علی شفیعی; روانشناسی و روان درمانگری از منظر گفتمان حقوندی

Oct 14th, 2022 | مقالات

تاریخ ایجاد در جمعه, 22 مهر 1401

از دیر زمان بر همه انسانها معلوم بود که هر انسانی صاحب دو جهان است. جهان بیرونی و جهان درونی. در جهان بیرونی همه انسانها شرکت دارند. ولی جهان درونی هر فرد، تنها به خود او تعلق دارد و هیچکس دیگری به آن راه ندارد. جهان درونی انسان را گاهی روح Seele و زمانی روان Psyche نامیده اند. ولی محتوی آن غالبا برای همه انسانها نا معلوم و معما بوده و هنوز نیز معما باقی مانده است.
در حقیقت شناخت جهان درونی، یعنی روان و روانشناسی، امری مجهول است. البته از گذشته های بسیار دور تا زمان کنونی هم در فلسفه و هم در شعر و ادبیات جهان درون وصف و توصیف میشود. ولی تنها جهت بیان و ابراز احساساتی که به انتقال به جهان بیرون تمایل دارد.
برای مثال به این شعر حافظ توجه کنید:
در اندرون من خسته دل ندانم کیست      که من خموشم و او در فغان و در غوغا است
بنابر داده هایی که موجود هستند تا اواخر قرن نوزدهم میلادی روانشناسی بخشی از فلسفه محسوب میشد. ابتدا در این قرن بود که فیلسوفانی پیدا شدند و خود را با روان انسان، بیش از همه روان خودشان، مشغول کردند. این دسته از فیلسوفان در نظر داشتند نظمی قانونمند که عمومی و معتبر باشد را جهت شناسایی روان انسان بدست آورند. البته شعرا و صاحبان ادب نیز بسیار در مورد روح و روان و یا درون خود و دیگران شعر سروده اند و متون ادبی نوشته اند.
ابتدا در قرن نوزدهم میلادی پر شمار فیلسوفان صاحب نظر و ادیبان پر ذوق آثاری از خود بجای گذاردند که بعدها، در قرن بیستم، در روانشناسی و روان تحلیلی Psychoanalyse که مبتکر آن زیگموند فروید بود، روانشناسان و روان تحلیل گران آثار آنان را آموخته و در کارهای تحقیقی و خلاقیتهای خویش بکار بردند و درستی و صحت آنها را تأیید کردند. دو تن از مهمترین این فیلسوفان در غرب یکی نیچه و دیگری شوپنهاور بودند:
آثار فلسفی فیریدریش نیچه، فیلسوف نامدار آلمانی در قرن نوزدهم انتشار یافتند. در این آثار او در مورد دو واژه کلیدی در روانشناسی و روان درمانگری، یعنی « خود آگاه و ناخود آگاه » و رابطه این دو با یکدیگر مطالب متعددی نوشته است. آرتور شوپنهاور نیز خود را با رابطه « اراده و ناخودآگاه » در کتاب مشهور خویش « جهان بمثابه اراده و تصور » (بزبان آلمانی ) Die Welt als Wille und Vorstellung بیان کر ده بود.
زیگموند فروید، مبتکر و بنیان گذار علم و فن روان درمانی « روان تحلیلی » Psychoanalyse و آلفرد آدلر، Alfred Adler بنیان گذار « روانشناسی فردی » Individual Psychologie و یا کارل گوستاو یونگ،C. G. Jung روان تحلیلگر سوئیسی، که هر سه از پیشقراولان دانش و فنون روان درمانگری بودند، تحت تأثیر آثار فکری این دو فیلسوف نامدار قرن نوزدهم، قادر گشتند شیوه ها
و فنون روان درمانگری را ابتکار کنند که تا زمان کنونی بکار گرفتن آنها نتایج بسیار مثبت و مهمی را حاصل دانش و فن روان درمانی کرده است.
در مورد نقش ادبیات و شعر و نویسندگی در ایجاد روانشناسی و روان درمانگری نیز اگر بخواهیم ذکری به میان آوریم، میتوانیم از نویسنده سرشناس روسی، داستایفسکی، Dostojewski نام ببریم. محققان تاریخ روانشناسی او را « روانشناس ادبیات جهانی » نامیده اند.
در واقع علم روانشناسی ابتدا از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بتدریج از قلمرو فلسفه و ادبیات جدا گشته و بصورت دانش مستقلی وارد رشته های علمی دانشگاهی در کشورهای غربی، ابتدا در آلمان، گردید.
