزرای حکومت خود را به مجلس معرفی نمود. فروغی هنگام معرفی عباسقلی گلشائیان به سمت وزارت دارایی ، آقای صفوی راجع به جواهرات سلطنتی از آقای وزیر دارایی پرسید و بدینگونه در باب «غارت و فساد دوران پهلوی اول » سخن آغاز کرد :
رئیس- آقای صفوی
صفوی- از یك هفته به این طرف انتشارات و شایعاتی راجع به جواهرات سلطنتی و پشتوانه اسكناس در شهر جریان یافته كه البته همه مطلع شدهاند. گفته میشود كه جواهرات دست خورده شده و نقل و انتقالهایی داده شده و این انتشارات و مذاكرات موجب تزلزل و نگرانی افكار عمومیشدهاست از آقای كفیل وزارت دارایی كه به مقام وزارت معرفی شدهاند سؤال شد كه اطلاعات خود را راجع به این موضوع به اطلاع مجلس شورای ملی برسانند حالا هم كه آقای نخست وزیر حضور دارند تقاضا میشود رفع نگرانی بفرمایند.
(نمایندگان- صحیح است)
وزیر دارایی (آقای گلشائیان) – خاطر آقایان نمایندگان محترم مستحضر است جواهرات سلطنتی از بعد از مشروطیت ایران در قفسهها و صندوقهایی كه ممهور به مهر وزیر دربار وقت و وزیر دارایی و رئیس بیوتات سلطنتی بود به موجب ثبت و سیاهههای مرتب در تالار موزه و صندوقخانه كاخ گلستان نگاهداری میشد.
جواهرات مزبور یك قسمت آن جنبه تاریخی داشته و به واسطه اهمیت تاریخی و منحصر به فرد بودن آن جزء اثاثیه سلطنتی محسوب و حفظ و نگاهداری آن برای كشور لازم است و یك قسمت كه دارای جنبه مزبور نبود به موجب قانون مصوب ۲۵ آبان ۱۳۱۶ مقرر گردید به بانك ملی انتقال داده شده كه در موقع مقتضی به ترتیبی كه در ماده ۳ آن قانون پیشبینی گردیده فروخته شده و حاصل بهای آن منحصراً به مصرف خرید شمش زر برسد. طبق ماده ۲ قانون مزبور مقرر گردید كه تفكیك جواهرات از نقطهنظر اهمیت تاریخی و منحصر به فرد بودن آن توسط كمیسیونی به عمل آید مركب از رئیس دولت و دو نفر از وزرا و دو نفر از نمایندگان مجلس شورای ملی كه برای این منظور انتخاب میشوند.
كمیسیون تفكیك جواهرات در ۲۵ دی ماه ۱۳۱۶ مركب از آقایان جم نخست وزیر وقت و آقای بدر وزیر دارایی و آقای علاء وزیر بازرگانی با حضور آقایان مؤیداحمدی و اعتبار نمایندگان مجلس شورای ملی جلسات خود را تشكیل و جواهرات را تفكیك آن چه قابل فروش تشخیص كردند به موجب صورت مجلس و ثبت ریز آن كه موجود است در سی و سه صندوق كه به مهر اعضاء كمیسیون ممهور گردیده به انضمام بیست و دو عدد صندلی كه دارای روكش طلا بوده در خزانه بانك ضبط و تحویل هیئت نظارت اندوخته بانك شد و آن چه مربوط به اثاثیه سلطنتی بود كماكان در قفسههای تالار موزه و صندوقهای نسوز طبق سیاهه و ثبت به مهر وزیر دربار و وزیر دارایی و رئیس بیوتات ممهور و تحویل رئیس بیوتات گردید.
فروش جواهراتی كه به بانك منتقل گردید نیز به موجب ماده ۳ قانون آبان ۱۳۱۶ محتاج به تشریفاتی است كه قانون پیشبینی كرده است ولی چون با اوضاع جهان مناسب بنود چیزی از آن فروخته شود عین جواهرات به عنوان پشتوانه اسكناس در خزانههای بانك نگاهداری شده تا هر وقت مقتضی شد به ترتیب مقرر در قانون ارزیابی و فروخته شده و برای آن صرف خرید شمش زر بشود.
این جواهرات در صندوقهای ممهور به مهر اعضاء كمیسیون تفكیك جواهرات مثل طلا و نقرههایی كه پشتوانه اسكناس است در خزانههای مخصوص كه در بانك ملی ساخته شده میباشد. كلید خزانههای مزبور در پاكتی كه به مهر اعضاء هیئت نظارت اندوخته اسكناس كه عبارت از دو نفر آقایان نمایندگان مجلس (كه فعلاً آقایان مؤیداحمدی و لیقوانی میباشند) وزیر دارایی دادستان دیوان كشور مدیر كل بانك ملی ایران خزانهدار كل بازرس دولت در بانك ملی ممهور است بوده و پاكت مزبور در صندوق مخصوصی در وزارت دارایی نگاهداری میشود.
به طوری كه توضیح داده شد جواهرات مزبور همان طور كه در موقع خود بسته شده الان نیز در صندوقهای ممهور به مهر اعضاء كمیسیون سابق بوده و در خزانه بانك موجود و صورت ریز آن با تمام مشخصات كه به امضاء اعضاء كمیسیون رسیده لاك و مهر شده در وزارت دارایی ضبط است.
درب خزانه محكم است از خارج وارد كردهاند اسبابها و رمز مخصوصى دارد اگر تمام كلیدها را هم به آن بیندازید این دربها باز نمیشود و این كلیدها را هم به آن بیاندازند این در بها باز نمیشود و این كلیدها در پاكتهاى مخصوصى است كه اینها به مهر اعضاء هیئت نظارت لاك میشود و مهر میشود و محفوظ میماند و اینها در صندوقهاى سر به مهر محفوظ میمانند و هر وقت بخواهند خزانه را باز كنند اول آن هیئت حاضر میشود و اول مهر پاكت را رسیدگى مىكنند و در صورت صحت آن وقت مطابق آن مقررات و تشریفات باز میكنند و این طور بروند و دربها را باز كنند البته معمول و معقول نیست همین طور كه آقاى وزیر دارایى فرمودند الان هم طلا و هم نقره و هم جواهرات امانى و هم جواهرات پشتوانه در بانك ملى موجود است فقط بنده یك عرضى میخواهم بكنم و اضافه بكنم بفرمایش آقاى وزیر دارایى كه فرمودند هیئتى از نمایندگان بیایند البته ما هم به هم بستهایم وقطع داریم هر هیئتى از مجلس یا دولت بروند آن جا همه نمایندگان اطمینان دارند همه به نظار بانك اطمینان دارند ولى معهذا براى این كه معلوم شود همان طور كه حضرت ابراهیم خواست كه بداند خداوند چه جورى مرده را زنده میكند و خدا گفت مگر اطمینان ندارى گفت چرا لیطمئن قبلى و مسلماً علمالیقین است الان شاید به نظر بنده همان طور كه آقاى وزیر دارایى هم فرمودند براى این كه علمالیقین حاصل كردهاند كه جواهرات سلطنتى و امانى هر دو در بانك موجود است براى این كه علمالیقین هم داشته باشند بیایند وبچشمان به بینند بهتر این است كه بنده میخواهم پیشنهاد كنم كه یك روزى را تعیین كنند كه آقایان نمایندگان بیایند و ببینند هر كس میل دارد و مایل است تشریف بیاورد اینها را باز كنیم و ببینند و اگر لازم باشد هر كس میل دارد البته اجبارى نیست هر كس مایل است بیاید و ببیند دشتى جا نیست چرا بنده جا میدهم. چرا بنده جا میدهم سیصد نفر هم جا است و بعداً هم ممكن است یك دعوتى بكنند از اطاق تجارت تهران و رؤسا اطاق طهران هم تشریف بیاورند و ببینند این است نظر بنده (نمایندگان صحیح است)
دبستانى- نظر بنده با این فرمایشات تأمین شد نظر بنده این بود كه اكتفا نكنند به یك عدهای مخصوص هر كس میخواهد برود (صحیح است)
نخست وزیر- بنده عرض زیادى ندارم و براى تأیید گفتار آقایان مخصوصاً خواستم خواهش كنم كه این اقدام را بكنند و بعداً هم گزارش آن را به مجلس شوراى ملى اطلاع بدهند.
●در روز سه شنبه ۲۵ شهریور پس از « بیانات آقای محمد علی فروغی نخست وزیر دایر به اعلام استعفای اعلیحضرت رضاشاه پهلوی و قرائت استعفانامه ایشان و اعلام سلطنت والاحضرت ولایتعهد محمد رضا، آقای دشتی در بارۀ « حقوق مملكت و حقوق افراد و دولت و وضع جواهرات سلطنتی اظهار داشتند:
رئیس- آقاى دشتى
دشتى- البته مطلب خیلى زیاد است و مطلب گفتنى مخصوصاً خیلى زیاد است اما به متابعت از نظر آقاى نخست وزیر ما از تمام مطالب گفتنى صرفنظر مىكنیم فقط یك موضوع است اینجا كه بسیارى از رفقا مجلسى من با من صحبت كردند و این حكایت از این مىكند كه یك نگرانى فوقالعاده بین مردم است.
قسمت اخیر سخنان آقاى نخست وزیر كه فرمودند اعلیحضرت همایون جدید میل دارند به این كه تمام خرابكارى ترمیم شود بنده را تأیید و تشجیع مىكند كه این نگرانى آقایان را به عرض آقاى نخست وزیر برسانم. در مدت تقریباً متجاوز از بیست سال اعلیحضرت شاه سابق زمامدار مطلق و اختیار دار بدون نظارت در تمام امور مالى و اقتصادى مملكت بودند مردم عجالتاً مىخواستند كه این قسمت به طور صریح معلوم شود كه حقوق مملكت و حقوق افراد و دولت به طور صحیح حفظ شده باشد خلاصه وكلا میل دارند كه بفهمند تعدى و اجحافى به مالیه مملكت نشدهاست و بنابراین بیشتر از هیئت دولت این تقاضا مىشود كه مواظب این كار باشند ما میل داریم ببینیم چه تدابیرى اتخاذ مىكنند البته خود دولت تدابیر حقوقى اتخاذ مىكنند و این را باید بدانیم كه چه اقدامى مىكنند
مخصوصاً در قسمت جواهرات سلطنتى كه اخیراً مطرح بود در این موضوع باید رسیدگى كامل شود و این كه صد نفر یا دویست نفر بروند آنجا و جواهرات را ببینید فایده ندارد بلكه باید یك هیئت طرف اعتماد مجلس معین شود كه آنها نخست وزیر استدعا كنم كه آیا در این خصوص فكرى كردهاند و میتوانند از این بابت اسباب اطمینان مجلس شوراى ملى را فراهم كنند.
