فساد و فارت در عصر پهل

Jul 9th, 2021 | مقالات

 

Plakatt Ketab j 19 Seite 1aجلد نوزده،از مجموعه کتابهای مصدق،نهضت ملی و رویدادهای تاریخ معاصر ایران، کار جمال صفری منتشر شد. متن کامل کتاب را میتوانید در کتابخانه سایت انقلاب اسلامی در هجرت مطالعه کنید.

 

پیشگفتار

 

«همه می دانندکه رضاخان قبل ازکودتا یعنی دردوره سربازی بقول معروف «هفت آسمان یک ستاره نداشت» حتی درموقعی که افسری جزء بود، دریک خانۀ محقراستیجاری دریکی ازکوچه های سنگلج منزل داشت.»

«طبق گفتۀ مؤید احمدی نمایندۀ کرمان درجلسۀ رسمی مجلس( درشهریور1320) رضاشاه دارای 44 هزار پارچه آبادی ازقریه وقصبه و بلوک بوده است. بعلاوه مبلغ 58 میلیون لیره دربانکهای انگلستان سپرده است ودربانک ملی هم طبق صورت حساب رسمی 68میلیون تومان سپرده داشته که به فرزندش بخشیده است.

بطوریکه گفته اند رضا شاه ظرف مدت 16سال سلطنت یکی از ثروتمندان جهان گردیده بود.»

 

« حسین مکی « تاریخ بیست ساله ایران» جلد ششم   صص 2 -1 »

 

وزیرمختار انگلیس می نویسد:«اوهمچنان درکارانباشت ثروت از راه‌های مشکوک است و فرماندهان ارشد نظامی خود را نیز در کار آزاد گذاشته است؛ و در عین حال، ازهیچ فرصتی برای بی اعتبار کردن فرماندهان در صورت سوظن نسبت به قدرت گرفتن آنها از طریق اندوختن ثروت پرشمار برای بهره‌گیری شخصی، فروگذار نمی‌کند. البته اگر آنها سهم عمده‌ای از ثروت به دست آمده را به شاه بدهند، او نیز از دزدی‌های آنها چشم پوشی خواهد کرد.» وی می‌افزاید: «رضا شاه نسبت به ثروت حریص و طمعکار است و از دیدگاه او هر وسیله‌ای برای کسب پول و زمین مطلوب است… جاده جدید منتهی به چالوس با هزینه هنگفتی ایجاد شده، صرفاً برای ارضای هوس شخصی وی بوده است.»

«یرواند آبراهامیان « تاریخ ایران مدرن»- ص 140 »

 

 

پیشگفتار را با اشاره مختصری به دوران حکومت ملی دکتر مصدق که او و یارانش چگونه زندگی می کردند آغازمی کنم. زیرا متن کتاب جلدنوزدهم «مصدق، نهضت ملی و رویدادهای تاریخ معاصر ایران» استکه دربارۀ فساد عصر پهلوی اول است. جا دارد که بخشی از گفت وگویی ازنشریه ایران فردا را که (به همت شهید هُدی صابر، شماره 53 – اردیبهشت 1378) با آقای نصرت الله خازنی رئیس دفتر نخست وزیری حکومت ملی آقای دکترمصدق انجام داده است در اینجا می آورم.:

 

* منابع مالی دفتر کار نخست وزیری از کجا تأمین می شد؟

* ازدارائی شخصی مصدق. بیست وهشت ماه تمام یک ریال ازاعتباردولت خرج نشد، همه خرجها شخصا پرداخت می شد. خرج نهاروشام و صبحانه 50 سرباز و درجه دار که آنجا بودند را خود آقای مصدق می داد وهمچنین عیدی ها و هزینه ها و پاداشها را. مثلا” اگر فلان مهندس در موقع خلع ید فداکاری کرده بود، یک دفعه ده هزار تومان از خودش پاداش می داد. حسا سیتهای مالی مصدق نظیر نداشت. یک بار پیشکارش که شرافتیان نام داشت و 46 سال سال پیش او بود، برحسب تصادف با سایر کارمندان بانک ونخست وزیری سوار ماشین نخست وزیری شده بود. مصدق چنان توپ و تشری به او زد که به چه مناسبت توکه کارمند دولت نیستی سوارماشین دولتی شده ای؟. تا این اندازه سخت گیربود. حتی من گفتم آقا سر راه منتظرماشین بوده است، وقتی اینها رد می شده اند، دیده اند شرافتیان هم ایستاده، گفتند شما هم بالا بیا وسوارش کرده اند. حتی خود مصدق یک دفعه ماشین نخست وزیری را سوار نشد. آقای مصدق یک پلیموت سبز رنگ داشت که ازآن استفاده میکرد.

