علی شفیعی; روانشناسی خانه حقوند و خانواده حقوند ( بخش دوم )

Feb 18th, 2023 | مقالات

تاریخ ایجاد در شنبه, 29 بهمن 1401

 

خانه حقوند و خانواده حقوند دارای چه ویژه گیهایی است؟

ابوالحسن بنی صدر مبتکر، مبشّر و مبلغ زندگی حقوندی با تدوین دو کتاب « حقوق پنجگانه » و « قانون اساسی بر اساس حقوق پنجگانه » در مورد خانه حقوند و خانواده حقوند جمله ای دارد با این مضمون: « خانواده محل سازماندهی عشق و محبت و دوستی است. »

این جمله بنی صدر بیانگر روانشناسی خانه حقوند و خانواده حقوند است. بزبانی دیگر، خانه و خانواده ای که در آن روابط میان اعضا خانواده بر اساس حق تنظیم شود و نظم گیرد، در آن عشق و محبت و دوستی سازماندهی، و به اجرا گذارده میشود.

یکی از مهمترین علائم عمل به حق، چه در درون خانواده و خواه در دیگر بخشهای اجتماعی، دوست داشتن، دوست داشته شدن و دوستی کردن میان انسانها است.

پرشمار تحقیقات و مطالعات بالینی که در روانشناسی و روان درمانگری خانواده صورت گرفته اند، همگی حاکی از آنند که اگر در خانواده ای عشق و محبت و دوستی سازماندهی و به اجرا گذارده شود، اعضای آن خانواده انسانهایی شاد و خوشبخت، فعال و خلاق، و توانا در اصلاح خود، در نتیجه رشد یاب و پیشرفته میشوند.

حال اگر ما در مورد ویژگیهای خانه حقوند و خانواده حقوند به کتاب « قانون اساسی بر اساس حقوق پنجگانه » اثر بنی صدر رجوع کنیم، و از زاویه دید روانشناسی خانواده به سه اصل هشتاد تا هشتاد دو (صفحه ۴۰) را مطالعه و امعان نظر کنیم، میبینیم که بنی صدر خانواده را بر اساس نظام مردمسالاری شورایی تعریف کرده است.

محتوی این سه اصل چنین است: (۱)

« اصل هشتادم: پیش از رسیدن به سن بلوغ که قانون معین می کند، کودکان به تعلیم و تربیت و بازی و استراحت حق دارند و بکار واداشتن آنها و هرگونه بهره‌کشی از آنها ممنوع است.

اصل هشتاد و یکم: کودک بمثابه عضو خانواده حق دارد  شور کند و طرف شور قرار بگیرد. کودکان یتیم نیز حق دارند خانواده بیابند و اسم و هویت خانواده را بیابند و طرف شور قرار بگیرند.اصل هشتاد ودوم:  همانطور که در زناشویی، در رابطه میان والدین و فرزندان، عشق و محبت اساس است، پدران و مادران، بخصوص مادران، نیازمند محبت هستند. غیر از حقوق خود، بعنوان انسان، از این حق اساسی برخوردارند که فرزندان دوستشان بدارند. از اینرو است که فرزندان اگر چه مجبور نیستند در عقیده از آنها پیروی کنند، اما باید اختلاف در باور را بهانه بد رفتاری با آنها قرار ندهند:82.1. پدر و مادر به محبت و اکرام فرزندان حق دارن محتوی این سه اصل از « قانون اساسی بر اساس حقوق پنجگانه » به ما گزارش میدهد که بنی صدر خانه و خانواده حقوند را برخوردار از نظام مردمسالاری شورایی میداند. یعنی نظامی که در آن روابط مابین اعضا خانواده بر اساس حقوق، و نه زور و تحقیر و خشونت، بنا یافته است. امور بسیار مهمی که در این سه اصل بیان شده اند، همگی ارکان اصلی مردمسالاری شورایی را تشکیل میدهند، مثل:ـ « حق داشتن (فرزندان) به  تعلیم و تربیت و بازی و استراحت»ـ « شور کردن و طرف شور قرار گرفتن(فرزـ « عشق و محبت را اساس رابطه میان والدین و فرزندان قرار دادن » و بخـ عدم اجبار « در عقیده و قبول حق اختلاف در باور

