ژاله وفا :در رثای دوست

Apr 21st, 2020 | مقالات

 salamiمحمدباقر نصیر‌السادات سلامی مردی از دیار شیراز در غربتی دوگانه در 29 فروردین ماه 99 13چشم از جهان بشست.
دوستی با وی و خانواده مهربان و صمیمی اش که بیش از 35 سال بطول انجامیده از جمله تجربیات گرانقدر زندگیم است.
دوستی مبارز و آگاه ، روشن ضمیر و خوش ذوق و نکته بین.
دوستدار ایران و ایرانی و عاشق وطنش ایران و زادگاه مشترکمان شیراز
 چگونه به فراموشی بسپارم؟
آن چشمان مهربانش را که عشق به مردم خصوصا مردم رنج کشیده در آن موج می زد.
آن صدای گرم و خوش طنینش که شادی و یکرنگی و صمیمیت را در فضا می پراکند.
آن قلب صمیمی و و بی آلایشش را که برای آزادی و استقلال ایران وعدالت و شادی مردم می تپید.
آن ادب و رفتار بی ریایش را که سلامش نیز همچون نام او پیام آور صلح و دوستی بود.
این بیداد نظام جبار ولایت فقیه را کجا باید فریاد زد که وطن دوستانی چون او بایستی در دیار غربت بخاک سپرده شوند و آنهم در غربتی دوگانه که بواسطه ابتلایش به بیماری کرونا حتی خانواده عزیز او و دوستان و همرزمانش از دیدنش در آخرین لحظات محروم ماندند.
جای دارد ضمن تسلیت به همه دوستان مبارز وی و خصوصا به  همسر مهربان و دو دختر نازنین وی ، از  استواری و صمیمیت همسر نازنین وی پپا سلامی که  تا آخرین روزها از مراقبت وی دست نکشید و مهر و محبتش را نثار وی کرد و نیز دو دختر بی نظیرش در مهر و صفا ،زهرا و آناهیتای سلامی عزیز را که هر خواست پدر را سرمه چشم دانسته و برای سلامت وی سالیان سال کوشیدند و خوش رویی را از پدر و صفا را از مادر به ارث برده وخورشید وار  نثار می کردند ، بعنوان یک دوست قدردانی کنم و سپاس گویم  که الگوی صفا و مهر برای من بوده و هستند.

بیاد دارم که  با وی بسیار در مورد شاعران دیارمان شیراز به صحبت نشستم. وی عادت به فال گرفتن از حافظ داشت. روزی که در اسپانیا در حضورش بودم از من خواست تفائلی به حافظ بزنم. قبل از آن اما از من پرسید چگونه اعتقادی به فال حافظ داری؟ گفتم مرا می شناسی اعتقاد ندارم که حافظ و یا هیچ کس دیگری پیشگو است . منتهی از دید من از آنجا که ادبیات ما بار سنگین انتقال ارزشهای انسانی را در طول تاریخ پر تلاطم دیار کهن ما ،نسل به نسل بدوش کشیده و می کشد ، فال گرفتن روشی بوده که “رندان” باهوش وطن  برای انتقال این ارزشها  بین مردم باب کرده اند که به هر مناسبتی  توده مردم بسراغ  غزلیات حافظ روند و این کتاب  را که گنجینه ای از ارزشها ی تاریخ کهن ما است را باز کنند و “بخوانند” و به گوش جان بسپرند. بسیار ذوق کرد و گفت :” از زاویه دیدت خیلی خوشم آمد منتهی من خودم به مصداق این شعر فال می گیرم:
خوبان پارسی‌گو بخشندگان عمرند        ساقی بده بشارت رندان پارسا را    
و ادامه داد من با فال، گویی به عمرم افزوده می شود . شاید هم دلیلش در آن باشد که تو گفتی : یادآوری ارزشهای انسانی بخود. گویی به عمرم می افزاید .بی دلیل نیست که تکرار نماز یاد آوری ارزشها است به خود. “
بیاد دوست عزیزم آقای سلامی که رحمت خدا بر او باد ، روزی که خبر پر کشیدنش از این دنیای فانی را شنیدم تفائلی از جانب وی به حافظ زدم غزلیات ذیل آمد:

 

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت

بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت

رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت

در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت

ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت

این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت

هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت

عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

امروز روز خاک سپاری وی است.گلهای اردیبهشتی شیرازنثار خاکت باد و دل همه دوستانت در کنار تو دوست عزیز

ژاله وفا

1 اردیبهشت 1399

نظر بدهید