[۴-اظهارات آقاى نخست وزیر در جواب بیانات آقاى دشتى]
نخست وزیر- بنده همان طورى كه عرض كردم نه حالتم و نه فرصتم اجازه نمیدادند در این باب به تفصیل عرض كنم به طور اجمال عرض كردم اولاً اعلیحضرت پادشاه جدید كاملاً نظر دارند كه مطابق قانون اساسى عمل شود و یكى از مقتضیات قانون اساسى این است كه هیئت وزیران در امور مربوطه آن اختیارات داشته باشند كه مطابق آن اختیارات و مسئولیتى كه در مقابل مجلس شوراى ملى دارند بكنند بنده را شخصاً آقایان مىشناسند گمان میكنم امتحان خود را هم داده باشم. (صحیح است) اگر غیر از این بود زیر بار نمیرفتم و اگر غیر از این باشد زیر بار نخواهم رفت (صحیح است احسنت) بنابراین از امروز به بعد ما امیدواریم بلكه یقین داریم كه جریان امور مملكت آن طورى كه باید دولت ومجلس شوراى ملى با همكارى تام و تمام به طوری كه همه از همه امور مطلع و مستحضرند باشند جریان پیدا كند در مسئله جواهرات كه فرمودند حالا بنده نمیخواهم عرض كنم درست این است یا نیست در جلسه گذشته آقاى وزیر دارایى گزارش مطلب را دادند البته این تقاضاى آقاى دشتى یك تقاضاى صحیح و معقولى است كه درست رسیدگى شود. جواهرات ثبت و دفتر دارد و این را بنده مطمئن هستم كه این ثبتها و دفترها هست و محفوظ است و جواهرات هم در بانك ملى هست میتوانند هر كس را كه میل دارند تعیین بفرمایند كمیسیونى از داخل مجلس به هر قسمتى كه تصویب میفرمایید تشكیل بدهند مردمان بصیر در سر فرصت و مجال ببینند تطبیق كنند اگر درست است انشاءالله فبها اگر هم درست نیست آن وقت تكلیف معلوم است.
۵- بیانات آقاى انوار
[توضیح جمال صفری: سید یعقوب انوار همان کسی است که در مجلس پنجم و مؤسسان بر ضد حقوق ملت و قانون اساسی مشروطیت عمل کرد و همراه با محمد علی فروغی، تیمور تاش، علی اکبر داور، سید محمد تدیّن، سلیمان میرزا اسکندری و… یکی از پایه گذاران سلطنت رضا خان بود. اینک که رضاخان را از ایران برده بودند، او، با « الخیر فیما وقع »، بیانات خود را شروع کرد!!]
رئیس- آقاى انوار
انوار- الخیر فیما وقع یك پیشآمدى واقع شدهاست كه انشاءالله الرحمن امیدواریم این پیش آمد نیكى باشد و خیر و سعادت ملت ایران در این پیش آمد باشد كه از تحت یك فشار خیلى ممتدى نجات پیدا كردند و من یك خوشوقتى دارم كه الان دارم در یك مجلسى صحبت میكنم كه عموم نمایندگان مجلس مثل مجلس سابق یك روح اتحاد و یگانگى با پشتیبانى از كابینه و دولت دارند كه انشاءالله امیدواریم تمام خرابیهاى سابق ما ترمیم شود كه مثلاً ما میگوییم سؤال دارم یا استیضاح دارم از فلان وزیر فورى آن وزیر حاضر شود روزنامههاى ما نباید مثل مرغ منقار چیده در قفس آهنین باشند تا كى باید ملت ایران صدا نداشته باشد كه بگوید آقا ظلم خانه مرا خراب كرده است (یك نفر از نمایندگان- هنوز مختارى سرجایش هست)
بعد از این كار، بنده و جنابعالى آقاى دشتى امیدواریم كه كارها تحت نظارت خودمان یعنى مجلس شوراى ملى بیاید و بد از این هم باید براى سعادت مملكت كار كنم و وزرا هم بعد از این راه مجلس را گم نكنند. آقاى فروغى شما پرورده مجلس هستید بنده یك روز در جائى گفتم آقا بفرمائید وزراء بیایند در مجلس. گفتند وزرا به مجلس كارى ندارند. به قانون اساسى كه باید عمل كنند قانون اساسى روح مردم ایران است. خونبهاى مردم ایران است. بایستى مسئول مجلس باشند این كه آقاى رئیسالوزرا (آقاى نخست وزیر) الفاظ را هم خراب كردند (خنده حضار) نمیگوییم كه شما در حدود خودتان مختار نباشید ما گفتیم وزرا كدخدایى هستند كه در حوزه وزارتىشان ولى ما هم این حق را داریم كه مطابق قانون عمل كنیم (نمایندگان- مذاكرات كافى است)
[۶- بیانات نخست وزیر در قبال اظهارات آقاى انوار]
آقاى نخست وزیر- فرمایشات آقاى انوار همان طور است كه ملاحظه فرمودید و بنده اطمینان میدهم و امیدوارم كه جریان امور بر طبق دلخواه باشد چیزى را كه میخواهم عرض كنم این است كه متأسفانه به طوری كه در جلسه قبل آخر ما آمدیم به استحضار خاطر نمایندگان محترم رساندیم قضایا و پیشآمدهاى برخلاف ترصد و میل ما واقع شدهاست كه من جمله یكى این بود كه در بعضى از قسمتهاى كشور ما قواى شوروى و در یك قسمت دیگر قواى انگلیس اقامت كند چیزهاى دیگرى كه در آن یادداشتهاى ملاحظه فرمودید كه آنها چه تقاضا كردند و در مقابل چه تقاضا كردیم و بالاخره چه نتیجه حاصل شد. عجالتاً قرار بر این شدهاست كه قواى شوروى و انگلیس در بعضى از قسمتهاى خاك ما باشند اینها براى یك مقاصدى آمدهاند حوائجى دارند و كارهاى دارند ناچار رفت و آمدهایىاز شهر به آن شهر از آن خط به آن خط میكنند. رفت و آمدها برحسب اطمینانهاى كتبى و شفاهى كه داده شدهاست به هیچوجه مزاحم حال دولت و ملت ایران نخواهد بود و بر ضدیت و مخاصمت و مزاحمت مردم نیست. مثلاً همین الان خبر دادند كه قواى خارجى از جاهاى حركت و به طرف طهران نزدیك میشوند هر چند كه دولت اقدامات كرده است كه قوا نیاید و امیدواریم كه این اقدامات موثر باشد ولى فرضاً هم نزدیك طهران هم این را باید خاطر آقایان نمایندگان مسبوق باشد كه اینها براى مخاصمت نمىآیند براى مقاصد خودشان نسبت به كارهاى كه دارند میآیند و میروند. اگر احیاناً از این حركات به گوش آقایان خبر برسد آقایان نمایندگان و مردم تصور میكنند مقاصد خصمانه دارند آن اندازه كه بما اطمینان دادهاند و ما هم البته اطمینان حاصل كردهایم مطلب این است ولى باز مبادا مثل چند روز پیش مردم در طهران وحشت كنند و اسباب زحمت شوند و کار بر ما سخت شود. مشكلات براى ما ایجاد گردد از این جهت عرض كردم كه عموم ملت و عموم مردم مطلع باشند از این جهت پریشان خاطر نباشند و به هراس نیفتند. ( 6 )
◀ توضیحات و مآخذ:
(1) منبع: دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جواهرات سلطنتی»، شماره۵۱۶۱.
http://lib.eshia.ir/23019/1/5161/
2 – سیدمسعود سیدبُنَکدار«معمای جواهرات سلطنتی پس از سقوط پهلوی اول» فصلنامه اسناد بهارستان، ضمیمه سال اوّل، شماره سوم، پاییز ۱۳۹۰ (ویژهنامه دومین نشست تخصصی تاریخ مجلس)؛ صص ۱۹۲ ـ ۱۷۷.
(3 ) دکتر محمد قلی مجد «رضا شاه و بریتانیا» ،(بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا) ترجمه مصطفی امیری – مؤسسه انتشارات پپژوهشهای سیاسی – 1389 – صص 410 – 391
4- عباسقلی گلشائیان« گذشتهها و اندیشهای زندگی یا خاطرات من – جلد اول – انتشارات انتیشتن – 1377- صص 389 – 388
5 – پیشین – ص 511
6 – صورت مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی در باره جواهرات سلطنتی – کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی
◀ شمشير طلايي كه به سرقت رفت:
پس از استعفاي رضاشاه، درمجلس شوراي ملي درباره سرنوشت جواهرات سلطنتي برخي از نمايندگان سئوالاتي مطرح كردند و منابع دولتي اظهار داشتند كه تصرفاتي در آن نشدهاست. حال آنكه بعداً طبق گزارش رسمي اداره بيوتات سلطنتي معلوم شد در چند نوبت به ويژه هنگام عروسي وليعهد بخشي از جواهرات سلطنتي كه به دربار فرستاده شده بود، به خزانه عودت داده نشده و مورد دستبرد قرار گرفته است.
علاوه بر آن، در دوران سلطنت محمدرضا شاه نيز مردم مطلع شدند كه شمشير طلاي مرصع به گوهرها و سنگهاي گرانبها كه به منظور برگزاري مراسم و تشريفات تدفين رضاشاه به مصر ارسال شده بود، به ايران بازگشت داده نشدهاست و فاروق پادشاه مصر آن را ضبط نموده و هرچه از وي مطالبه كردهاند، از تحويل آن امتناع كردهاست.
اين قضيه مكتوم بود تا اينكه رژيم سلطنتي مصر واژگون گشت. در اين موقع مجله «روزاليوسف» چاپ قاهره طي مقالهاي اين موضوع را برملا ساخت.
