علی شفیعی; ریشه یابی روانی ـ اجتماعی جنبش انقلابی ۴۰۱ ( بخش اول )

Mar 25th, 2023 | مقالات

تاریخ ایجاد در شنبه, 05 فروردين 1402 

 

درسهایی که تاکنون از جنبش انقلابی ۴۰۱آموخته ایم:

جنبش انقلابی ۴۰۱ مردم ایران همانند دیگر جنبشهای مردمی در طول تاریخ ایران و جهان، جنبشی بسیار اثر گذار و موفق است. با وجود آنکه این جنبش چندی است در شکل اعتراضات خیابانی ظاهراً فروكش کرده است، ولی کمترین اثر آن این بود و هست که تمامی جامعه ایران و حتی جهان را به یکباره سیاسی کرد. بازتاب این سیاسی شدن آنهم در مدتی بسیار کوتاه، در تاریخ جنبشهای مردمی جهان بی سابقه است.

تحقیقات متعددی که در روانشناسی اجتماعی در مورد جنبشهای مردمی در اقصا نقاط جهان صورت گرفته اند، همگی بیانگر این امر اند که هر جنبش مردمی سه مرحله اوج گیری، افول، و گستردگی در تاریخ، در شکل وارد حافظه تاریخی ملتها شدن را دار

در واقع این جنبش سبب گشت، تمامی جامعه ایران برای پیشبرد اهداف سیاسی خویش دست به ابتکاراتی نو در زمینه های گوناگون اجتماعی زند.

آن زمان که جنبش انقلابی « زن، زندگی، آزادی » در مرحله اوج گیری خویش بود، موضوع تمامی اخبار و اطلاعات رسانه های گروهی در سطح جهان گشت و نه تنها همه حواس و توجه افکار عمومی مردم جهان را بخود جلب کرد، بلکه بیشمار بحثها و تبادل نظر ها، و پیش بینی ها و پیش گویی ها در باره چند و چون جنبش انقلابی و آینده آن موضوع روز گشتن

مرحله اوج گیری جنبش انقلابی ۴۰۱ بزرگترین بخش تأثیر گذار بر اذهان عمومی مردم ایران و جهان را در بر داشت. طوریکه نه تنها روابط سیاسی درون و برون مرزهای ایران را بشدت تکان داد، و بر آنها اثری فوری گذارد، بلکه مهمترین تأثیر آن سیاسی کردن کل جامعه ایران و بخشی از جهان، بخصوص زنان و مردان نوجوان و جوان بو

این اثر زمانی چندین و چند برابر شدت گرفت که نسل نو جوان و جوان ایران سیاسی شدند. یعنی از حالت بی تفاوتی نسبت به سرنوشت خود و میهن شان درآمدند و میداندار صحنه سیاست جهت تغییرات اساسی در درون و برون مرزهای میهن خویش گشتند.

با مثالی امر فوق را روشن تر کنم. بهنگام اوج گیری جنبش انقلابی ۴۰۱ در ایران، دانش آموزان مدارس و دانشجویان دانشگاههای کشور بطور دسته جمعی اعتصاب کردند و گاه نیز مدارس و دانشگاهها تعطیل شدند. معنی روانشناسی سیاسی این عمل جمعی اجتماعی این بود و هست که نسل نوجوان و جوان ایرانی از درون مدارس و دانشگاهای میهن خویش، به جنبش انقلابی خود هویت داد.

بدین صورت که همه مردم ایران و جهان مشاهده کردند که در ابتدای آغاز جنبش، برای اولین بار شعار « مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر » از درون مدارس و دانشگاههای ایران سر داده 

این شعار نه تنها شعاری استراتژیک برای قیام مردمی ایران بود، بلکه هدف و جهت عمومی جنبش انقلابی ۴۰۱ را برای جهانیان بیان میکرد. از آنزمان که جنبش به خود هویت « نه شاه میخوایم و نه شیخ » را داد، نسل جوان کشور با این جهت گیری عمومی قیام خویش هم هویت شد. یعنی به خود و جنبش خویش هویت پیشرو، و نه پس رو را داد. و به افکار عمومی مردم جهان حالی کرد که جنبش او پیشرو، یعنی جمهوریخواه و مردمسالار است، و به هیچ وجه پس رو و ژن سالار نیست.

