صدارت : ابهام در لائیسیته به عنوان میثاقی ملی

Dec 16th, 2018 | مقالات

Sedarat Ali 3علی صدارت : ابهام در لائیسیته به عنوان میثاقی ملی

برای مدیریت گذاری خشونت‌زدا از استبداد  از هرگونه ولایتِ هر نوع از انحصارطلبان،  (چه ولایت عهد فقیه برای رساندن ایران به «اسلام ناب محمدی» با ایدئولژی «اسلامی» در قانون اساسی مربوطه، و چه ولایت عهد (ولیعهد) شاهنشاهی، برای رساندن ایرانیان به دروازههای تمدن بزرگ با ایدئولژی شاهنشاهی در قانون اساسی مربوطه، و صد البته به گفته خود رژیم،  حتی  به زور!) باید یک حداقل لازمی از مردم با هم هم‌کاری و هم‌یاری و هم‌سازی و هم‌سویی داشته باشند، و برای این‌کار یک نقطه مشترکی لازم است که آن مخرج مشترک، به جز حقوق نمی‌توانند باشد، چرا که حقوق، ذاتی انسان‌ها هستند و بدون هیچ تبعیضی، همه‌مکانی و همه‌زمانی و نیز همه‌کسانی هستند. دین و مرام و عقیده هر کسی، در هر مکانی و در هر زمانی، محترم است. از این زاویه، به لائیسیته به عنوان یک میثاق ملی باید نظر  کرد، ولی لازمه این نظرکرد، ابهام‌زدایی‌هایی چند است.

مردم‌سالاری، یک شیئ  نیست که توسط قشون خارجی به کشوری وارد شود و یا یک دارو نیست که برای درمان پیکر استبدادزده کشوری، به آن تزریق شود. دیدیم که چگونه سوزنِ سرنگِ  تزریق‌کنندگانِ متوهمِ داخلی و خارجی آن در افغانستان و عراق شکست! مردم‌سالاری یک فرهنگ است، فرهنگ یک ملت. یک ملت را افراد آن تشکیل میدهد و فرهنگ آن‌ها.  فرهنگ مردم‌سالاری، فرهنگی است پویا. هر فردی، و در نتیجه هر ملتی،  می‌تواند پیوسته مردم‌سالارتر گردد، و تلاش در این رشد انسانی، بایسته و شایسته است.

در این پویایی، شایسته و بایسته است که هر فردی، هر هسته‌ای، و در نتیجه هر جامعه و ملتی، پیوسته در مردم‌سالارتر شدن خود و دیگران و جامعه و ملت، کوشا بماند. تجربۀ قدرت‌های «اسلامی» در منطقۀ ما مانند طالبان و داعش، و نیز لمس فجایعی که رژیم «جمهوری»  «اسلامی» در میهن خودمان ببار آورد، از جمله عواملی است که شتاب این دینامیک را صدچندان نموده. همین دینامیسم، در دین مسیح تجربه شد که نتیجۀ آن،  جنگ‌ها و خشونت‌های فراوان و سپس، عصیان باورمندان مسیحی، به ولایت مطلقۀ کلیسا، و در نهایت انقلاب مسیحی شد. انقلابی که هنوز هم ادامه دارد.

با انقلاب مسیحی، چند قرنی پیش، اومانیسم و رنسانس در غرب تجربه شد و برای اولین بار لائیسیته در سال 1905 در قانون اساسی یک کشور، فرانسه، کلید خورد. تجربۀ انقلاب اسلامی اما، فقط به چند دهه پیش بازمی‌گردد و تجربه‌ای نوتر است و به دینامیک نوزایشی بی‌سابقه در اسلام منجر گردیده است. بدون برگزاری بحث‌های آزاد در باب اصول و مفاهیم مردم‌سالاری در دادگاه قضاوت افکار عمومی، بدون بسط بسیطی از مفهوم لائیسیته برای اندیشیدن همگان، بدون ساده‌نگاری (و در عین‌حال، با پرهیز از ساده‌انگاری) و در اختیار هرچه بیشتری از مردم قرار دادن تعاریفی عملی و بالینی از لائیسیته، و در حقیقت بدون برانگیختن نیازی حیاتی برای درک این‌گونه مفاهیم در مغز و قلب یک حداقل لازمی از  مردم، بخصوص جوانان، در منطقه‌ای چون خاورمیانه، و در کشوری چون ایران امروز، برپایی و پویایی و پیشبرد مردم‌سالاری، به خیالی خام می‌نماید.