مجله خواندنيها در شماره 102 سال 12 خود زير عنوان «چگونه ملك فاروق شمشير جواهرنشان رضاشاه را بالا كشيد» شرحي نگاشته كه عيناً ملاحظه ميفرمائيد:
مجله «روزاليوسف» در شماره اخير خود (مرداد 1331) اين خبر را انتشار دادهاست: مقامات مسئول مصري اخيراً كه شروع به تصرف املاك و اموال و كاخهاي ملك فاروق، پادشاه سابق مصر كردهاند، با يك نامه رسمي از طرف وزارت دربار ايران مواجه شدهاند كه تفصيلات يكي ديگر از ماجراهاي فاروق، پادشاه سابق مصر و از بين رفتن قطعهاي از جواهرات سلطنتي ايران را فاش ميسازد.
جريان قضيه از اين قرار است در روزهاي جنگ جهانگير دوم، جسد رضاشاه براي دفن به مصر فرستاده شد، شاه در آن وقت خارج از كشورش در حال تبعيد وفات يافته بود و مصر و ايران نيز بر اثر ازدواج سلطنتي روابط كاملاً دوستانه داشتند.
فاروق، پادشاه سابق مصر دستور داد كه براي به خاك سپردن شاه سابق ايران كليه شعائر و رسومي كه براي دفن سلاطين مصر به عمل ميآيد، مراعات شود.
ايران نيز قبلاً موافقت خود را با دفن جسد شاه سابق در مقابر سلطنتي مصر اعلام داشته بود زيرا مقامات انگليسي با بازگشت دادن جسد شاه سابق به ايران مخالفت ميورزيدند.
از طرف دولت و دربار ايران يك هيأت ديپلماتيك فوقالعاده براي شركت در تشييع جنازه شاه سابق به قاهره اعزام شد.
جسد شاه آورده شد و در پيشاپيش آن شمشير طلايي مرصع به جواهرات گرانبها حمل ميگرديد. اين شمشير از طلاي كاملاً خالص بوده و جواهرات روي آن از احجار كريمه و كمياب بود.
مراسم دفن خاتمه يافت و جسد رضاشاه مانند سلاطين مصر موميايي گرديد… هيأت عزا كه از طرف ايران به قاهره اعزام شده بود خود را براي مراجعت به ايران آماده ساختند و فقط در انتظار دريافت شمشير طلايي شاه بودند.
ليكن انتظار اين هيأت به طول انجاميد و كسي براي آنها شمشير را باز نياورد. در اين وقت يكي از اعضاي اين ميسيون سراغ شمشير را از يكي از درباريان مصري كه در اين مراسم حضور داشت گرفت، مرد درباري دور و برخود را نگاهي كرده و گفت:
«نميدانم شمشير را كجا گذاشتند، ولي به هر حال، محفوظ است، يا اينجا… و يا آنجاست… حالا فردا ميبينم.» فردا گذشت، پس فردا هم به آن پيوست و از مدتي كه براي بازگشت ميسيون تعيين شده بود چند روزي سپري شد، ميسيون ايران مجدداً با دربار مصر تماس گرفت. از طرف دربار چند ساعت مهلت خواستند و پس از اين مدت، كارمندان دربار به اعضاي هيأت ايران پاسخ دادند:
«مولاي ما اعليحضرت پادشاه، خودشان شمشير را در اتاق مخصوصشان نگه داشتهاند. ما از اولين فرصت استفاده و ايشان را يادآوري خواهيم نمود كه شمشير را به سفارت ايران بازگردانند… زيرا اعليحضرت اكنون مشغول هستند!!».
ميسيون اعزامي ايران به تهران بازگشت و ماجراي شمشير را براي شاه ايران، شوهر خواهر ملك فاروق بازگفتند… شاه ايران به كلي هاج و واج ماند و دستور داد نامهاي به دربار سلطنتي در مصر و نامه ديگري هم به سفارت ايران در قاهره نوشته و تقاضا كنند كه در ارسال شمشير براي شاه تسريع نمايند.
شاه ايران دستور داد كه در اين نامهها تأكيد شود او از نظر قيمتي بودن شمشير آن را مطالبه نميكند، بلكه از اين جهت آن را ميخواهد كه يادگار پدرش ميباشد.
دربار سلطنتي مصر جوابي به دربار ايران نداد، سفارت ايران در قاهره به كليه وسائل ممكنه ديپلماسي و غيرديپلماسي براي دريافت شمشير متشبث شد اما نتيجهاي نتوانست به دست آورد.
چند ماه گذشت و شاه ايران را امور كشورش از ياد شمشير بيرون برد، در اين وقت بود كه تدريجاً روابط دربارهاي مصر و ايران رو به تيرگي گذاشت، با وجود اين سفارت ايران از هر فرصتي استفاده كرده و موضوع شمشير طلايي جواهرنشان را يادآور شده و آن را مطالبه مينمود.
سرانجام جنگ به پايان رسيد و تصميم گرفته شد كه جسد شاه سابق به ايران بازگشت داده شود.
ميسيون رسمي دولت ايران يك بار ديگر در قاهره حضور يافتند. سفارت ايران براي دربار سلطنتي و مقامات مربوطه وزارت خارجه پيغام داد كه حتماً لازم است در موقع حمل جسد شاه سابق، طبق رسوم سلطنتي و درباري ايران، شمشير باشد… به آنها جواب داده شد كه البته، همين طور است و بايد از شمشير طلايي در اين مراسم استفاده كرد. اعضاي كميسيون نفسي به راحتي كشيدند.
وقت تشييع جنازه فرا رسيد. ملك فاروق در اين مراسم حضور نيافت و از شمشير مرصع طلائي هم خبري نشد. سفير ايران در مصر سراغ شمشير را گرفت، به او جواب دادند كه دربار خيلي شمشير را جستجو كرده اما آن را پيدا نكردهاند و ملك فاروق هم اصولاً درباره اين شمشير اطلاعي ندارد… قضيه به همين جا ختم شد. تا اينكه در هفته گذشته پس از بركناري ملك فاروق وقتي كه اموال او از طرف دولت بازرسي و مصادره گرديد، دولت و دربار ايران مجدداً شروع به مطالبه شمشير طلائي و مرصع به جواهرات و سنگهاي قيمتي و كمياب را نمودند… مطالبهاي كه سودي نداشت.
به نقل از: خواندنيها، سال 12- شماره 102
◀دستاندازی رضاشاه به جواهرات سلطنتی:
نشریه «دنیای اقتصاد» در چند شماره نقد کتاب «خاطرات ابوالحسن ابتهاج » که توسط « دفتر مطالعات تاریخ ایران» نقد شدهاست در دسترس عموم قرار دادهاست و مینویسد: « نویسنده و منتقد یادداشتی که نقد کتاب خاطرات ابوالحسن ابتهاج را برای دفتر مطالعات تاریخ ایران در دستور کار قرار داده ، احساسی دوگانه نسبت به رییس سازمان برنامه و بودجه دارد.
او از یک طرف معتقد است که ابتهاج شأن علمی بالایی داشته و به همین دلیل هرگز همچون موم در دستان شاه قرار نگرفته است و از طرف دیگر اما وی را فردی وابسته به آمریکا و انگلیس میداند. وی در نقد خود از صداقت و شجاعت ابتهاج در نقد رضاشاه و وابستگی خودش به خارجیها نیز نکاتی را یادآور میشود. ابتهاج در مقایسه رفتار رضاشاه و قاجار معتقد بودهاست که شاهان قاجار به دلیل اینکه به مذهب گرایش و علاقه بیشتری داشتهاند از دستاندازی به جواهرات سلطنتی خودداری میکردهاند.
بنابراین براساس این مستند تاریخی آقای ابتهاج عملکرد رضاخان را به مراتب ذلتبارتر از ناصرالدین شاه میداند. همچنین ایشان در زمینه نگهداری از جواهرات سلطنتی به عنوان سرمایه ملت ایران میگوید: « بیمناسبت نیست به این مطلب اشاره کنم که بعد از قتل نادرشاه و غارت جواهرات، هنگامی که آغامحمدخان قاجار سرسلسله قاجار به قدرت رسید، با پیگیری و بیرحمیشدید و حتی با قتل و شکنجه کسانی که جواهرات غارت شده را مخفی کرده بودند، قسمتی از آنها را جمعآوری کرد.
سلاطین سلسله قاجاردرتمام مدت سلطنت خود، باآنکه احتیاج مبرم به پول داشتند و شاید میتوانستند از راه فروش بعضی از قطعات این جواهرات وضع مالی خود را بهبود دهند، هیچ یک دست به این عمل نزدند.
بهعقیده من آنها به دلیل معتقدات مذهبی فروش جواهرات سلطنتی را بدیمن و شوم و یک نوع خیانت در امانت میدانستند. (ص160) در همین حال آقای ابتهاج در مورد شایعه دستاندازی رضاخان به برخی جواهرات سلطنتی میگوید: «مشرف نفیسی از دوستان نزدیک من بود … وقتی وزیر دارایی کابینه فروغی شد، ریاست بانک ملی را به من تکلیف کرد و من هم پذیرفتم. در آن زمان فرزین وزیر دربار شده بود.
چند روز بعد، مشرف مرا خواست و گفت که در این باره با فروغی صحبت کرده و فروغی گفته است حالا که تازه رضاشاه رفته و شایع است که مقداری از جواهرات را هم برده، شاید مصلحت نباشد جوانی را که کسی نمیشناسد در راس بانک ملی بگذاریم.» (صص71-70) آنچه در این زمینه مهم است اینکه آقای ابتهاج در خاطرات خود هرگز مساله خارج ساختن برخی جواهرات سلطنتی توسط رضاخان را نفی نمیکند، با آنکه فشار افکار عمومی در آن ایام، موجب میشود که وی به این پست منصوب نشود.
