جمال صفری: اشغال ایران توسط قوای متفقین درجنگ جهانی دوم و سقوط پهلوی اول (۷)

Aug 22nd, 2016 | مقالات

mossadegh mohammad 30032016خرداد، بمناسبت صد و سیُ و سومین سالگرد تولّد دکترمحمّد مصدّق «زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق»۱۱۷ – ( بخش هیجدهم)

 ميرزا جواد خان عامري – كفيل وزارت خارجه هنگام حمله به ايران – در كتاب «خاطره‌ها»  به ماجرا پرداخته‌است. بخشي از آن‌را مي‌آوريم:

٭احضار سفرای انگلیس و روسیه:

    « . . . اعليحضرت فرمودند: ” تو برو سفير روس و انگليس را بيار پيش من » . . . وقتي با سفراي روس و انگليس وارد دفتر شاه شديم، اعليحضرت تكيه به ميزشان داده و ايستاده بودند . بمحض ورود ما فرمودند : از آقايان بپرسيد اين كار چه بوده است؟ ما كه با هم خصومتي نداشتيم ؟ خيلي هم روابط مان خوب بوده‌است؟

    چون بولارد روسي هم مي‌دانست به روسي با سفير روس گفت و گويي كرد و پس از آنكه چيزهائي با هم گفتند بعرض رساندند : والله ما اطلاع نداريم علت چيست ؟ فقط مي‌دانيم دولتهاي متبوع ما دستور داده‌اند به دولت ايران اطلاع دهيم كه قواي ما از دو طرف در پيشروي هستند .

    شاه همچنان كه به ميز تكيه داده بود فرمود سه صندلي آوردند و اجازه داد بنشينيم . بعد به من فرمود: «به اينها بگو آخر من هم مسئوليت دارم بايد بدانم كه قواي شما براي چه آمده‌اند، شما كه به ما اعلام جنگ نكرده‌ايد . ورود قواي خارجي يك اعلان جنگي مي‌خواهد، يك چيزي مي‌خواهد، يك دليلي مي‌خواهد. ما روابط مان خوب بود»

   دو سفير جواب دادند ما اينها را نمي‌دانيم . اعليحضرت گفتند : «نمی‌دانيد كه آخر من هم وظايفي دارم. اگر جنگي بود بايد تكليف خودم را بدانم. اين‌كه نمي‌شود. اگر چيزي مي‌خواستيد چرا به ما نگفتيد؟». . . بولارد نگاهي به اسميرنوف كرد و گفت: بنظر ما قضيه مربوط به آلمانيها است. اعليحضرت فرمودند: «من همه آلمانيها را از ايران بيرون مي‌كنم، بعد چه مي‌شود؟» باز آن دو نگاهي به هم كردند و پس از مذاكره گفتند: «ما كه نمي‌دانستيم . اجازه بدهيد به دول متبوع خود تلگرافي اطلاع بدهيم و بعد نتيجه را به شما بگوئيم» .

    در مورد ملاقات سفراي روس و انگليس با رضا شاه در روز سوم شهريور 1320 ريچارد استوارت با مراجعه به اسناد محرمانه وزارت خارجه آمريكا و انگليس، در كتاب خود كه به فارسي ترجمه شده است، بنام «در آخرين روزهاي رضا شاه»، به جزئيات بيشتري اشاره كرده و مي‌نويسد:

  «هنگامي كه سفراي دو دولت وارد تالار كاخ شدند، شاه در حاليكه يادداشتهاي سياسي آنان را كه قبلاً به منصور داده بودند، در دست داشت با خشم فرياد زد: «اين چه وضعي است ؟ من كه اطمينان داده بودم اكثر آلمانيها از ايران اخراج خواهند شد. امروز صبح خبردار شدم كه قواي هردوي شما از جنوب و شمال حمله كرده و هشت كشتي متعلق به محور را در خليج فارس تصرف كرده اند» و بعد بي‍آنكه منتظر پاسخ بماند با طعنه افزودند: «اگر علت اين حمله اين است كه آلمان بسياري از كشورهاي اروپائي را تصرف كرده و انگليس و شوروي هم مي‌خواهند همان بلا را بر سر ايران بياورند كشورش خيلي ضعيف‌تر از آن‌است كه بتواند در برابر قواي دو دولت مقاومت كند. ولي اگر هدف اصلي اخراج آلمانيها از ايران است در اين صورت قبلاً تدابير لازم اتخاذ شده است . . . » و به نمايندگان دو دولت متفق اطمينان داد: «من حاضرم همانطور كه در يادداشت شما تذكر داده شده بود، ظرف يك هفته تمام آلمانيها را به استثناي چند نفر از ايران اخراج كنم . فقط به من بگوئيد اگر آلمانيها را بيرون كنم دولتهاي انگليس و شوروي چه خواهندكرد؟» شاه تقاضا كرد به منظور پرهيز از خونريزي مخاصمات قطع شود و قول داد هر كاري را امكان داشته باشد براي اخراج آلمانيها خواهد كرد و افزود : «ديروز دستور دادم تمام آلمانيهاي مقيم تبريز اخراج شوند، ولي اگر امروز قواي شما به ايران حمله كرده‌اند فايده اين كار چيست؟»