اگر برانگیختن عاجل آن حداقل لازم از مردم، آرزوی صاحب این قلم در این زمان است، ولی در زمان تدوین  قانون اساسی بر اساس لائیسیته، حضور فعال آن حداقل لازم، نه فقط یک امید، که ضرورتی کتمان‌ناپذیر است. در زمان رای‌گیری و تصویب قانون اساسی لائیک، بعد از گذاری خشونت‌زدا  از رژیم ولایت مطلقۀ فقیه، حضور حداکثری از مردم ایران ضروری خواهد بود که با رای پرشمار خود به  قانون اساسی خالی از دین و مرام و عقیده، ولی سرشار از حقوق،  بذرهای اولیۀ مردم‌سالاری را در مزرعۀ استبدادزدۀ وطن بکارد.

با یادآوری صحنه‌های “عزاداری”ها در ماههای محرم هر سال (و به خصوص امسال)  افزایش کمیت و کیفیت کنش‌های فرهنگی در مقولۀ لائیسیته و گریز از تحریک  و خصومت و ایجاد دافعه،  و تلاشی خستگی‌ناپذیرجهت ایجاد جاذبه برای بحث‌هایی از این قبیل را برای ایرانیان، بخصوص جوانان، گوش‌زد می‌نمایم. دین‌ستیزی عموما، و اسلام‌ستیزی خصوصا، که سکۀ رایج بازار مغزشویی رسانه‌های قدرت‌پیشه گشته است، برخلاف اصول ابتدایی  دموکراسی است و قطعا و بدون هیچ تردیدی، از عواملی است که به بقای رژیم ولایت مطلقه، بطور مستقیم و غیر آن، کمک کرده، می‌کند و خواهد کرد! گرچه رژیم ولایت مطلقه، در اسلام‌ستیزی، گوی سبقت را از بقیه برده است! ولی دستگاه پروپگندای رژیم،  برای تحریک احساسات ایرانیان باورمند مسلمان، و برای بقای خود، از هیچ دسیسه‌ای دست نکشیده است.

اگر فضای اینگونه بحث‌ها را، از محدودۀ فقط یک کنش آکادمیک (که صدالبته آن‌را لازم، مبارک و میمون می‌دارم) فراتر ببریم و با گشودن افق اندیشه، آن‌را به میثاقی با هم‌میهنان برای اینکه همگی‌مان به کمک هم‌دیگر، و هرکداممان به سهم و وسع خود، در ساختن سرنوشتی خوب و خوب‌تر نقش‌آفرین باشیم، این‌گونه نوشتارها وزنی وزین‌تر از یک مقاله معمولی می‌یابد، ولی در عین‌حال، هاضمه خوانندگان، هضم آن‌را ثقیل نمی‌یابد. در آن عصر مسیحیت  که کلیسا ولایت مطلقه داشت (و همین‌طور در این عصر اسلام که فقیه  ولایت مطلقه دارد)، زبان نوشتارهای مذهبی و تفسیر متون، در انحصار خود آن‌ها بود و از این‌که عامۀ مردم آن متن‌ها را بفهمند، عمداً و به شدت جلوگیری می‌شد. در این عصر که انقلاب اسلامی سرنوشت دین  ولایت‌مدارانه را به سرنوشت مسیحیت ولایت‌مدارانه صده‌های میانه مبتلا می‌کند، وظیفۀ روشن‌فکران اهل فکر و نظر این است که مفاهیم مردم‌سالاری، از جمله لائیسیته، را برای هرچه بیشتری از مردم قابل فهم نمایند و ابهامات گرداگرد آن‌ها را بزدایند.