آقای ابتهاج همچنین در نقل خاطرات خود از مذاکراتش با محمدحسن میرزا (نایبالسلطنه احمدشاه) در تهران و پاریس از رفتار و سکنات این شخصیت قاجار به نیکی یاد و جملاتی را علیه رضاخان از وی نقل میکند: «در سال 1315 که برای مرخصی به پاریس رفته بودم، یک روز در خیابان ریولی محمدحسنمیرزا را دیدم و شناختم. او هم مرا شناخت و به طرف من آمد… از حال احمدشاه پرسیدم. گفت کتاب میخواند و استراحت میکند… محمدحسنمیرزا با تاثر زیاد گفت:« دیدید این آدم چطور ما را گول زد؟ قرآن مهر کرد و قسم خورد که وفادار بماند و آن وقت اینطور به ما خیانت کرد.» (صص26-25) در همین حال آقای ابتهاج در مورد رضاخان و پسرش محمدرضا مطالبی را عنوان میکند که اعمال آنها در مقایسه با پلشتیهای دربار قاجار بسیار بیاعتبارتر قلمداد میشوند. به عنوان مثال در مورد پهلوی دوم میگوید: « تقریبا یک ماه پس از این جریان استیونز گزارشی در مورد فعالیتهای شاه در معاملات به لندن ارسال میدارد که قسمتهایی از آن به شرح زیر درج میشود:… شکی نیست که اشتهای همایونی در معاملات و دخالت در طرحهای عمرانی تدریجا افزایش پیدا کردهاست… در واقع کمتر فعالیت اقتصادی است که دست شاه و دوستان او و فامیلش رو به آن دراز نشده باشد… راه موفقیت در معاملات از طریق جلب حمایت او (شاه) است، آن هم به وسیله دلالهایی که حسن شهرتشان قابل بحث است و به این ترتیب به تقاضای آنها اولویت داده میشود. در این نوع موارد منافع سلطنتی معمولا به طور محرمانه تامین میشود و شاه بهوسیله اشخاص و نوکرهایی که به آنها اطمینان دارد عمل میکند. از آن جملهاند بهبهانیان و اعضای فامیلش که آنها نیز به نوبه خود استفاده میبرند.
من هیچگاه این نوع داستانها را در مورد اینکه چنین معاملاتی از طریق رشوه به شخص شاه انجام میشود جدی تلقی نمیکردم و ترجیح میدادم که فکر کنم این معاملات با دادن سهم مخفی و غیره صورت میگیرد، ولی تعداد روایتهای رشوهگیریهای مستقیم و غیرمستقیم اعلیحضرت یا مقربین و فامیل او بهحدی زیاد است که دیگر نادیده گرفتن آنها غیرممکن است.» (صص435-434)
همچنین در مورد ظلم و تعدی رضاخان به جان و مال مردم و ثروتاندوزی سرسامآور وی از این راه و زدوبندها در پروژههای اقتصادی روایتهای بسیاری در خاطرات آقای ابتهاج آمده است. از آن جمله میگوید: «دکتر صنیع به تدریج در مازندران املاکی خرید و هنگامی که رضاشاه املاک مردم را ضبط میکرد چون حاضر نشد املاک خود را واگذار کند به زندان افتاد و پس از وقایع شهریور 1320 موقعی که رضاشاه از ایران رفت از زندان آزاد شد.» (ص454)
وی در مورد فساد در پروژههای عمرانی در دوره رضاخان میگوید: «اصولا رضاشاه به تمرکز کارهای عمرانی اعتقاد نداشت. بهعقیده او کلیه کارهایی که در راه اصلاحات صنعتی و اقتصادی ایران لازم بود بهعمل آید باید به ابتکار و دستور او باشد … از آنجمله میتوان سد کرخه را نامبرد که پس از اتمام آن، هنگامی که میخواستند مخزن سد را پر کنند معلوم شد باید از همان آبی استفاده کنند که قرنها به مصرف مشروب کردن مزارع اطراف سد رسیده است و چنانچه بخواهند آن را بهمصرف سد برسانند، قُرائی که از قرنها پیش از این آب مشروب میشدند خشک خواهند شد. از این رو سد کرخه بهعنوان مجسمهای از کارهای ناصحیح در جای خود باقی ماند.
نمونه دیگر کارخانه قندچغندری بود که در شاهی نصب شد و پس از احداث معلوم شد که در آنجا محل مناسبی برای کشت چغندر وجود ندارد و کارخانه را بعد از تحمل خرج زیاد، برچیدند و به اراک منتقل کردند.» (ص304)
آقای ابتهاج همچنین در مورد انتخاب کرج برای احداث کارخانه ذوبآهن از سوی رضاخان و توقف آن بعد از جنگ جهانی دوم در حالیکه هزینه چشمگیری صرف آن شده بود، میگوید: «وقتی با نماینده کنسرسیوم وارد مذاکره شدم او گفت که تاسیس ذوبآهن در کرج به این دلیل عملی نبوده که معادن شمال ایران به اندازه کافی سنگآهن نداشته و فقط مصرف دو سال کارخانه را تامین میکردهاست. گذشته از آن زغالسنگ این ناحیه برای مصرف کورههای ذوبآهن مناسب نبود.
پرسیدم چطور چنین محلی را برای ایجاد ذوبآهن انتخاب کردید؟ جواب داد به ما گفتند شاه (رضاشاه) دستور دادهاست محل کارخانه باید همین جا باشد و ما هم ناچار قبول کردیم.» (ص418) مصادیقی از این دست که به دلیل اخذ رشوه یا منافع شخصی سرمایههای کلانی از ملت به باد رفته است، در خاطرات آقای ابتهاج درباره دوران پهلوی اول و دوم بسیار یافت میشود و ما در اینجا برای پرهیز از تطویل بیش از حد بحث از آنها در میگذریم، اما استنباطی که میتوان از نوع برداشت این کارشناس مالی و اقتصادی از سلسله پهلوی و قاجار داشت به طور مشهود برتری قاجارها نسبت به پهلویها است.در آخرین فراز از این نوشتار، ضمن تاکید مجدد بر این نکته که در مواضع آقای ابتهاج تناقضات آشکاری درباره حضور سلطهگرانه بیگانگان در ایران دیده میشود، باید خاطر نشان ساخت این مساله بدون شک متاثر از تعلقات فرهنگی و بعضا وابستگیهای سیاسی وی بودهاست.
برای نمونه، آقای ابتهاج از یک سو سعی دارد خود را مخالف جدی استخدام یک آمریکایی به نام «آرتور میلسپو» به عنوان رییس کل دارایی ایران مطرح سازد، ولی در همان حال در مقام ارائه توصیهای به نخستوزیر برمیآید که کاملا در تناقض با موضع اول او است: «به نخستوزیر گفتم حالا که دولت یک آمریکایی را آورده که اصلاحاتی انجام دهد بهتر است شما هم وزیر مالیهای داشته باشید که با روحیه و طرز فکر آمریکاییها آشنایی داشته باشد. من آن وقت نمیدانستم که قوامالسلطنه با استخدام میلسپو مخالفت کرده بود.» (ص112) از آنگونه تناقضات که درگذریم باید اذعان داشت خاطرات آقای ابتهاج اطلاعات بسیار ارزشمندی برای تاریخپژوهان دارد، زیرا برخلاف بسیاری از کسانی که اصولا خاطرات را برای تطهیر خود بیان میکنند رییس سازمان برنامه و بودجه دهه 30، از ابتدا به نوعی صادقانه وابستگیهای خود و خانوادهاش را به انگلیس و سپس نوع نزدیک شدنش را به آمریکاییها در مقام ریاست بانک ملی عنوان میکند؛ بنابراین خواننده دقیقا میداند خاطرات چه کسی را مرور میکند؛ بنابراین آسانتر به واقعیتها دست مییابد.
همچنین آقای ابتهاج به دلیل مورد اعتماد بودن در محافل انگلیسی و نیز محافل آمریکایی، در جریان بسیاری از تصمیمگیریها قرار میگرفته است. آخر اینکه وی دارای شأن علمی غیرقابل کتمانی نیز بود؛ بنابراین همانند بسیاری از مدیران دهه 40 و 50 موم دست شاه و آمریکاییها نبودهاست، همین ویژگی است که بر اهمیت خاطرات آقای ابتهاج میافزاید و میتواند روشنگر بسیاری از نقاط کور تاریخ معاصر کشورمان باشد.
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد- ۱۳۸۹/۰۷/۱۴ – شماره ۲۱۹۴
◀ سرنوشت عبدالحسین دیبا در ملایر:
دراسناد وزارت خارجه آمریکا به عبدالحسین دیبا در رابطه با جواهرات سلطنتی اشاره شدهاست که شرح زندگی و سرانجام سرنوشت اورا در اینجا میآورم :
دکتر باقر عاقلی مینویسد: عبدالحسین دیبا ملقب به وكیلالملك، در1267 در تبریز تولد یافت. پدرش ترابخان وزیر خلوت از اعیان و اشراف و مالكین عمده آذربایجان بود و در دربار مظفرالدین شاه مقامى شامخ داشت. ازعموهاى وى، یکی نظامالعلماء تبریزى بود. عبدالحسین پس از انجام تحصیلات مقدماتى در تبریز براى ادامهى تحصیلات به اروپا اعزام شد و در رشتههاى اقتصاد و علوم سیاسى درس خواند و پس از فراغت از تحصیل، به سمت اتاشه افتخارى در سفارت ایران در پاریس مشغول خدمت شد. چند سالى در پاریس اقامت داشت تا به ایران بازگشت و چون غالب منسوبین نزدیك او در وزارت امور خارجه مصدر مقامات حساس بودند، او هم با سمت قنسولى به بادكوبه رفت و مدتى در آن سمت باقى بود. چندى هم در استانبول اقامت داشت و كنسولگرى ازمیر را اداره مىكرد و بعد به تهران بازگشت. چندى در وزارت خارجه مصدر خدماتى بود تا به وزارت مالیه انتقال یافت و به ریاست اداره امتیازات منصوب شد. بعد از خلع قاجاریه و سلطنت رضاشاه كه مآلا تیمورتاش به وزارت دربار منصوب و مرد قدرتمند ایران شد، نظر به سوابق دوستى و نزدیكى با دیبا، او را به دربار پهلوى برد و ریاست محاسبات دربار را به او سپرد. ضمنا تیمورتاش و دیبا آنقدر به هم نزدیك شدند كه شب و روز را با هم به سر مىبردند. تیمورتاش به هیچ میهمانى یا مسافرت داخلى و خارجى بدون حضور دیبا نمىرفت. در تمام مسافرتهاى سالیانهى او به اروپا، دیبا همراه او بود. این نزدیكى موجب مىشد افرادى كه با تیمورتاش كار دارند به او متوسل شوند و او نیز حاجت آنها را برآورده مىكرد.