حال با وجود آنکه معمولا جنبشهای اعتراضی خیابانی در همه جای جهان بتدریج حالت روزمره گی به خود میگیرند و روز به روز کم ازدحام تر میشوند، ظاهراً اینطور بنظر میرسد که جنبش عمومی مردم ایران خوابیده است.

ولی بنابر پژوهشهای متعدد پیرامون قیام های مردمی در جهان، این امر اجتماعی کاملاً معمول در همه جنبشهای اعتراضی خیابانی در همه جای جهان است.

این امر که بعضی مواقع در اثر بسیج بزرگ مردمی، جنبش شدت میگیرد و گاهی اوقات نیز وارد فاز ضعیف تری میشود، بدین معنی نیست که استبداد حاکم پیروز گشته و « بساط جنبش مردمی را جمع کرد »، بلکه امر بدیهی و حتمی اینست که جنبش انقلابی ۴۰۱ تکرار خواهد شد و تا سرنگونی رژیم حاکم ادامه پیدا خواهد کرد.

کمترین دلیل این ادعا اینکه، مشکلاتی که استبداد حاکم برای مردم ایران بوجود آورده است ـ و بهمین خاطر نیز مردم ایران علیه این نظام حاکم اعتراضات سراسری براه انداخته اند ـ این مشکلات نه تنها سر جای خود هستند، بلکه در آینده بیشتر و شدید تر نیز خواهند شد.

چرا که استبداد ها با هر شکل و نامی که بر خود گذارند، در عمل ناتوان و بی کفایت هستند. بنابر گفته درست ابوالحسن بنی صدر، « استبداد مسئله حل نمی کند، مسئله می سازد. »

امر بسیار مهم دیگر اینکه جنبش انقلابی ۴۰۱ بر خلاف دیگر جنبشهای چهار دهه گذشته که حل مشکلات، خواسته ها و مطالبات خویش را در چهار دیواری نظام حاکم جستجو میکرد، اینبار علیه کل نظام ولایت مطلقه فقیه برپا خواسته و کمترین و کوچکترین خواسته آن، سرنگونی بی چون و چرای نظام مستبد حاکم است. بنابراین با اطمینان صد در صد میتوان گفت، جنبش انقلابی ۴۰۱ قیامی مردمی و تاریخی، و دیرپا و ماندنی است.

چرا جنبش انقلابی ۴۰۱ قیامی تاریخی و ماندنی است؟

هر زمان نسل جوان کشوری مثل « نسل هشتاد » در جنبش کنونی ایران، خویشتن را سیاسی کرد، یعنی خود را جهت رفع تمامی مشکلات و معضلات اجتماعی موجود در وطن خویش، بسیج کرد. معنی روانشناختی آن این است که این نسل نسبت به مشکلات موجود در وطن خویش، حساسیت صد در صد پیدا کرده است. او پیام این حساسیت را با برپائی اعتراضات خیابانی در سراسر ایران علیه نظام حاکم، از خود بروز داد و برای افکار عمومی مردم ایران و جهان، پیغام سازش ناپذیری جنبش انقلابی خویش را ارسال کرد. با ارسال این پیغام جنبش او مشروعیت جهانی بدست آورد و مورد تحسین و ستایش جهانیان گردید.

ابوالحسن بنی صدر بطور مکرر این امر بسیار مهم را خاطر نشان اهل خرد میکرد که « انقلاب پدیده ای جهانی است. » کمترین دلیل آن اینکه مردم دیگر جوامع جهان نیز عین همین مشکلات و حساسیت های نسل جوان ایران را کم و بیش دارند.