زمان و محل تولد روانشناسی بمثابه دانش آکادمیک، اولین بار با تأسیس آزمایشگاه ( لابور ) تحقیقات روانشناختی توسط ویلهم وونت Wilhelm Wundt در شهر لیپ زیگ Leipzig آلمان آغاز بکار کرد.
کار این آزمایشگاه که آزمون روان افراد بود، در سال 1879 بعنوان یک انیستیتوی خصوصی تأسیس یافت. و سپس از سال 1883 بمثابه انیستیتویی علمی بمثابه رشته آموزش دانشگاهی بعنوان علم مورد قبول قرار گرفته و در دانشگاه تدریس میشود.
در حقیقت قبول و تآیید روانشناسی به عنوان یک علم دانشگاهی متأثر از یک فراگرد تحول نسبتاً طولانی است. چرا که این علم بطور مداوم در مدار تنشهای متعددی میان علوم طبیعی، علوم اجتماعی و علوم نظری قرار داشته و هنوز نیز این تنشها ادامه دارند.
تعریف روانشناسی بطور عمومی:
روانشناسی را دانش برداشت ها و دریافتهای اجتماعی، تأمل بر روی آنها، درک آنها، و دست آخر، حاصل این سه که تجربه است، تعریف میکنند. برداشت، تأمل و درک، و تجربه انسان، سبب ساز رفتارهای او هستند.
در اینصورت میتوان گفت:
· برداشت ها و دریافتهای اجتماعی که همیشه با احساسات همراه هستند،
· فکر و تأمل در باره دریافتها که ابتدا منجر به درک آنها و سپس تجربه میشوند،
· و دست آخر رفتارهای انسان که حاصل دو فعل و انفعال بالا هستند، ساز و کار روانشناسی را تشکیل میدهند.
با مثالی از روانشناسی جنبش انقلابی همگانی مردم ایران، خاصه جوانان و نوجوانان ایرانی، در حال حاضر، روانشناسی اجتماعی جنبش مردم را شفاف کنم:
مردم ایران، خاصه جوانان و نوجوانان ایرانی در این روزها رفتار انقلابی دارند. این رفتار محصول تجاربی است که آنان بیشتر و یا کمتر از چهل و چند سال، در رابطه با حاکمیت استبدادی ولایت مطلقه فقیه کرده اند. این تجارب نیز حاصل فکر و تأمل بر روی دریافتها و برداشت های اجتماعی آنان است.
این دریافتها که سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، و بیش از همه اقتصادی هستند، همیشه با احساسات غالباً منفی در درون آنان همراه بوده است. این کنش ها و واکنش های روانی ـ اجتماعی، روانشناسی جمعی مردمی که در حال حاضر در ایران دست به جنبش انقلابی زده اند را گزارش میکند.
در واقع بطور دقیقتر میتوان گفت: علم روانشناسی مربوط میشود به برداشت و درک و تجارب احساسی انسانها. طوریکه بعضی از صاحب نظران معتقدند: روانشناسی احساس شناسی و درک این امر است که چگونه احساسات، ادراکات و افکار انسانها به تجربه تبدیل گشته و در رفتارهای آنان جلوه گر میشوند.
بنابر این روانشناسی و روان درمانگری دانشی است بالینی ( به زبان آلمانی ) empirische Wissenschaft. و هدف اصلی علم روانشناسی و روان درمانگری اینستکه مسیر و جهت رشد ادراکات و افکار و تجارب انسانی را با مطالعه رفتارهای هر فرد، در همه طول زندگی او، همراه با تمامی عوامل تأثیر گذار درونی و بیرونی شناسائی کند.
روانشناسی و روان درمانگری از منظر گفتمان حقوندی:
در روانشناسی نحله فلسفی وجود دارد که به آن روانشناسی انسان دوستی humanistische Psychologie میگویند. بسیاری از فیلسوفان قدیم که به موضوع روانشناسی انسان پرداخته اند، بیشتر جانبدار ایده های انسان دوستی ( اومانیسم ) بودند. برای نمونه آرتور شوپنهاور. ولی ابتدا از اوایل قرن بیستم روانشناس سرشناس آمریکایی، آبراهام ماسلو Abraham Maslow روانشناسی انساندوستی را بنیان گذارد.