برداشت و باور از دین‌ها و عقیده‌ها (هر دین و هر عقیده‌ای)، برای افراد مختلف، در زمان‌ها و مکان‌های مختلف، متفاوت بوده و خواهد بود. صرف نظر از آن، هر عقیده و مرام و دینی که به قدرت آغشته و آلوده شود، به سرعت از خود بیگانه و بر اساس نیاز قدرت، از امروز تا به فردا، تعاریفی متفاوت می‌یابد و بسا به ضد خود تبدیل می‌شود.  همان‌طور که در زمان استبداد ژنرال‌های حاکم بر  ترکیه، بعد از آتاتورک،  دولت ترکیه خود را لائیک می‌خواند، دولت فرانسه هم در قانون اساسی، خود را لائیک معرفی کرده است. ولی گفت: “…آن یکی شیر است اندر بادیه… وآن یکی شیر است اندر بادیه!…”  حتی واکسیناسیون روشنفکری هم برای لائیسیته مصونیتی ایجاد نکرده است و آن دسته از “روشن‌فکران” در غرب و شرق، که قدرت را اصیل می‌پندارند و به درجات مختلف به قدرت معتادند، حتی اگر هنوز هم در مقام قدرت نباشند، سودای زور را با صفرای خشونت درهم  آمیخته و از لائیسیته و سایر مفاهیم مردم‌سالاری، دلیل‌تراشی‌هایی را مطرح می‌کنند که بسان قطب‌نمایی نه به سمت مقصدگاه دموکراسی، که ناگزیر به سوی منزل‌گاه استبداد است.

توجیه دل‌بخواه دین و عقیده برای پیشبرد منویات قدرت، امری قدیم است و منحصر به اسلام و ایران نیست. در قرن 17 میلادی، رابرت فیلمر از جمله “روشن‌فکرانی” بود که قدرت برای توجیه خود همیشه نیاز داشته است و بدین ترتیب  لقب  “Sir”  به او داده شد. نظرپراکنی‌های وی، خوش به کام و کار قدرت می‌آمد که حتی 7 سال بعد از مرگش کتاب پاتریارشیسم  او را منتشر کردند. ادعای وی این بود که ولایت از آن خدا است که در ابتدا به آدم ابوالبشر، داده شد و بعد به نوح رسید و او این ولایت را به سه فرزند خود داد که در سه قاره، فرمانروایی کنند. این ولایت که آن‌ها بر خانواده و بر خدمت‌کاران و بر بقیه داشتند، ولایتی مطلقه محسوب می‌شد و سپس از آن فرزندان به بقیۀ فرمانروایان منتقل شد، و در سلسله مراتب قدرت، از ولایت مطلقۀ شاه بر تمام ملت، تا به  ولایت مطلقۀ پدر بر خانواده، قدرت و اصالت آن، چالش‌ناپذیر بود.

پانصد سال پیش در چنین روزهایی (و یک‌روز قبل از سال‌روز «کلیۀ قدیسان») مارتین لوتر، به فساد و سنت بهشت‌فروشی در کاتولیکیسیم اعتراض کرد و تز خود را در 95 ماده در باره قدرت و درجۀ تاثیر عفو ارائه کرد که نتیجۀ آن سرانجام به مذهب پروتستاتییسم انجامید. تا آن زمان، و از  زمانی که کونستانتین اول، دین مسیحیت را به عنوان دین رسمی اعلام کرد، زبان لاتین به عنوان گویش رسمی مذهب کاتولیک در غرب اروپا کلید خورد. متولیان این مذهب در غرب،  و مذهب ارتودکس در شرق اروپا با زبان رسمی یونانی، با زبانی نامانوس برای توده‌های مردم، و نه به زبان رایج در کشورهای مختلف اروپا، دسترسی و تفسیر متون مذهبی را به انحصار خود درآوردند.