حال هر گاه « حقوق تنظیم کننده روابط میان اعضا خانواده گردد »، از جنبه  روانشناسی خانواده، شناسائی تأثیر آن بر روان و اندیشه اعضا خانواده، بخصوص فرزندانی که در آن تربیت و بزرگ میشوند، از اهمیت بسزایی برخوردار است.

اولین علامت این تأثیر گذاری بر روان و اندیشه اعضا خانواده اینست که آنها یکدیگر را بمثابه انسانهایی می بینند که توانا به یادگیری، رشد و مشارکت هم در رهبری خود و هم در رهبری جامعه خویش، هستند. و این مهمترین اصل مردمسالاری شورایی و نقطه تمایز با استبداد است.

در حقیقت انسان را توانا دیدن، یا دقیقتر، همه اعضا خانواده یکدیگر را توانا در اندیشیدن و عمل کردن دانستن، عمل به حق است.

برای مثال در نوشته بنی صدر میخوانیم، « کودک بمثابه عضو خانواده حق دارد  شور کند و طرف شور قرار بگیرد.» حال اگر ما اعضا خانواده را، در هر سنی که هستند، انسانهایی توانا به شور کردن ندانستیم، در جا آنها را فاقد عقل و درایت و شعور به حساب می آوریم. یعنی آنچه اساس برداشت استبداد و مستبدین از انسان است.

انسانها را صاحب عقل و درایت و شعور دانستن، عمل به حقوق پنجگانه آنها است. یعنی حقوق انسانی، حقوق شهروندی، حقوق ملی، حقوق طبیعتی که در آن زندگی میکنند و حقوق ملتی که به آن تعلق دارند و این ملت عضوی از جامعه جهانی بشمار می آید.

با پایمال کردن این حقوق چه در خانواده و خواه در جامعه، کاری که مستبدین میکنند، انسانها میشوند موجوداتی نیازمند، موجوداتی که محتاج قیم و آقا بالا سر هایی چون شاه و ولی فقیه و… هستند. یعنی موجوداتی نه حقوقمند و توانا، بلکه بیچاره، درمانده و نیازمند کمک ارباب های گوناگون هستند.

نکته ای کلیدی در روانشناسی خانه و خانواده حقوند وجود دارد و آن اینستکه انسانها توانا به رشد هستند، نیازمند کمک هیچ کسی نیستند. والدین لطف کنند، امکانات رشد را برای فرزندان خویش مهیا کنند و هرگز امکان رشد را از آنان سلب نکنند.

از جنبه روانشناسی سه توانایی اساسی در هر انسانی وجود دارد. حال کار اصلی خانه و خانواده حقوند حمایت بی چون و چرا از این سه توانایی، و اسباب رشد آنها را فراهم کردن است.

این سه توانایی عبارتند از:

الف. توانایی دوست داشتن و دوستی کردن،

ب. توانایی بدست آوردن قطب نما و جهت یاب برای زندگی حقوندی و

ج. خانواده حقوند محل آموختن و آموزش توانایی آزاد و مستقل زندگی کردن است.

الف. توانایی دوست داشتن و دوستی کردن:

اولین سئوالی که از جنبه روانشناسی به ذهن خطور میکند، این استکه کار اصلی خانواده چیست و چه کنش ها و واکنش هایی در آن صورت میگیرند؟

کار خانواده انتقال اصول و ارزشهایی است که والدین خود دارند و آنها را به فرزندان خویش انتقال میدهند. این انتقال تنها از والدین به فرزندان نیست، بلکه دو همسر نیز اصول و ارزشهای خود را بیکدیگر منتقل میکنند.