برای مثال وقتی در همه جای جهان شعار « زن، زندگی، آزادی » بیشمار خریدار و هوادار پیدا میکند و بوسیله زنان و مردان آزادیخواه در همه جهان بارها و بارها تکرار و بازخوانی میشود، معنای روانی ـ اجتماعی آن اینستکه در همه جای جهان، زنان برای زندگی کردن، نیاز مبرم به آزادی دارند. چرا که بازهم بنابر گفته بنی صدر، « آزادی بشریت در گرو آزادی زنان است. » تا زمانیکه زنان در زندگی فردی و اجتماعی خویش آزاد نشوند، بشریت همچنان در چنگال این و آن سلطه گر و مستبد زیر سلطه، اسیر باقی خواهند ماند.

پس بی دلیل نیست که امروزه جنبش انقلابی ۴۰۱ نه تنها در زادگاه خود ایران، بلکه در تمامی دیگر جوامع جهان نیروی بسیج بسیار قوی بوجود آورده است. نیروی بسیجی که نزد همه مبارزان راه استقلال و آزادی محبوبیت و حضوری خیره کننده پیدا کرده است.

این نیروی بسیج قوی نزد نسل جوان تا آن اندازه انگیزه ساز گشته است، که فعالان جنبشهای مردمی در همه جا، خاصه در وطن ما ایران، برای خود دستجات و گروههای کوچک و بزرگ سیاسی درست میکنند. با این هدف که با شور و هیجانی مثبت برای بسیج بزرگتر و سازمان یافته تری راه استقرار و استمرار مردمسالاری در وطن خویش را هموار کنند.

در اینصورت هم خود جنبش انقلابی ۴۰۱ تاریخی و ماندنی است و هم آثار روانی ـ اجتماعی آن بس دیرپا باقی خواهند ماند. در حقیقت این جنبش توانست، در زمانی بسیار کوتاه، آثار روانی ـ اجتماعی مثبت و پایداری را بسازد. چون قادر گشت، اینهمه انسان را در سراسر ایران و جهان، علیه استبداد حاکم بر ایران، بسیج کند. طوریکه اعتراضات سراسری مردم ایران خود را بمثابه جنبشی انقلابی جهت رهایی انسانها از انواع استبداد ها، بیش از همه استبداد دینی، در سرها و دلهای مردم جهان مستقر کرد.

چرا جنبش انقلابی ۴۰۱ وارد فاز افول و سکون گردیده و معنای روانشناختی سیاسی ـ اجتماعی آن چیست؟

همه میدانند که جنبش انقلابی ۴۰۱ زمانی بوجود آمد که رژیم ولایت مطلقه فقیه در همه زمینه های اجتماعی دچار بحران مشروعیت شدیدی گشته است. در حقیقت این رژیم از زمان کودتای ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ علیه جمهور مردم ایران، مشروعیت خویش را از دست داد. او رژیم کودتایی گشت که در بیرون از مرزهای ایران با ایجاد روابط پنهانی با غرب، خاصه آمریکا و اروپا و اسرائیل، و در درون با سرکوب و جنایات سیاسی، هر روز پی در پی بحرانی نو برای مردم ایران میساخت تا بلکه قادر به ادامه حیات گردد.

چون رژیم ولایی از همان ابتدا دچار بحران مشروعیت سیاسی شده بود، این بحران را او بتدریج وارد دیگر وجوه اجتماعی، چون اقتصاد، فرهنگ، روابط اجتماعی نیز کرد. چرا که ساختار او استبدادی است، در اینصورت قادر نبود و نیست، این بحرانهای عظیم اجتماعی را ـ که تماماً خود ایجاد کرده است ـ رفع و حل کند. پس بجای حل مشکلات اجتماعی هر روز بیشتر از گذشته به اعمال خشونت و جنایت، روی آورده است.