در آن زمان لوتر، با ترجمه متون مقدس به آلمانی و انتشار وسیع آن‌ها، این انحصارگرایی اصلاح‌ناپذیر را برهم زد و انقلاب مسیحی شتاب گرفت.

در این زمان، انقلاب اسلامی هم (به مانند انقلاب مسیحیِ آن زمان) به همان ترتیب، ذکر روایات و تفسیر انحصارگرایانه زورمداران دولت «جمهوری»   «اسلامی» از اصول و مفاهیم و آداب و سنن دینِ بیان‌گر قدرت را به چالش کشیده است، بطوری‌که  این رژیم، حتی با وجود زور و زری که در این برهه هنوز در اختیار دارد، نتوانسته از سرعت روند شتاب‌گیر انقلاب اسلامی، انقلاب در «اسلام» منحصر در ید قدرت دین ادعایی حوزههای علمیه، بکاهد و چه بسا برعکس، تمهیدات مغزشویی رژیم (بودجه صدا و سیما را، مبلغ ۱۱۴۰ میلیارد اعلام کردند)،  این شتاب و سرعت را افزایش هم می‌دهد. با عرفان عملی به لائیسیته و بعد از گذاری هرچه خشونت‌زداتر از استبداد و خفقان و سانسور، و از آن مهم‌تر،  با درهم شکستن دیوارهای بلند خودسانسوری‌ها، افق این نوزایش، با شتابی روزافزون گشوده‌تر خواهد شد.

حامیان این رژیم در سال‌های اول، تعداد زیادی از سخت‌سرانی بودند که با عقیده و باور، با جان و دل می‌جنگیدند. مرحوم حسین‌علی منتظری از مطرح‌کنندگان اصلی ولایت فقیه و خواستار حضور پررنگ آن در قانون اساسی بود. با مشاهدۀ پیش و پشت پردۀ  فاسد و فاجعه‌ای که دولت غیرلائیک در ایران ببار آورد به ابن باور رسید که «ولایت مطلقۀ فقیه از مصادیق شرک است» و اعتراف کرد که «ما خواهان دولت دینی بودیم، ولی گرفتار دین دولتی شدیم!» و به این ترتیب و در این زمان، به علت از خود بیگانه شدن اسلام در  رژیم «جمهوری»  «اسلامی»  آن عدۀ باورمند، منزوی و حذف شده، و به تدریج جای خود را به افرادی داده‌اند که نه برای عقیده و باور، که برای رانت و ویژه‌خواری، در پیش‌برد شعار «حفظ نظام از اوجب واجبات است» با آقای خامنه‌ای، هم‌صدا شده‌اند.

رژیم غیرلائیک «دینی» که مدعی داشتن مشروعیت  از ماوراءالطبیعه است و تفسیر آن‌را هم (که بنا به نیاز قدرت، از امروز به فردا، متفاوت و چه بسا متضاد است)  در ید انحصار خود می‌گیرد، برای بقای خود نیاز دارد که پیوسته بر مقدار زور و زری که برای تمرکز قدرت بکار می‌برد، بیافزاید. در غیراین‌صورت، فروپاشی رژیم ولایت مطلقه، شتابی بیش از پیش می‌گیرد. چنین رژیم‌هایی، در دینامیسم سلطه، اگر رژیم به سلطه‌گری میل کند (مانند دولت «دینی» حاکم در اسرائیل) تبعیض‌ها و خشونت‌ها را بیشتر در بیرون مرزها، و اگر به سلطه‌پذیری میل کند (مانند دولت «دینی» حاکم در ایران)، تبعیض‌ها و خشونت‌ها را بیشتر در درون مرزها اعمال می‌کنند. و از جمله بدین ترتیب، اصلاح‌ناپذیری دولتهای «دینی» زیرسلطه، غیرممکن‌تر از دولتهای «دینی» سلطه‌گر است.

علی صدارت

نظر بدهید