    هم بولارد و هم اسميرنوف يقين حاصل كردند كه وزيران شاه او را از حقايق اوضاع آگاه نكرده‌اند. بنابراين دو سفير جزئيات خطر نازيها در ايران را به شاه توضيح دادند. بسياري از اين اطلاعات براي شاه تازگي داشت . آنگاه شاه پرسيد: «آيا انگلستان و شوروي با ايران در حال جنگ هستند؟ بولارد به او اطمينان داد كه طبق دستورالعمل دولت متبوعش اين اقدامات به هيچ‌وجه عليه ملت ايران نيست. شاه به سفيران دو گانه تاكيد كرد: «ايران ناچار است به مقاومت در برابر تجاوز ادامه دهد و افزود تا پاسخ دو دولت نرسد هيچ كار ديگري نمي‌توان كرد . . . »

٭3 شهريور ماه 1320 :

     دولت شوروي با تسليم تذكاريه‌اي به دولت ايران اسامي چند نفر از اتباع آلماني مقيم ايران را ذكر كرد و، با اشاره به خطراتي كه ازاين راه دولت و شوروي را تهديد مي‌كند، متذكر شد كه هجوم نيروهاي شوروي به ايران باستناد ماده 6 معاهده 1921 و به منظور دفاع از خاك شوروي صورت گرفته‌است.

3 شهريور 1320 رضا شاه مشروطه خواه می‌شود:

( نقل از کتاب تاريخ بيست ساله ايران )

    ساعت 8 صبح شوراي وزيران در حضور شاه تشكيل شد و تا يك بعد از ظهر طول كشيد و آن روز پس از چندين سال، پادشاه اين كشور دموكرات براي اولين مرتبه بطور «مشروطه وار» با وزرايش شور كرد و از آنها چاره جوئي خواست و مسئوليت ملي وزرا را در مقابل كشور متذكر گرديد . . .

     ولي متاسفانه قدري دير بود. در ضمن مذاكرات طولاني شاه با صراحت و صداقت بي‌سابقه‌‍اي اعتراف كرد به اينكه اين عمليات فقط بر عليه شخص اوست و متفقين مي‌خواهند وجود او نباشد، و الا با ايران كاري ندارند. ايكاش ايران دوستي راسخ او بر خود پسندي و خود خواهي مزمنش در چند روز پيش غالب شده و اين اعتراف صادقانه را دو هفته قبل كرده بود . . . ولي او اين كار را نمي توانست بكند زيرا يكي از بزرگترين معايب اختيار مطلق داشتن در حكومتها همين است كه ( بقول آندره مورا ) انسان، ولو هر قدر هم با فكر و صالح باشد، پس از چند سال خود مختاري، ديگر «سر حد ممكنات» از چشمش پوشيده مي‌شود و بقدري مست غرور مي‌گردد كه حقيقتاً خود را نابغه تصور كرده و هيچ كاري را از حيطه قدرت خود خارج نمي‌بيند، تا حدي كه  ( مثل شاه ما ) خود را به تنهائي قادر به مقاومت با روس و انگليس نيز مي‌پندارد . . .