فشار بی حد و اندازه رژیم در درست کردن انواع اجبار ها برای مردم ایران، از جمله حجاب اجباری تحت لوای دین از خود بیگانه کرده اسلام، سردمداران رژیم را به این باور واهی رسانده بود که قادرند مردم ایران را با ایجاد ترس، خاصه ترس از مرگ، خموش و ساکت نگاه دارند.

ولی حاصل این اجبار های پر از خشونت و جنایت بار باعث به شهادت رسیدن دختر جوان ایرانی، مهسا امینی گشت. قتل مهسا امینی نزد مردم ایران تبدیل به نماد مظلومیت و تجاوز رژیم به حقوق آحاد ملت گردید و به یکباره تمامی مردم ایران را سخت تکان داد و جنبشی انقلابی علیه استبداد ولایی را بسیج کرد.

در عمل این جنبش توانست پیش کار های دیگر جنبشهای مردمی در چهار دهه حاکمیت استبداد ملاتاریا را تکمیل و کامل کند. مشکلات عظیم اجتماعی که دست آورد این استبداد بود، برای همه مردم ایران آشکار و روشن بودند. ولی بسیج عمومی علیه این استبداد را هنوز با این شدت و حدت بوجود نیاورده بود.

شهادت مظلومانه مهسا امینی مهمترین نیشتر را به روانشناسی و احساسات جمعی مردم ایران زد. طوریکه مهسا امینی ایراندخت و پرچمدار جنبش انقلابی آزادیخواهی مردم ایران گشت. مرگ مهسا امینی اندیشه و عمل آزادیخواهی را نزد مردم ایران بشدت قوی و استوار کرد.

از دید روانشناسی اجتماعی، مرگ مهسا امینی نه تنها سبب ساز جنبش انقلابی گشت، بلکه به زندگی سیاسی مردم ایران، خاصه نسل نوجوان و جوان ایرانی، معنی داد. معنی دار کردن زندگی سیاسی به ایرانیان مدد رساند، اولاً برای خویش هویت سیاسی بسازند، ثانیاً این هویت را بشناسند و آنرا برای خویش تعریف کنند.

در واقع مظلومیت مهسا امینی خود آگاهی نسبت به این هویت سیاسی آزادیخواهی را بوجود آورد و سبب بیداری سیاسی مردم ایران، خاصه نسل نو جوان و جوان کشور شد. آنطور که دردها و گلایه های مشترک همه مردم ایران از استبداد جنایتکار و خائن و فاسد کاملا روشن و مبرهن شناخته شد.

برای مثال در شعر و آهنگ شروین حاج آقا پور با نام « برای » این گلایه ها از استبداد را مردم بطور مشترک با تمام وجود خویش احساس و لمس کردند. پس هیچ جای تعجب نیست که در طول دو روز چهل ملیون ایرانی این آهنگ را بارها و بارها گوش دادند و با شنیدن آن، احساس پیوستگی و همبستگی نسبت به یکدیگر را با تمام وجود خویش لمس کردند.

از جانب دیگر جنبش انقلابی ۴۰۱ هویت ایرانی بودن، یعنی ایرانیت را که هیچگونه مرز و حد قومی، نژادی، مذهبی، جنسی و … در آن راه ندارد، نه تنها معلوم همگان کرد، بلکه سازش ناپذیری ملت ایران با هر گونه مرز بندی های مصنوعی را نشان جهانیان داد. اینگونه بود که همه زنان و مردان ایرانی، بخصوص دختران و پسران جوان، خود را با مهسا امینی هم هویت کردند و ستمی را که به او روا رفته بود، با تمامی وجود خویش لمس و احساس کردند.