یکی از مهمترین دستاوردهای او این بود که بحث در مورد برداشت و یا تعریف از انسان را در روانشناسی و روان درمانگری پیش کشید. و بنابر نحله فلسفی انسان دوستی، روانشناسی انسان را بر اساس داشتن اختیار کامل، یعنی دارا بودن آزادی و استقلال و توانایی ذاتی در رشد، تعریف کرد.
در حقیقت او معتقد بود که برداشت و تعریف هر روانشناس و یا روان درمانگری از انسان ( به زبان آلمانی ) Menschenbild جهت شناخت روانشناسی و درمان بیماریهای روانی اهمیت بسیار زیادی دارد. چرا که هر روانشناس و یا روان درمانگری تعریف خاصی از انسان دارد و این تعریف در شیوه نگرش او به بیماران خویش و حرفه روان درمانی بسیار مؤثر هستند.
حال بنابر نظر درست ابوالحسن بنی صدر، تعریف انسان به « اصل راهنما و فکر راهنمای » ( دو واژه مهم و کلیدی از بنی صدر) هر انسانی بستگی دارد. بنی صدر معتقد است، اگر اصل راهنما بر اساس توحید و موازنه عدمی، یعنی رها از زور باشد. در اینصورت انسان موجودی تعریف میشود که بطور ذاتی آزاد و مستقل و توانا به رشد با اختیار کامل است.
ولی اگر اصل راهنما تضاد و ثنویت، چه ثنویت تک محوری و خواه دو محوری باشد، انسان موجودی اسیر و زندانی در روابط و تناسبات قوا و برده قدرت تعریف میشود. در اینصورت این انسان چون حقوند تلقی نمیشود، نه قادر است آزاد و مستقل اندیشه و عمل کند، و نه توانا به رشد در جهتی است که خود میخواهد.
جانبداران روانشناسی انسان دوستی از جمله خود آبراهام ماسلو، بطور جدی بر روی شناسائی مفهوم انگیزه Motivation در انسان تأمل زیادی کردند. این روانشناسان می خواستند بدانند، انسان انگیزه خویش را از کجا، چگونه و چطور بدست میآورد؟ و برای مثال چرا یک انسان صاحب انگیزه قوی و استوار است، و انسان دیگری اصلا انگیزه ندارد.
در حقیقت مفهوم انگیزه نقش کلیدی در روانشناسی و روان درمانگری انسان دوستی و یا حقوندی ایفا میکند. ابوالحسن بنی صدر که مبتکر گفتمان حقوندی است، تأمل عمیقی در مورد انگیزه در انسان کرده است. او کمی از آبراهام ماسلو جلوتر رفته و واژه « خود انگیختگی » را ابتکار کرده است.
اگر به آثار بنی صدر رجوع کنبم و بخصوص تعریف او را از انسان به دقت مطالعه کنیم، خواهیم دید که واژه خود انگیختگی در آثار بنی صدر، مفهوم کلیدی دارد. توضیح آنکه: بنی صدر خود انگیختگی انسان را ذاتی او میداند. او معتقد است: انسان خود انگیخته بر اساس آزادی و استقلال که دو حق ذاتی مهم در انسان هستند، اندیشه و عمل میکند. اگر انسانی خود انگیخته اندیشه و عمل کرد، به حقوقی که دارد، عمل میکند.
برای مثال بنی صدر بهنگام تعریف و شمارش ویژگیهای حق در شماره ویژه 21 حق اینطور مینویسد:
« خاصه های بالا می گویند که حق خود انگیخته است. از این رو، انسان وقتی عامل به حقوق خویش می شود، خود انگیختگی می جوید. این خود انگیختگی را استقلال و آزادی عقل او و بکار افتادن خود جوش استعدادهایش گزارش می کنند. درعوض، ناحق کردن حق به دستور است و عمل به ناحق نیز قدرت فرموده است .» ( نگاه کنید به کتاب رشد، جلد سوم ـ تاریخ انتشار 1399 برابر با ماه مای 2020 صص 71 ـ75 )
از جنبه روانشناسی و روان درمانگری بنا بر تعریف بالا از انسان حقوقمند، انسان خود انگیخته از درون خویش، و نه از بیرون هدایت میشود. انسانی که از بیرون هدایت میشود، بنابر نظر بنی صدر، « دستوری » زندگی میکند. این انسان چون به قدرت باور دارد و به آن اصالت میدهد، قادر نیست خود انگیخته اندیشه و عمل کند. چرا که او نه خود را آزاد و مستقل میداند، و نه واقف است به حقوق خویش بعنوان انسانی حقوند. در اینصورت توانا به رشد، چه رشد فردی و خواه اجتماعی، نیز نیست.