در دورهى هفتم و هشتم مجلس شوراى ملى، دیبا با كمك تیمورتاش به وكالت مجلس شوراى ملى انتخاب گشت. ولى شان خود را بالاتر از این مىدانست كه در جلسات مجلس شوراى ملى شركت كند و در همان وزارت دربار مشغول كار بود و مقام و موقعیت ممتازى براى خود بوچود آورده بود. این نزدیكى و تقرب به تیمورتاش كه طبعا نزدیكى به شاه بود، موجب شد براى انجام بعضى از تقاضاهاى ارباب رجوع، وجوهى گرفته و تقریبا دیبا كارچاقكن تیمورتاش شده بود. وقتى ستارهى بخت تیمورتاش در حال افول قرار گرفت، رضاشاه اول عبدالحسین دیبا را اخراج كرد و به جرم اخذ رشوه از شخصى به نام امیرمنصور فرزند سپهدار رشتى براى وكالت مجلس او را به محاكمه كشیدند. سرانجام محكوم به ده ماه حبس مجرد شد. براى طى دوران محكومیت به زندان ملایر انتقال یافت. پس از خاتمهى دوران محكومیتش آزاد نشد و سالها در زندان باقى ماند تا اینكه در سال 1318 در سن 51 سالگى در زندان ملایر جان سپرد.
دکتر باقر عاقلی «شرح حال رجال سياسی و نظامی معاصر ايران» ،جلد دوم – چاپ اول – نشر گفتار باهمکاری نشر علم – 1380 – ص- 691
حسین کاشانی در مقاله ای پژوهشی بنام سرنوشت عبدالحسین دیبا در ملایر اینگونه شرح میدهد:
از كساني كه به دست مأموران رضاشاه خفه شد و به قتل رسيد، عبدالحسين ديبا بود. عبدالحسين ديبا نماينده مجلس شوراي ملي و رئيس محاسبات وزارت دربار بود. قبل از آنكه مورد غضب واقع شود از محارم نزديك رضاشاه محسوب ميشد. با تيمورتاش وزير دربار هم دوستي نزديكي داشت. تيمورتاش او را به اتهام اخذ رشوه از كار بركنار كرد و به دستور وي مجلس هشتم شوراي ملي ديبا را سلب مصونيت سياسي كرد. ديبا در زير شكنجههاي شديد شهرباني به ناچار اقرار كرد كه از امير منصور فرزند سپهدار اعظم رشوهاي به مبلغ 2000 تومان اخذ كردهاست تا ترتيب انتخاب او را از حوزه انتخابيه رشت به نمايندگي مجلس شوراي ملي بدهد. به هرحال، ديبا در دادگاهي كه به همين منظور تشكيل شده بود به ده ماه حبس تأديبي محكوم شد1.
عبدالحسين ديبا وكيلالملك فرزند فضل الله خان وكيلالملك وزير حكومت و برادر كوچكتر حشمت الدوله والاتبار بود. ديبا در ايران و پاريس تحصيلاتي كرده بود و تا زمان محكوميتش مشاغل زير را عهده دار شده بود: پيشخدمتي شاه، رياست محاسبات مركز كنسولي ايران در تفليس، رئيس محاسبات خزانه و كنسول ايران در باطوم. عبدالحسين ديبا به چند زبان خارجي آشنا بود. ديبا در سال 1306 ق در تبريز متولد شد و در سال 1317 شمسي در حالي كه فقط 54 سال سن داشت در شهر ملاير به دست مأموران شهرباني به قتل رسيد و در همان جا دفن شد.2
عبدالحسين ديبا پس از پايان ده ماه حبس تأديبياش به دستور مختاري رئيس وقت شهرباني كماكان در زندان باقي ماند و در اول ارديبهشت 1316 به زندان ملاير منتقل شد و در 26 خرداد 1317 به دست مأموران شهرباني به قتل رسيد. دادستان ديوان كيفر در گزارشي كه به دادگاه جنايتكاران شهرباني (پس از سقوط رضاشاه) ارائه ميدهد به شرح زير بر نقش مأموران شهرباني در قتل عبدالحسين ديبا اشاره مي كند:
رياست دادگاههاي ديوان كيفر كاركنان دولت
ياور محمدكاظم جهانسوزي پسر محمدحسين، 59 ساله، داراي عيال و اولاد، مسلمان، تبعه ايران، اهل و ساكن تهران، بخش 9 عودلاجان، كوچه آبشار، پايور شهرباني، رئيس پيشين شهرباني ملاير و رسدبان 2 محمود فدوي پسر رمضان، 45 ساله، داراي زن و فرزند، مسلمان تبعه ايران، اهل اصفهان، ساكن تهران رئيس پيشين زندان ملاير و عسگر فروتن پسر حسين، چهل وشش ساله، داراي عيال و اولاد، مسلمان، تبعه ايران، اهل تهران، ساكن همدان، رئيس پيشين آگاهي و هادي نظمي پسر حسن، چهل وپنج ساله، داراي زن و فرزند، مسلمان، تبعه ايران، اهل و ساكن ملاير، سرپاسبان سابق شهرباني ملاير و سرپاسبان 2 فتح الله چوبين پسر اسدالله، چهل دوساله، داراي زن و فرزند، مسلمان، تبعه ايران، اهل و ساكن ملاير، پاسبان پيشين شهرباني ملاير، به معاونت ركن الدين مختار فرزند كريم، داراي زن و فرزند، مسلمان، تبعه ايران، اهل و ساكن تهران، خيابان بوعلي، 50 ساله، رئيس پيشين اداره كل شهرباني كه همگي به دستور دادستان كيفر در بازداشت ميباشند، مرحوم عبدالحسين ديبا (وكيل الملك) را در شب 26 خردادماه 1316 در ملاير كشتهاند.
شرح قضيه و دلايل آن، طبق رسيدگيهايي كه به عمل آمد، اين است كه طبق دستور تلگرافي شماره 3281-16.2.1 به امضاء سرپاس مختار به عنوان شهرباني ملاير، ديبا به ملاير اعزام میشود. عين عبارت تلگراف نامبرده اين است: «عبدالحسين ديبا از زندان مركزي تحت الحفظ به زندان آنجا انتقال داده میشود. مشاراليه بايد در زندان منفرداً توقيف و حتي با زندانيان آنجا هم تماسي نداشته باشد. مأمورين مخصوص طرف اطمينان براي مراقبت او در زندان بگماريد و نهايت مواظبت را بكنيد كه به هيچوجه مكاتبه با خارج نداشته و همچنين پيغام به خارج ندهد و از انتقال مشاراليه به آنجا كسي حتي مأمورين دولت هم نبايد اطلاع پيدا كنند. هركس از شما سؤال كرد تكذيب كنيد و از مراقبت او غفلت نكنيد كه موجب مسئوليت شديد خواهد بود.
ديبا به شرح مندرج در دستور مختار در ملاير زنداني و از حقوقي كه حتي زندانيان طبق آئين نامه هاي مصوبه داشتهاند، محروم ميگردد. تا شب 26 خرداد 1317 كه به دست متهمين نامبرده در صدر ادعانامه كشته میشود.3
ولي الله شادمان، پاسباني كه در زمان قتل ديبا در شهرباني ملاير كشيك میداد، براي دادگاه توضيح داد كه مأموران شهرباني در محل شهرباني ملاير عبدالحسين ديبا را خفه كرده به قتل رساندهاند. شادمان ديدهها و شنيدههاي خود را از واقعه قتل ديبا به شرح زير به دادگاه ارائه دادهاست:
در دو سه سال پيش، يك شب فتح الله چوبين سرپاسبان وكيل كشيك شهرباني بوده، بنده هم در آن شب آنجا بوده و خدمت داشتم و پاس بخش بودم. ساعت 12 نصف شب بود كه بنده خوابيده بودم. فتح الله خان بنده را بيدار كرد كه بيا موقع كشيك توست؛ تحويل بگير كه من بخوابم.
كشيك را از او تحويل گرفتم. گفت دفتر كشيك را مهر كن و مراقب باش چون كه رئيس هم آمده و با لباس شخصي به زندان رفته. هوشيار باش كه خواب نروي و چرت نزني برايت مسئوليت پيدا شود.
بنده تازه نشستم پشت ميز، ديدم يكي با شلاق زد به شيشه. در اطاق نگاه كردم ديدم رئيس شهرباني، ياور جهانسوزي، است. بنده را صدا كرد بيرون؛ گفت چوبين را بگو بيايد. چوبين را صدا كردم. ياور جهانسوزي به من گفت تو برو دم در شهرباني اگر كسي عارض و معروض آمد برگردان و بگو صبح بيايند. در همان موقعي كه رئيس شهرباني بنده را خواست بفرستد دم در كه مراقب باشم كسي نيايد، ديدم ديبا نشسته است توي اطاق رئيس شهرباني، همان اطاقي كه نزديك در زندان است و فروتن رئيس آگاهي هم نشسته است پشت ميز و دارد از او تحقيقات ميكند و ديدم كه پايش هم پابند داشت. ياور جهانسوزي و نايب فدوي هم دم در اطاق ايستاده بودند و فدوي دستهايش پشت سرش بود و يك دستمالي دستش بود. هادي نظمي وكيل كشيك زندان هم پايين پلهها ايستاده است. بنده را فرستادند دم در ايستادم و به طوري كه عرض كردم بعد از نيم ساعتي چوبين آمد كه رئيس ترا ميخواهد. رفتم خدمتشان كه چه فرمايشي داريد؟ با چوبين هم رفتيم آنجا. بنده ديدم كه ديبا را انداخته اند و فدوي و فروتن و هادي خان افتادند رويش.