از جنبه روانشناسی مهسا امینی با مرگ خویش پیام کاملا روشن و مشخصی علیه شک و تردید ها و نامطمئن بودن ها را به نسل خویش ارسال کرد. این پیام تعیین کننده بود. چرا که هر زمان در درون انسانی احساس نامطمئن و ناچار بودن بوجود آید، در او این گرایش بوجود خواهد آمد، به دیگران، به هم فکر های خویش، بپیوندد.

بزبان روانشناسی سیاسی، گروهها و دسته ها و انجمن های سیاسی با اهداف مشترک ایجاد کند و در درون این گروهها و انجمن ها توانائی اندیشیدن و عمل کردن سیاسی بیشتری را بیاموزد و از آنها استفاده کند. و این فاز سوم جنبش انقلابی 401 بعد از دو فاز، اوج گیری و افول جنبش انقلابی است.

حال در این فاز سوم همه بخصوص جوانان دختر و پسر بر این امر خود آگاهی یافته اند که به تنهایی و در تنهایی توان سرنگونی و ساقط کردن رژیم مستبد تا دندان مسلح به سلاح جنایت و خشونت را ندارند.

برای هدف مشترک سرنگونی رژیم و استقرار و استمرار جمهوریت و مردمسالاری در ایران، ما نیاز به همبستگی در درون گروهها و مجمع های کوچک و بزرگ گوناگون سیاسی را داریم. مجامع و انجمن هایی که در آنها به حق اختلاف و اشتراک اعضا احترام گذارده شود و به آن عمل گردد.

این امر مهم از جنبه روانشناسی به یکایک اعضا جمع سیاسی احساس اطمینان در ایجاد تغییر های بزرگ را خواهد داد.

علاوه بر این عضویت در هر دسته و گروه و مجمع سیاسی انزوای سیاسی افراد را نه تنها برطرف میکند، بلکه برای زندگی فردی و اجتماعی شفافیت و معنی سیاسی را میسازد. این امر هم به اعتماد نفس اعضا جمع مدد میرساند و هم آنان را قادر میکند، مقاصد و اهداف فعالیتهای سیاسی و اجتماعی خویش را تعریف کنند و با آنها هم هویت شوند.

البته همه میدانند که یک گروه، دسته، و حزب و جمعیت سیاسی به تنهایی قادر نیست سبب تغییرات بزرگ، از جمله سرنگون کردن استبداد حاکم در ایران و استقرار و استمرار آزادیهای مدنی گردد. ولی هر دسته و گروه سیاسی توان آنرا دارد که میان خود و با دیگران بحث و تبادل نظر و افکار را براه اندازد و پیشنهاد راه حل ها را به جامعه ارائه دهد.

بخصوص نسل جوان ایرانی که با تمامی مصائب و مشکلاتی که استبداد برای او ساخته، دست به گریبان است. هر گاه چشم انداز مشخص و روشنی جهت آزاد و مستقل شدن خویش را پیدا کند، با ادامه جنبش انقلابی خویش قادر میگردد، همه جامعه ایران را بیش از آنکه هست، سیاسی کند.

با سیاسی شدن همه جامعه، به معنی آگاه بودن نسبت به خواسته ها و مطالبات خویش و پافشاری جهت بدست آوردن آنها، استبداد حاکم بتدریج مجبور به عقب نشینی و دست آخر سرنگونی میشود.

مهمترین و با ارزش ترین کار جنبش انقلابی ۴۰۱ این بود و هست که مردم ایران با شروع این جنبش جهت و مسیر این راه را مشخص و تعیین کردند. یعنی ابزار فشاری از درون و افکار عمومی مردم جهان از بیرون، دست به دست هم داده و دیر یا زود رژیم را ساقط خواهد کرد.

در نوشته های بعدی به تاریخ جنبشهای مردمی ایران در طول صد و سی سال گذشته رجوع خواهم کرد تا ریشه های روانی ـ اجتماعی جنبش انقلابی ۴۰۱ را بیشتر شناسائی کنیم.

 

نظر بدهید