* مصدق مبالغ اضافی هم به شما پرداخت؟

* به عنوان پاداش می داد و ما نمی گرفتیم. حتی یک روز ناراحت شد و گفت هیچ کس حق ندارد چک مرا برگرداند. گفتم شما می بینید که من بعضی وقتها تا نصف شب هم اینجا هستم. این چیزها را به پول تبدیل نفرمائید. من خرج ندارم، حتی احتیاج هم به حقوق دولت ندارم. گرفتن این پاداش مرا ناراحت می کند. استدعا می کنم به آقای شرفتیان بگوئید که این چکی را که به من داده، پس بگیرد. ما به قصد خدمت به مملکت خودمان آمده ایم.

* او چه گفت؟

* گفت زورم به تو نمی رسد.

دکتر مصدق همه هدایایی که در مسافرت به آمریکا برد و فرشهایی که برای ترومن خریده بود، همه از جیب خودش بود، حتی خرج مشاورانی که با آقای دکتر مصدق رفتند به عهده خودش بود. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که آقای دکتر مصدق در عرض 28 ماه حکومت خودش حدود 2 میلیون و ششصد هزار تومان خرج کرد.

* حساب خرجها را دارید؟

* در ذهنم هست، مصدق هنگام کودتا بدهکار بود . یکی به خواهر آقای پرفسورعدل بدهکار بود، (خانم شمس فرکه هنوزهم زنده است)، یکی هم به یک وکیل عدلیه ای بدهکار بود که وکالت نمی کرد اما وکیل بود. این بود که وقتی کودتای 28 مرداد شد دکترمصدق حقیقتا” هیچ نداشت. پارک را هم که فروختند به قرضهایش دادند. مثلا اگر جنابعالی نامه می نوشتی، نوشته اش می برید و کاغذ سفید را دست من می داد و می گفت مبادا نفله بشود، مال دولت است و این ارزدولتی است. قضیه ای یادم آمد. یک روز ایشان تب کرد و مریض شد. اتفا قا” روز جمعه هم بود. دکتر غلامحسین خان هم به شمال رفته بود. یک پزشک ارمنی بود که خیلی آدم شریفی بود. من دنبال وی فرستادم که بیاید معاینه کند. پزشک گفت آقای خازنی آقای دکترچیزیشان نیست، گرمازده شده اند، چون سقف خانه اش شیروانی است. اتاق گرم است، حتی مدتی که مشغول معاینه اش بودم گرما مرا اذیت کرد. این فقط گرما زدگی است. اگریک کولرگازی توی اتاقشان بگذارید حالشان خوب می شود و بلند می شوند. ارباب رجوع هم راحت هستند. من خودم در اندرونی کولرگازی نداشتم. زندگی مصدق فوق العاده ساده بود. درمنزل ما هم کولرنداشتند که ازآنها قرض کنم وبه منزل آقای دکترمصدق بیاورم. در تهران کولرگازی دو نمایندگی داشت; یکی کاریر و یکی وستینگهاوس. کسی را فرستادم که یک کولر از آنها بخرد. گفتند در گمرگ خرمشهراست تا ترخیص کنیم و به تهران بیاوریم یک هفته طول می کشد. من گفتم که نمی شود تا یک هفته صبر کنیم. هی پرس و جو کردیم که آقای فلانی کولر گازی داری یانه ؟ از این و از آن پرسیدم تا مهندس حق شناس که وزیر راه بود گفت اتاق من در شمس العماره یک کولر گازی دارد که اساسا” کار نکرده است. برای اینکه شمس العماره تابستانها خنک است، زمستان هم گرم. چون ازخشت ساخته شده واین کولر را من می دهم باز کنند و بیاورند و اینجا بگذارند. گفتم مستلزم خرابی نیست ؟ گفت نه، قابی درست کرده اندوگذاشته اند و در می آوریم، کاری ندارد . چون مصدق یک دفعه فرموده بود که حتی یک چوب کبریت از مال دولت نباید توی خانه من باشد و این اولتیماتوم را از همان روزهای اول به من و به همه و حتی به پیشخدمت خودش داده بود. من به مش مهدی گفتم کولر را آوردم، اگر آقا پرسید از کجا آوردند بگو من خبر ندارم. و راستی هم نمی دانست از کجا آوردند. مصدق هی از من پرسید که این کولر را از کجا آوردید؟ می گفتم دکتر گفته. جواب درستی نمی دادم . بالاخره آنقدر مرا سئوال پیچ کرد که گفتم آقا من به نمایندگی وستینگهاوس و کاریربرای خرید کولر فرستاده ام اما تحویل آن یک هفته طول می کشد . این کولر را از کسی امانت گرفته ام، یک هفته آنرا بگذارید، کولر که آمد یک دانه می خریم و سرجایش می گذاریم و این را به صاحبش می دهیم، بالاخره مرا وادار کرد تا ناچاربگویم بابا این کولردر اتاق آقای مهندس جهانگیر حق شناس بوده است. فهمید که من دنبال کولر می گردم گفت در اتاق من یک کولر است هیچ به دردم نمی خورد. برای چند روزی آن را امانت ببرید. من قبول کردم و آن را آوردیم. طبق دستور هم گذاشته ایم. بالاخره گفت آقای خازنی من از شما استدعا می کنم همین الان کولر را بردارند و ببرند سرجایش بگذارند.گفتم آقای دکتر نبض تان راگرفته، تب دارید. احتمالا” گرمازده هستید. گفت من حالم خوب است. گفتم آخر هر چیزی اندازه ای دارد، تا این مقدار حساسیت؟ اگرکولر وزارت راه پنج روز تو خانه شما کار کند دنیا بهم می خورد؟ گفت نه،اصرار مکن. زنگ زد به مش مهدی آمد و به او گفت به اندرون بگویید ” وان تیلاتور” (پنکه) روشن کنند. گفتم “وان تیلاتور”هوای گرم را، هی می چرخاند، به چه درد می خورد؟ خواهش و استدعا می کنم، 3 ، 4 روز به من مهلت بدهید. می خواهید سفارش کنم کولر را با هواپیما بفرستند. گفت من استدعا وخواهش می کنم کولر را ببرید. آقا آنقدر به من اصرارکرد که کولری که یک ساعت کارکرده بود، دو باره در آوردیم و به وزارت راه فرستادیم. تا این اندازه افراطی بود.