بنده و فتح الله كه وارد اطاق شديم، جهانسوزي به فتح الله گفت كمك كن. فتح الله هم رفت، نميدانم سرش را گرفت يا دستش را. بنده ديدم دولا شد. در همين موقع ياور جهانسوزي به من گفت برو زود تابوت و مرده شور را خبر كن بيايد و تابوت را خودت بياور؛ فقط من بدانم و تو. بنده آمدم به جهانسوزي اطلاع دادم كه تابوت حاضر است. ديدم همگي توي حياط ايستادهاند. جهانسوزي به فدوي گفت برو ببين كارش تمام است يا نه. رفت توي اطاق و برگشت گفت تمام است. بنده كه وارد شدم. يك پاي جهانسوزي به گرده ديبا بود. فدوي هم يك پايش را گذاشته بود روي سينه ديبا يك دستش هم به گلو و دهان ديبا بود. هادي نظمي هم شانههاي ديبا را گرفته بود؛ فروتن هم روي پاهايش نشسته بود. چوبين هم وقتي وارد اطاق شد و رئيس گفت برو كمك كن رفت آن طرف سر ديبا نميدانم سرش را نگهداشت يا دستش را.4
عبدالحسين ديبا قبل از كشته شدن زندگي بسيار خفت بار و فقيرانهاي در زندان ملاير داشت و «با نهايت سختي و ذلت» عمر ميگذرانيد و وقتي اجازه خواسته بود تا با فروش قرآن خطي و انگشتري اش اندك تغييري در خورد و خوراكش بدهد، رضاشاه ضمن مخالفت با اين خواسته تصريح كرده بود كه «مگر آنجا مهمانخانه است كه ميخواهد خوش بگذراند؛ بايد آنقدر بماند تا بميرد».5
الله مراد يوسفي سنندجي، پاسبان ديگري كه شب قبل از حادثه قتل ديبا در شهرباني ملاير نگهبان كشيك بود، دانستههاي خود درباره چگونگي و كيفيت قتل عبدالحسين ديبا به دست مأموران شهرباني رضاشاه را براي دادگاه چنين شرح دادهاست:
آنچه كه من اطلاع دارم مرحوم عبدالحسين ديبا را در شهرباني ملاير كشتند و تفصيل آن از اين قرار است كه يك شب كه كشيك بنده بود و در اطاق نگهباني بودم، تقريباً نيم ساعت بعد از نصف شب بود كه خوابيده بودم، ياور جهانسوزي، رئيس شهرباني؛ عسكر فروتن، رئيس آگاهي؛ سيد محمود فدوي، رسدبان يك در حالتي كه گيوه در پا داشته، آمدند بالاي سر بنده. فدوي و جهانسوزي رفتند درب زندان توقف كردند. عسكر فروتن به بنده گفت بدون اينكه كسي بفهمد قراول در شهرباني را بكن توي يك اطاق درش را ببند و كمك كن يك نفر را بياوريم اينجا، ميخواهيم از بين ببريم. هرچه برايت ميگيرم و انعام هم ميدهيم. يك دست بند هم دست عسكر فروتن بود. من خيلي اصرار كردم كه كيست كه ميخواهيد از بين ببريد؟ گفت حاجي آقا است و مقصود از حاجي آقا ديبا بود كه در شهرباني بين خودمان اسمش را حاجي آقا گذاشته بوديم. گفتم كشيك را تحويل بگيريد من بروم؛ خودتان ميدانيد والا پايور نگهباني بنده هستم و تمام شهر و مردم طبق دفتر تحويل بنده است. من نميگذارم چنين كاري بكنيد. رفت آهسته به جهانسوزي، رئيس شهرباني، مطلب را گفت او هم آمد بالاي سر بنده و دو سه تا فحش به بنده داد و شلاقي هم زد به سر من و از در رفتند بيرون. آن شب گذشت فردا ساعت هشت صبح عسكر فروتن باز من را صدا كرد توي اطاق خودش و گفت ديشب ما با شما شوخي كرديم خواستيم ترا امتحان كنيم، اگر اين حرفها از دهانت بيرون بيايد اعدام ميشوي. شب بعد كه آمدم نصف شب بروم گشت وقتي رسيدم دم شهرباني ديدم قراول دم شهرباني نيست. ساعت تقريبا يك و نيم بعد از نصف شب بود. رفتم توي شهرباني پشت درخت بيد به اطاق رئيس نگاه كردم ديدم عسكر فروتن و جهانسوزي و فدوي توي اطاق هستند و يك جنازه را كه دستهايش هم بسته بود توي گوني ميتپاندند وحشت كنان آمدم بيرون. صبح كه آمدم كشيك را تحويل گرفتم ديدم اغلب پاسبانها چشمهاشان اشك آلود است و خداداد پاسبان كه مصدر ديبا و قراول بود، آمده سر خدمت و در اطاق ديبا توي زندان بسته است. شهرت بين حبسيها افتاده بود كه مدعيالعموم تهران شب آمده و ديبا را بردهاست. جهانسوزي فرداي آن روز همه پاسبانها را به خط كرد و گفت اگر يك موقعي كسي اسرار اداري را دروغ يا راست فاش بكند، اعدام میشود و بايد همه محرم باشيد. ولي در حضور همه آنها به من رو كرد و گفت اگر تو درويش علي هستي من اولاد شمرم ترا دربه در ميكنم كه متمردي.6
بلافاصله پس از قتل ديبا، سيد جعفر غسال در همان نيمه شب ترتيب غسل و شست وشوي او را داده قبل از آنكه آفتاب طلوع كند، جنايتكاران شهرباني جسد را به خاك سپردند:
سيد جعفر ميگويد: به من گفتند اين مرده را ببر بشوي. من گفتم شب نمیشود؛ بماند تا صبح. ياور جهانسوزي گفت: فضولي مكن؛ پدرت را درميآورم. آنگاه من حاضر شده و چهار نفر پاسبان مرحوم ديبا را از كيسه كشيده (گويا اول بنا بود با كيسه بدون تشريفات دفنش كنند) در تابوت نهاده حمل نمودند، به غسالخانه رسيديم. جهانسوزي و فدوي و فروتن هم با ما تا غسالخانه آمدند. من عمل شستشو را انجام دادم و آفتاب نزديك بود طلوع كند كه به دفن مبادرت نمودند. سيد جعفر در پاسخ بازپرس كه از او پرسيده بود آيا علامات و آثاري در بدن او بود، پاسخ داد: فقط روي او سياه بوده ولي بدنش مثل بلور سفيد بود.7
روز پس از قتل ديبا، شهرباني شايع كرد كه ديبا در انتقال به زندان كرمانشاهان سكته كرده و درگذشته است. و براي اين كه پاسبانان و مأموران مطلع شهرباني از واقعيت امر اسرار آن قتل فجيع را مكتوم داشته به جايي بروز ندهند از اعتبارات سري شهرباني مبلغ سيصد تومان ميان آنان تقسيم شد و ياور جهانسوزي در هشداري شديداللحن مأموران حاضر در شهرباني ملاير را تهديد كرد كه هرگاه كمترين اطلاعي در اين باره انتشار دهند «اعدام» خواهند شد.8
* پانوشت ها:
1- همان، صص 799-800
2- همان، صص 800-829 و جهانگير موسوي زاده، پيشين، جلد اول، صص 113- 120
3- حسين مكي، تاريخ بيست ساله ايران، ج 5، ص 175
4- همان ص 176
5- جهانگير موسوي زاده، پيشين، ج 1، صص 195-196
6- همان، صص 197- 198 و حسين مكي، پيشين، ج 5، صص 178- 179
7- حسين مكي، پيشين، ج 5، ص 177
8- جهانگير موسوي زاده، پيشين، ج 1، صص 198- 199
* منبع: سایت ملایر زیبا (به نقل از روزنامه کیهان16/2/1387)
◀ پی نوشتهای دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جواهرات سلطنتی»، شماره۵۱۶۱.
پانویس
۱. رضاقلی بن محمدهادی هدایت، ملحقات تاریخ روضه الصفای ناصری، ج۸، ص۵۵۱، در میرخواند، ج۸ ـ ۱۰.
۲. ولادیمیر فئودوروویچ مینورسکی، تاریخچه نادرشاه، ج۱، ص۷۰ـ ۷۱، ترجمه رشید یاسمی، تهران ۱۳۱۳ش.
۳. ابوالحسن بن محمدامین گلستانه، مجملالتواریخ، ج۱، ص۱۶ـ۱۷، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۶ش.
۴. رضاقلی بن محمدهادی هدایت، ملحقات تاریخ روضه الصفای ناصری، ج۹، ص۲۵، در میرخواند، ج۸ ـ ۱۰.
۵. میرمحمد صدیق فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ج۱، قسمت ۱، ص۱۰۴، قم ۱۳۷۴ش.
۶. ابوالحسن بن محمدامین گلستانه، مجملالتواریخ، ج۱، ص۱۶ـ۱۷، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۶ش.
۷. محمدمهدی بن محمدنصیر استرآبادی، جهانگشای نادری، ج۱، ص۴۲۸، چاپ عبداللّه انوار، تهران ۱۳۴۱ش.
۸. محمدمهدی بن محمدنصیر استرآبادی، جهانگشای نادری، ج۱، ص۴۳۲، چاپ عبداللّه انوار، تهران ۱۳۴۱ش.
۹. محمدخلیل بن داوود مرعشی صفوی، مجمع التواریخ، ج۱، ص۱۲۳، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۶۲ش.
۱۰. محمدخلیل بن داوود مرعشی صفوی، مجمع التواریخ، ج۱، ص۱۴۲، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۶۲ش.
۱۱. محمدصادق نامیاصفهانی، تاریخ گیتیگشا، ج۱، ص۵۲، با مقدمه سعید نفیسی، تهران ۱۳۶۳ش.
۱۲. رضاقلی بن محمدهادی هدایت، ملحقات تاریخ روضه الصفای ناصری، ج۹، ص۲۶، در میرخواند، ج۸ ـ ۱۰.
۱۳. محمدصادق نامیاصفهانی، تاریخ گیتیگشا، ج۱، ص۸۸، با مقدمه سعید نفیسی، تهران ۱۳۶۳ش.
۱۴. محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ج۳، ص۱۴۳۳، چاپ محمد اسماعیل رضوانی، تهران ۱۳۶۳ـ ۱۳۶۷ش.
۱۵. علیقلی بن فتحعلی اعتضادالسلطنه، اکسیرالتواریخ: تاریخ قاجاریه از آغاز تا سال ۱۲۵۹ ق، ج۱، ص۴۳، چاپ جمشید کیانفر، تهران ۱۳۷۰ش.
۱۶. رضاقلی بن محمدهادی هدایت، ملحقات تاریخ روضه الصفای ناصری، ج۹، ص۲۶۰، در میرخواند، ج۸ ـ ۱۰.
1۷. فضلاللّه بن عبدالنبی خاوریشیرازی، تاریخ ذوالقرنین، ج۱، ص۴۰، چاپ ناصر افشارفر، تهران ۱۳۸۰ش.
۱۸. محمدتقی بن محمدعلی سپهر، ناسخ التواریخ: تاریخ قاجاریه، ج۱، ص۱۸، چاپ جمشید کیانفر، تهران ۱۳۷۷ش.
۱۹. محمدتقی بن محمدعلی سپهر، ناسخ التواریخ: تاریخ قاجاریه، ج۱، ص۷۱، چاپ جمشید کیانفر، تهران ۱۳۷۷ش.
۲۰. دریای نور، نامه آستان قدس، ج۱، ص۶۸ـ۶۹، شماره مخصوص (آبان ۱۳۴۶).