حال اگر این اصول و ارزشها بر اساس حق و حقوندی باشند، و طبق آنها زندگی شود. یعنی تنها در حرف نباشد، بلکه در عمل نیز باشد، همه اعضاء خانواده صاحب درونی با اصول و ارزشهای حقوندی میشوند.

اگر این امر صورت گرفت، روانشناسی اعضاء خانواده طوری میشود که هر کدام از آنها هم با خود خویش و هم با دیگر انسانها در صلح و صفا و دوستی، و رفاه و آسایش زندگی میکنند. در نتیجه تک تک اعضا خانواده این شانس و اقبال را پیدا میکنند، که شاد و خوشبخت زندگی کنند. زندگی حقوندی زندگیِ سراسر شادی و شوق و ذوق رشد کردن و مشوق دیگران در رشد کردن گشتن است.

وقتی خانه حقوند و خانواده حقوند، بنابر نظر بنی صدر، « محل سازماندهی و اجرا دوست داشتن و دوستی کردن » گردید. جایی میشود که در آن دوستی هم آموخته و هم آموزش داده میشود. در نتیجه اعضاء خانواده دوستی کردن با خود و دیگران را درونی خویش میکنند.

از آن زمان که دوستی درونی انسان گشت، در تمامی دوران زندگی از هر گونه تضاد و دشمنی و نزاع، چه با خود خویش و خواه با دیگر انسانها، رها میشود. رها شدن از کینه و دشمنی و حسادت، توانا به خوب و خوش زندگی کردن است.

در حقیقت این امری است طبیعی که توانایی دوست داشتن و دوستی کردن را همه انسانها بطور ذاتی دارند. خانه حقوند و حانواده حقوند از این توانایی حمایت و آنرا پرورش میدهد.

ب. توانایی بدست آوردن قطب نما و جهت یاب برای زندگی حقوندی:

در بالا گفتیم که در خانواده نظام اصولی ـ ارزشی از والدین به فرزندان و دیگر اعضا خانواده، انتقال یافته، و آموخته و آموزش داده میشود.

کار این نظام اصولی ـ ارزشی این است که برای هر عضو خانواده، بخصوص فرزندان، انتظاراتی را بوجود میآورد. بدین معنی که والدین از فرزندان خویش انتظار عمل به آن اصول و ارزشها را دارند.

حال در روانشناسی اعضا خانواده، خاصه فرزندان، این کنش بوجود میآید که خویشتن را با انتظارات پدران و مادران خویش هم هویت کنند. یعنی با این انتظارات یک و یگانه شوند. تأثیر روانشناختی این یگانگی جستن با انتظارات والدین این میشود که فرزندان پس از مدتی همین انتظارات را از خود خویش دارند.

هر گاه این انتظارات بر اساس حقوندی باشند، هر کدام از اعضا خانواده عمل به حق را هم از خود خویش و هم از دیگر اعضا خانواده، انتظار دارد. این امری است روانی ـ اجتماعی که در اثر زمان به قطب نما و یا جهت یابی برای زندگی حقوندی تبدیل میشود.

البته همه کس اینرا میداند که عمل به حق، کار آسانی نیست. با مشکلات و مشقات فراوانی همراه است. بقول بنی صدر« انسانها اگر دنبال کسب قدرت (مساوی با زور) باشند، صاحب خیلی چیزها میشوند. ولی اگر جانبدار عمل به حق باشند، بخصوص در جوامع استبدادی، تا دلتان بخواهد برایشان مشکلات و مصائب درست میکنند. »

حال مهمترین کار خانواده حقوند اینست که توانایی ایستادن در برابر این مشکلات و مصائب را با تمرین مداوم به اعضا خانواده آموزش دهد. تا آنان قادر گردند در مقابل عمل ناحق بایستند و استقامت کنند. والدین بایستی بگذارند، فرزندانشان خود با این مشکلات و مصائب دست و پنجه نرم کنند. تا توانایی بدست آوردن قطب نما و جهت یاب زندگی حقوندی را برای خود پیدا کنند.