ما از اعتبار دولت یک شاهی استفاده نکردیم، چه در دفتر نخست وزیر و چه در منزل دکتر مصدق. آقا اعتبار محرمانه ای داشت. نخست وزیر برای تشریفات می توانست همه نوع خرج بکند. مصدق میگفت من که کار محرمانه ای ندارم. از اعتبار محرمانه و ازاعتبار اختصاصی که در اختیار نخست وزیری بود ، در آن 28 ماه دیناری خرج نشد.

* پایان سال مالی سرنوشت حساب اعتبار محرمانه چه شد؟

* به خزانه بر می گرداندند.

* شما برای اداره دفتر تنخواهی دراختیارداشتید؟

* تنخواه در دست من نبود. مصدق یک پیشکاری داشت به نام شرافتیان که درآمد موقوفات بیمارستان نجمیه را او اداره می کرد. ضمنا” مخارج خانه و اینها را او می داد، ما هیچ مالی در اختیار نداشتیم.

* زندگی مصدق چقدر ساده بود؟

* عرض کنم روزی که منزل غارت شد، تمام اثاثیه منزل دکتر مصدق سی هزار تومان نمی ارزید ؟ فرشهای خیلی معمولی داشت که در آن تاریخ حدود 1500 تومان نمی ارزید، فرشی هم در اتاق هیئت دولت بود که اتاق پذیرایی آقای دکتر مصدق هم بود که خیلی معمولی بود. حتی اتاق ملک اسماعیلی که معاون پارلمانی بود فرش نداشت. زندگی او واقعاً ساده بود. مبلهای او عبارت بود از چوبهای معمولی که همیشه دیده اید، فقط دوتا دستگیره داشت، دوتا هم تشک داشت که باز می کردند و می نشستند و سر جایش می گذاشتند. نه خیال کنید ساخت هانس بود، ابداً منزل آقای دکتر مصدق، چه اندرون و چه بیرون ساده ترین خانه ها بود، یک دانه آنتیک که قیمت حسابی داشته باشد، اصلا” نبود، خیلی ساده زندگی می کرد.(1)

در استبداد دیرپا ایران فساد،غارت وجنایت نظام « سلسله جلیله روحانیت شیعه» در برخی‎ ‎شاخص‎ ‎ها در تاریخ معاصرایران‏ ‏بی‎ ‎سابقه است.

 

نظر بدهید