۲۱. فضلاللّه بن عبدالنبی خاوریشیرازی، تاریخ ذوالقرنین، ج۱، ص۴۶، چاپ ناصر افشارفر، تهران ۱۳۸۰ش.
۲۲. رضاقلی بن محمدهادی هدایت، ملحقات تاریخ روضه الصفای ناصری، ج۹، ص۳۰۴، در میرخواند، ج۸ ـ ۱۰.
۲۳. محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ج۳، ص۱۴۳۷، چاپ محمد اسماعیل رضوانی، تهران ۱۳۶۳ـ ۱۳۶۷ش.
۲۴. فضلاللّه بن عبدالنبی خاوریشیرازی، تاریخ ذوالقرنین، ج۱، ص۶۰، چاپ ناصر افشارفر، تهران ۱۳۸۰ش.
۲۵. رضاقلی بن محمدهادی هدایت، ملحقات تاریخ روضه الصفای ناصری، ج۹، ص۳۲۰، در میرخواند، ج۸ ـ ۱۰.
۲۶. محمدتقی بن محمدعلی سپهر، ناسخ التواریخ: تاریخ قاجاریه، ج۱، ص۹۱، چاپ جمشید کیانفر، تهران ۱۳۷۷ش.
۲۷. فضلاللّه بن عبدالنبی خاوریشیرازی، تاریخ ذوالقرنین، ج۱، ص۲۹۴، چاپ ناصر افشارفر، تهران ۱۳۸۰ش.
۲۸. فضلاللّه بن عبدالنبی خاوریشیرازی، تاریخ ذوالقرنین، ج۱، ص۳۳۳ـ ۳۳۴، چاپ ناصر افشارفر، تهران ۱۳۸۰ش.
۲۹. محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ج۳، ص۱۵۰۲، چاپ محمد اسماعیل رضوانی، تهران ۱۳۶۳ـ ۱۳۶۷ش.
۳۰. فضلاللّه بن عبدالنبی خاوریشیرازی، تاریخ ذوالقرنین، ج۱، ص۱۲۹، چاپ ناصر افشارفر، تهران ۱۳۸۰ش.
۳۱. محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ج۳، ص۱۴۶۵، چاپ محمد اسماعیل رضوانی، تهران ۱۳۶۳ـ ۱۳۶۷ش.
۳۲. فضلاللّه بن عبدالنبی خاوریشیرازی، تاریخ ذوالقرنین، ج۱، ص۳۳۹ـ۳۴۰، چاپ ناصر افشارفر، تهران ۱۳۸۰ش.
۳۳. محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ج۳، ص۱۵۰۳، چاپ محمد اسماعیل رضوانی، تهران ۱۳۶۳ـ ۱۳۶۷ش.
۳۴. فضلاللّه بن عبدالنبی خاوریشیرازی، تاریخ ذوالقرنین، ج۱، ص۷۰ـ ۷۱، چاپ ناصر افشارفر، تهران ۱۳۸۰ش.
۳۵. محمدتقی بن محمدعلی سپهر، ناسخ التواریخ: تاریخ قاجاریه، ج۱، ص۵۵۵، چاپ جمشید کیانفر، تهران ۱۳۷۷ش.
۳۶. احمدمیرزا قاجار، تاریخ عضدی، ج۱، ص۲۹، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۷۶ش.
۳۷. احمدمیرزا قاجار، تاریخ عضدی، ج۱، ص۱۲۴، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۷۶ش.
۳۸. احمدمیرزا قاجار، تاریخ عضدی، ج۱، ص۱۷۹ـ۱۸۰، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۷۶ش.
۳۹. مهدی بیانی، پانصد سال تاریخ جواهرات سلطنتی ایران، ج۱، ص۱۱۱، تهران ۱۳۴۸ش.
۴۰. بانک مرکزی جمهوری اسلامیایران، راهنمای خزانه جواهرات ملی، ج۱، ص۴۱، تهران ۱۳۸۰ش.
۴۱. توکا ملکی، گزارش خزانه جواهرات ملی، ج۱، ص۵۰، دستها و نقشها، ش۲ (زمستان ۱۳۷۶).
۴۲. مهدی بیانی، پانصد سال تاریخ جواهرات سلطنتی ایران، ج۱، ص۱۱۷، تهران ۱۳۴۸ش.
۴۳. مهدی بیانی، پانصد سال تاریخ جواهرات سلطنتی ایران، ج۱، ص۱۱۸، تهران ۱۳۴۸ش.
۴۴. مهدی بیانی، پانصد سال تاریخ جواهرات سلطنتی ایران، ج۱، ص۱۲۱، تهران ۱۳۴۸ش.
۴۵. هزینه رویداد میدان توپخانه، وحید، ج۱، ص۶۳، ش۲۰۶ (فروردین ۱۳۵۶).
۴۶. مهدی بیانی، پانصد سال تاریخ جواهرات سلطنتی ایران، ج۱، ص۱۲۶، تهران ۱۳۴۸ش.
۴۷. مهدی بیانی، پانصد سال تاریخ جواهرات سلطنتی ایران، ج۱، ص۱۲۷، تهران ۱۳۴۸ش.
۴۸. توکا ملکی، گزارش خزانه جواهرات ملی، ج۱، ص۴۷، دستها و نقشها، ش۲ (زمستان ۱۳۷۶).
۴۹. ایران، قوانین و احکام، ج۱، ص۵۷ ـ ۵۸، مجموعه قوانین سال ۱۳۱۶، تهران: روزنامه رسمیکشورشاهنشاهی ایران، (۱۳۱۶ش).
۵۰. مهدی بیانی، پانصد سال تاریخ جواهرات سلطنتی ایران، ج۱، ص۱۲۹، تهران ۱۳۴۸ش.
۵۱. مهدی بیانی، پانصد سال تاریخ جواهرات سلطنتی ایران، ج۱، ص۱۲۹، تهران ۱۳۴۸ش.
۵۲. مهدی بیانی، پانصد سال تاریخ جواهرات سلطنتی ایران، ج۱، ص۱۳۰، تهران ۱۳۴۸ش.
۵۳. بانک مرکزی جمهوری اسلامیایران، راهنمای خزانه جواهرات ملی، ج۱، ص۱۲، تهران ۱۳۸۰ش.
۵۴. بانک مرکزی جمهوری اسلامیایران، راهنمای خزانه جواهرات ملی، ج۱، ص۱۸، تهران ۱۳۸۰ش.
۵۵. توکا ملکی، گزارش خزانه جواهرات ملی، ج۱، ص۴۷، دستها و نقشها، ش۲ (زمستان ۱۳۷۶).
۵۶. مهدی بیانی، پانصد سال تاریخ جواهرات سلطنتی ایران، ج۱، ص۱۳۱، تهران ۱۳۴۸ش.
۵۷. مهدی بیانی، پانصد سال تاریخ جواهرات سلطنتی ایران، ج۱، ص۱۳۲، تهران ۱۳۴۸ش.
۵۸. توکا ملکی، گزارش خزانه جواهرات ملی، ج۱، ص۵۰، دستها و نقشها، ش۲ (زمستان ۱۳۷۶).
۵۹. توکا ملکی، گزارش خزانه جواهرات ملی، ج۱، ص۴۸، دستها و نقشها، ش۲ (زمستان ۱۳۷۶).
۶۰. بانک مرکزی جمهوری اسلامیایران، راهنمای خزانه جواهرات ملی، ج۱، ص۳، تهران ۱۳۸۰ش.
۶۱. بانک مرکزی جمهوری اسلامیایران، راهنمای خزانه جواهرات ملی، ج۱، ص۵، تهران ۱۳۸۰ش.
۶۲. توکا ملکی، گزارش خزانه جواهرات ملی، ج۱، ص۴۸ـ۵۲، دستها و نقشها، ش۲ (زمستان ۱۳۷۶).
منابع:
(1) احمدمیرزا قاجار، تاریخ عضدی، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران 1376 ش؛
(2) محمدمهدی بن محمدنصیر استرآبادی، جهانگشای نادری، چاپ عبداللّه انوار، تهران 1341 ش؛
(3) علیقلیبن فتحعلی اعتضادالسلطنه، اكسیرالتواریخ: تاریخ قاجاریه از آغاز تا سال 1259 ق، چاپ جمشید كیانفر، تهران 1370 ش؛
(4) محمدحسنبن علی اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری ، چاپ محمد اسماعیل رضوانی، تهران 1363ـ 1367 ش؛
(5) ایران. قوانین و احكام، مجموعه قوانین سال 1316، تهران: روزنامه رسمی كشور شاهنشاهی ایران،[? 1316 ش]؛
(6) بانك مركزی جمهوری اسلامی ایران، راهنمای خزانه جواهرات ملی، تهران 1380 ش؛
(7) مهدی بیانی، پانصد سال تاریخ جواهرات سلطنتی ایران، تهران 1348 ش؛
(8) فضلاللّهبن عبدالنبی خاوری شیرازی، تاریخ ذوالقرنین، چاپ ناصر افشارفر، تهران 1380 ش؛
(9) «دریای نور»، نامه آستان قدس، شماره مخصوص (آبان 1346)؛
(10) محمدتقیبن محمدعلی سپهر، ناسخ التواریخ: تاریخ قاجاریه، چاپ جمشید كیانفر، تهران 1377 ش؛
(11) میرمحمد صدیق فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، قم 1374 ش؛
(12) ابوالحسنبن محمدامین گلستانه، مجملالتواریخ، چاپ مدرس رضوی، تهران 1356 ش؛
(13) محمدخلیلبن داوود مرعشی صفوی، مجمع التواریخ، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران 1362 ش؛
(14) توكا ملكی، «گزارش خزانه جواهرات ملی»، دستها و نقشها، ش 2 (زمستان 1376)؛
(15) ولادیمیر فئودوروویچ مینورسكی، تاریخچه نادرشاه، ترجمه رشید یاسمی، تهران 1313 ش؛
(16) محمدصادق نامی اصفهانی، تاریخ گیتیگشا، با مقدمه سعید نفیسی، تهران 1363 ش؛
(17) رضاقلیبن محمدهادی هدایت، ملحقات تاریخ روضه الصفای ناصری، در میرخواند، ج 8 ـ 10؛
(18) «هزینه رویداد میدان توپخانه»، وحید، ش 206 (فروردین 1356)؛
(19) Jean Chardin, Voyages du Chevalier Chardin en Perse et autres lieux de l’Orient , new ed. by L. Langles, Paris 1811;
(20) George N. Curzon, Persia and the Persian question , London 1892.