حال برای آنکه ما از جنبه روانشناسی و روان درمانی درک درستی از واژه خود انگیختگی پیدا کنیم، بایستی بدانیم انگیزه اصلا چیست و ریشه روانشناختی آن از کجا میآید. این امر بدون داشتن تعریف از انسان، ( بزبان آلمانی ) Menschenbild، یعنی داشتن تصویر و تصوری روشن از انسان، امکان پذیر نیست.
بنی صدر تعریف انسان را از قرآن گرفته است و آنرا بر اساس توحید و موازنه عدمی در همه کارهای خویش بیان کرده و توضیح میدهد. او نگرش توحیدی نسبت به انسان را لازمه سازندگی و رشد در یگانگی جستن با خود خویش و دیگر انسانها، و اصلا جهان هستی، میداند. بر عکس نگرش به انسان بر اساس اصل راهنمای تضاد و ثنویت را فساد و تباهی و ویرانگری خود و دیگران و جهان هستی میداند.
از دید حقوندی که بنی صدر بیان میکند، انسان بر اساس فطرت خدایی با صفاتی چون:
« هستى را زندگى، خرد، آزادى، علم، توانائى، شنوائى، بينائى، هوش، عشق، مهر، خلاقيت، حكمت، بخشندگى، كرامت، عدل، هدايت و… مىيابد. و تمامى پديدههاى هستى را از زندگی و خرد و… برخوردار می بيند. » ( نگاه کنید به کتاب « انسان، حق، قضاوت و حقوق انسان در قرآن » بخش سوم کتاب تحت عنوان « حق چیست و حقوق کدام ها هستند؟ صص 105 همین کتاب )
آبراهام ماسلو واژه مهم و کلیدی دیگری را نیز وارد علم روانشناسی و روان درمانی انسان دوستی کرده است بنام « تحقق خویش » Selbstverwirklichung که در زبان فارسی به آن « خود شدن » نیز میگویند. بنی صدر عین همین مفهوم روانشناختی را در واژه مهم دیگری که ابتکار خود او است، بنام « بدیل خویش » گشتن بیان میکند که تقریبا همین معنی « تحقق خویش » را میدهد.
از جنبه روانشناسی و روان درمانی حقوندی، « تحقق خویش » و یا « بدیل خویش » گشتن، این معنی را میدهد که انسان باورمند به حقوق و استعدادهای ذاتی خویش، آنچه را که در درون خود بمثابه امید و آرزو و آرمان دارد، با تلاش و کوشش بی وقفه خود در پی تحقق و به حقیقت پیوستن آنها است. بزبان بنی صدر، انسان اگر واقف بر حقوق و استعدادهای ذاتی خویش گشت، « بدیل خویش » میشود و به همه خواسته ها و تمنا ها که در درون دارد، جامه عمل خواهد پوشاند.
برای مثال در جنبش همگانی مردم ایران در حال حاضر، جوانان و نوجوانان ایرانی دارند، بدیل خویش میشوند. یعنی به آمال و آرزوها و آرمانهای خویش در شکل شعارها و اشعاری که بیان میکنند، از جمله « مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر » و « زن، زندگی، آزادی، مرد، میهن، آبادی » جهت رها کردن آنها از چنگال استبداد، تحقق می بخشند.
یکی دیگر از روانشناسان و روان درمانگران سرشناس انساندوستی، کارل روجرز Karl Rogers است. او نیاز انسان به خود شدن، تحقق خویش و بدیل خویش گشتن را پایه و اساس تمامی تلاشها و فعالیتهای حیاتی انسان میداند. او آزاد گشتن از جبر های جباران و آزاد و مستقل گشتن Autonom عمل کردن انسان را جزء نیازهای اولیه رشد و ارتقا هر انسانی قلمداد میکند. او مینویسد:
« اگر محیط زیست اجتماعی هر انسانی مانع از نیاز او به تحقق خویش گردد، این انسان اختلال روانی پیدا خواهد کرد. »
بنا بر تجارب پرشمار من در روان درمانی، نقل قول بالا در روانشناسی و روان درمانگری از منظر گفتمان حقوندی حقیقت محض است.

 

نظر بدهید