ج. خانواده حقوند محل آموختن و آموزش توانایی آزاد و مستقل زندگی کردن است:

یکی از بحث های مهم که بطور مکرر در روان درمانی خانواده طرح میشود، مشکل خود شیفتگی ( نارسیسم ) پدران و مادران خود شیفته است. بدین معنی که والدین خود شیفته فرزندان خودشان را ابزار و وسیله خود نمایی، خود بزرگ بینی و خود مهم نگاری خودشان میکنند.

امر فوق اینطور صورت میگیرد که والدین خود شیفته به فرزندان خودشان مأموریت میدهند، آن شوند در زندگی، که خودشان آرزو داشتند بشوند، ولی نتوانستند. برای مثال والدین آرزو داشتند موسیقی دان، ورزشکار، زیبا و خوش اندام و یا دکتر و مهندس و سیاستمدار سرشناس و …. شوند، ولی نتوانستند. حال به فرزندان خود مأموریت میدهند، بروند به آن آرزوهای دیرین والدین خویش جامه عمل پوشانند. یعنی آن بشوند که والدین آرزوی آنرا داشتند.

در این مورد در روان درمانگری خانواده اصطلاحی ساخته اند بنام « مأموریت و مسئولیت » Delegation und Verantwortung ( بزبان آلمانی). بدین معنی که  پدر و مادر به فرزندان خویش مأموریت میدهند، آن شغل و حرفه ای را بیاموزند که ابزار خود نمایی و خود بزرگ جلوه دادن والدین گردد. یعنی فرزندان را مسئول آموختن شغل و حرفه ای میکنند که خود میخواهند و نه فرزندان آنها.

حال اگر فرزندان نخواستند، آن بشوند که والدین میخواهند، تکلیف چیست؟

در خانه و خانواده حقوند، خود شدن و خود ماندن فرزندان، بزبان روانشناسی « تحقق خویش » مهمترین اصل آزاد و مستقل زندگی کردن است. فرزندان حق دارند آن بشوند که خود میخواهند. والدین حق ندارند برای فرزندان خویش در انتخاب شغل و حرفه، همسر و دیگر امور مهم زندگی که فرزندان به آنها تمایل ندارند، از قبل تعیین تکلیف کنند.

آزاد و مستقل زندگی کردن دو حق بسیار مهم از مجموعه حقوق انسان هستند. شرط اول بنای خانه و خانواده حقوند، حمایت از توانا گشتن اعضا خانواده به آزاد و مستقل زندگی کردن است. بزبانی دیگر در خانواده حقوند فرزندان حق دارند، آن شغل و حرفه، آن فعالیتهای اجتماعی، آن تفریحات و آن دوستانی را برای خویش داشته باشند که خود بطور مستقل و آزاد انتخاب میکنند.

بنابر جمله مهم و معروف بنی صدر، اعضا خانواده حقوند « مستقل در گرفتن تصمیم و آزاد در انتخاب نوع تصمیم » خویش هستند.

در اینصورت در خانه حقوند و خانواده حقوند حمایت و پشتیبانی از توانایی آزاد و مستقل زندگی کردن، اصل و ارزشی خدشه ناپذیر بسیار مهم و اساسی است.

 منابع و مأخذ ها:

ابوالحسن بنی صدر؛ حقوق پنجگانه : تاریخ انتشار ۱۳۷۹ انتشارات انقلاب اسلامی

ابوالحسن بنی صدر ِ؛ قانون اساسی بر اساس حقوق پنجگانه : منتشر شده در چهارشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۸ انتشارات انقلاب اسلامی

 

 

نظر بدهید