منبع: دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جواهرات سلطنتی»، شماره۵۱۶۱.
http://lib.eshia.ir/23019/1/5161/
◀ پی نوشتهای « معمای جواهرات سلطنتی پس از سقوط پهلوی اول»:
۱ـ صورت مذاکرات مجلس شورای ملّی، دورۀ ۵، جلسۀ ۱۹.
۲ـ بیانی، مهدی، پانصد سال تاریخ جواهرات سلطنتی ایران (تهران: بانک مرکزی ایران، ۱۳۴۸)؛ ص۱۲۷.
۳ـ اسناد و مکاتبات تیمورتاش وزیر دربار شاه (تهران: مرکز اسناد ریاست جمهوری، ۱۳۸۳)؛ ص۱۸۹.
۴ـ تاجگذاری شاهنشاهی ایران (بیجا: انتشارات شورای مرکزی جشن شاهنشاهی ایران، ۱۳۴۶)؛ ص ۷۹.
۵ـ نبوی، حسن، تاریخ معاصر ایران از انقلاب مشروطیت تا انقلاب سفید (تهران: انتشارات دانشسرای عالی، ۱۳۵۰)؛ ص۵۰۲.
۶ـ شمیم، علیاصغر، ایران در دورۀ سلطنت قاجار (تهران: مدیر، ۱۳۷۸).
۷ـ حجازی، محمد، میهن ما (بیجا: انتشارات وزارت فرهنگ؛ ادارۀ کل نگارش، ۱۳۳۸)؛ ص ۷۵۴.
۸ـ صورت مذاکرات مجلس، دورۀ ۶، جلسۀ ۵۶، ۲۹ دی۱۳۰۵.
۹ـ همان، جلسۀ ۶۳، ۲۳ بهمن ۱۳۰۵.
۱۰ـ همان، جلسۀ ۴۴، ۲۹ آذر ۴۴، ۲۹ آذر ۱۳۰۵.
۱۱ـ همان، جلسۀ ۵۶، ۲۹ دی ۱۳۰۵.
۱۲ـ همان، جلسۀ ۵۶، ۲۹ دی ۱۳۰۵.
۱۳ـ همان، جلسۀ ۶۳، ۲۳ بهمن ۱۳۰۵.
۱۴ـ همانجا.
۱۵ـ همان، جلسۀ ۵۶، ۲۹ دی ۱۳۰۵.
۱۶ـ همان.
۱۷ـ همان.
۱۸ـ مجموعه قوانین پولی و بانکی و سایر قوانین مربوطه، از سال ۱۲۸۵ تا ۱۳۷۰، تهیه و تدوین: منوچهر ضیایی، ج۲ (تهران: بانک مرکزی ایران، ۱۳۷۲)؛ ص ۴۴.
۱۹ـ صورت مذاکرات مجلس، دورۀ ۶، جلسۀ ۱۸۸، ۱۲ دی ۱۳۰۶.
۲۰ـ بیانی، همان.
۲۱ـ ابتهاج، ابوالحسن، خاطرات، ج ۱ (تهران: علمی، ۱۳۷۱)؛ ص۱۶۴.
۲۲ـ مجموعه قوانین پولی و بانکی، همان؛ ص۱۵۱.
۲۳ـ صورت مذاکرات مجلس، دورۀ ۱۱، جلسات ۱۳، ۱۱، ۱۲، تاریخ ۶، ۱۶ و۲۰ آبان۱۳۱۶.
۲۴ـ همان، دورۀ ۱۱، جلسۀ ۱۳، ۲۰ آبان ۱۳۱۶؛ مجموعه قوانین پولی و بانکی، همان؛ ص۱۶۶.
۲۵ـ صورت مذاکرات مجلس، دورۀ ۱۱، جلسۀ ۱۴، ۲۵ آبان ۱۳۱۶.
۲۶ـ همان، جلسۀ ۲۴، ۱۰ بهمن۱۳۱۶.
۲۷ـ پهلویها، به کوشش فرهاد رستمی، ج۱ (تهران: مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر، ۱۳۷۸)؛ صص ۳۵۸ ـ۳۵۳.
۲۸ـ بهبودی، سلیمان، شمس پهلوی؛ علی ایزدی؛ رضاشاه، به اهتمام غلامحسین میرزا صالح (تهران: طرح نو، ۱۳۷۲)؛ صص۳۴۰ـ۳۳۹.
۲۹ـ ابتهاج، همان؛ ص۱۶۱.
۳۰ـ مجموعه قوانین پولی و بانکی، همان؛ ص۱۷۲؛ صورت مذاکرات مجلس، دورۀ ۱۱، جلسۀ ۵۲، ۱۶مرداد ۱۳۱۷.
۳۱ـ صورت مذاکرات مجلس، دورۀ ۱۲، جلسۀ ۲۵، ۲۱ اسفند ۱۳۱۸.
۳۲ـ مجموعه قوانین پولی و بانکی، همان؛ صص ۱۷۸ـ ۱۷۷.
۳۳ـ گلشاییان، همان؛ صص۶۰۰ – ۵۹۹.
۳۴ـ بهبودی، همان؛ ص ۴۰۷.
۳۵ـ گلشاییان، همانجا.
۳۶ـ صورت مذاکرات مجلس، دورۀ ۱۲، جلسۀ ۱۱۴، ۲۳ شهریور۱۳۲۰؛ گلشاییان، همان؛ صص۶۲۷ ـ۶۲۳؛ مکی، حسین، تاریخ بیستساله، ج۷، (تهران: علمی ـ ایران، ۱۳۶۳)؛ صص۲۱۴- ۲۱۹؛ دها، حسین، «یادداشتهایی در زمینۀ مسائل اقتصادی و اجتماعی ربع قرن اخیر»، مجلۀ خاطرات وحید، شمارۀ ۲۲ـ۲۱؛ صص۱۷ـ۱۶.
۳۷ـ صفایی، همان؛ صص ۳۱۱ ـ ۳۰۸.
۳۸ـ مکّی، همان؛ صص ۲۲۳ ـ۲۲۲؛ صورت مذاکرات مجلس، دورۀ ۱۲، جلسۀ، ۱۱۵، ۲۵ شهریور ۱۳۲۰.
۳۹ـ صورت مذاکرات مجلس، دورۀ ۱۲، جلسۀ ۱۱۷، ۳۰ شهریور ۱۳۲۰؛ گلشاییان، همان؛ ص۶۲۸؛ مکّی، همان؛ صص ۲۳۳-۲۳۲.
۴۰ـ صورت مذاکرات مجلس، دورۀ ۱۲، جلسۀ ۱۱۸، اوّل مهر۱۳۲۰.
۴۱ـ مکّی، همان، ج۴ (تهران: نشر ناشر، ۱۳۶۱)؛ صص۶۱-۵۷؛ گلشاییان، همان؛ ص ۶۲۸.
(ویژهنامه دومین نشست تخصصی تاریخ مجلس)؛ صص ۱۹۲ ـ ۱۷۷.
◀پی نوشتهای محمد قلی مجد «سرقت جواهرات سلطنتی ایران»:
1- دریفوس ، گزارش شماره 131 ( 1845 /00, 891 ) ، مورخ 1 اکتبر 1941
2 – دریفوس ، گزارش شماره 150 ( 222 / پی 15 – 1 00 , 891 ) ، مورخ 7 نوامبر 1941
3 – همان
4 – همان
5 – آرتور سی . میلسپو ، ششمین گزارش سه ماهانه رئیس کل مالیه ایران، از 22 دسامبر 1923 لغایت 20 مارس 1924 ، ص 45، ضمیمه گزارش شماره 646 ( 362 /51 ، 891 )، مورخ 17 سپتامبر 1924 ارسالی از سوی موری.
6 – آرتور سی . میلسپو ، هشتمین گزارش سه ماهانه رئیس کل مالیه ایران، از 22 ژوئن 1924 لغایت 22 سپتامبر 1924 ، ص 62 ، ضمیمه گزارش شماره 907 ( 375 /51 ، 891 )، مورخ 17 فوریه 1925 ارسالی از سوی موری.
7 – هافمن فیلیپ، گزارش شماره 202 ( 1/ 412 , 891 ) ، مورخ 25 اکتبر 1926
8 – هارت ، گزارش شماره 16 ( 9 /515 , 891 ) ، مورخ 22 فوریه 1930
9 – هارت، گزارش شماره 1366 ( 6/ تیمور تاش – 44, 891 ) ، مورخ 24 فوریه 1933
10- انگرت ، گزارش شماره 1155 (505 / 51 , 891 ) ، مورخ 5 نوامبر 1937
11- انگرت ، گزارش شماره 1170 (506 / 51 , 891 ) ، مورخ 24 نوامبر 1937
12 – انگرت ، گزارش شماره 1224 (508 / 51 , 891 ) ، مورخ 31 ژانویه 1938
13 – روزنامه اطلاعات ، مورخ 27 اکتبر 1937 ؛ مذکور در انگرت ، گزارش شماره 1224 ( 508 /51 , 891 ) ، مورخ 31 ژانویه 1938
14 – روزنامه ایران، مورخ 28 اکتبر 1937 ؛ مذکور در انگرت ، گزارش شماره 1155 ( 505 /51 , 809 ) مورخ 5 نوامبر 1937
15 – « فروش جواهرات سلطنتی » ، سرمقاله روزنامه ستاره جهان ، مورخ 12 نوامبر 1937 ؛ مذکور در گزارش انگرت ، شماره 1167 ( 506 / 51 ، 891 ) مورخ 19 نوامبر 1937
16 – جیمز اس . موس پسر ، کاردار موقت، گزارش شماره 1355 ( 510 /51 ,891 ) ، مورخ 27 ژوئیه 1938
17 – روزنامه اطلاعات ، مورخ 30 ژانویه 1938 ؛ مذکور در انگرت، گزارش شماره 1224 (508 /51 , 891 ) ، مورخ 31 ژانویه 1938
18 – همان
19 – دریفوس ، گزارش شماره 150 ( 222 /پی 15 – 1 00 , 891 ) ، مورخ 7 نوامبر 1941
20 – دریفوس ، گزارش شماره 131 ( 1845 / 00 , 891 ) ، مورخ 1اکتبر 1941
21- مک کلاناهان ، گزارش شماره 334 ( 558 – 8 / 11, 788 ) ، مورخ 5 اوت