3 شهريور 1320 ( نقل از كتاب ” از سوم تا بيست و پنجم شهريور “):

    مقارن ساعت چهار بعد از ظهر سرلشگر ضرغامي رئيس ستاد ارتش براي دومين بار در كاخ ييلاقي سعد آباد بحضور شاه رسيد و پس از تقديم گزارشهاي رسيده از شهرستانها و آخرين خبر مربوط به عمليات جنگي انتظار داشت از فرمانده عالي ارتش دستورات لازم و صريح و روشني دريافت دارد. ولي شاه كه در نتيجه اين پيش آمد سخت عصباني و آشفته شده بود، به رئيس ستاد ارتش دستور داد كه فرماني صادر كند تا لشگرهاي پادگان مركز از سربازخانه‌ها خارج و در بيرون شهر موضع بگيرند . در ضمن از نظر حفظ ظاهر يك ستاد جنگي بزرگ ارتشتاران ايجاد گردد و كارمندي آن بعهده عده‌اي از افسران ارشد و با معلومات سپرده شود ولي درباره تكليف و وظيفه لشگرهاي خارج هيچ‌گونه دستوري نمي‌دهد .

3 شهريور ماه 1320 ( نقل از كتاب ” از سوم شهريور تا فاجعه آذربايجان ” تاليف كوهي كرماني )

اعلاميه شماره 1 ستاد ارتش:

1- ساعت چهار روز سوم شهريور ماه ارتش شوروي در شمال و ارتش انگليس در باختر و جنوب باختري مرزهاي كشور را مورد تجاوز و تعرض قرار داده اند .

2- شهرهاي تبريز، اردبيل، رضائيه، خوي، اهر، مياندوآب، ماكو، مهاباد، بناب، رشت، حسن كياده، ميانه، اهواز، و بندر پهلوي مورد بمباران هوائي واقع و تلفات وارده نسبت به مردم غير نظامي زياد و نسبت به نظاميان با وجودي كه سربازخانه‌ها را بمباران مي‌نمودند، معذلك، تلفات نسبتاً كم بوده‌است. يك هواپيماي مهاجم در ناحيه تبريز در نتيجه تيراندازي توپخانه ضد هوائي سرنگون شد .

3- نيروي موتوريزه و مكانيزه شوروي در محور جلفا – مرند و پل دشت ماكو – قره ضياء الدين و نيروي مكانيزه ارتش انگليس در محور خانقين قصر شيرين و نفت خانه – گيلان و آبادان و بندر شاهپور و قصر شيخ بتعرض پرداخته‌اند .

4- نيروي دريايي شوروي در كرانه‌هاي درياي خزر و نيروي دريايي انگليس در بندر شاهپور و خرمشهر تعرض نمودند .

5- واحد‌هاي ارتش شاهنشاهي كه غافلگير شده‌اند [ با داشتن آن همه اطلاعات و پیشگیری‌ها از قبل، چگونه ممکن است ستاد ارتش شاهنشاهی اعلام کند که«غافلگیر» شده‌اند!؟] در حدود امكان به استقبال آنها شتافتند و در نقاط مختلف با آنها تماس حاصل نموده و بدفاع پرداخته‌اند و دو ارابه زره پوش مهاجم در منطقه باختر مورد اصابت و از كار افتاده و پيشروي مهاجمين را متوقف ساخته‌اند .

6- در كليه مناطق شمالي و باختري روحيه اهالي بسيار خوب و عموماً تقاضاي دخول در صفوف ارتش و حركت به جبهه را براي دفاع از ميهن مي‌نمايند .

٭3 شهريور ماه 1320 :

    به دستور رضا شاه لشگرهاي يك و دو پادگان مركز به خارج از تهران انتقال يافتند و در اطراف تهران بحالت دفاعي درآمدند .

3 شهريور ماه 1320:

    چهار دوره از سربازان احتياط يعني متولدين 1297 و 1296 و 1295 و 1294 به خدمت احضار شدند. [ البته روی کاغذ.]

4 شهريور ماه 1320 لشگر رضائیه به ترکیه پناهنده می‌شود:

    در اثر بمباران و حمله قواي شوروي و انگلستان به ايران لشگرهاي تبريز، رضائيه، رشت، مشهد، اردبيل، گرگان متلاشي شدند و فرماندهان محل خدمت خود را ترك نمودند .عده‌‌اي از افسران لشگر رضائيه باتفاق همه افراد مسلح تحت فرماندهی سرگرد زنگنه ( بالغ بر 80 افسر و 1200 درجه دار و سرباز) به مرز تركيه پناهنده شده و قبل از ورود به خاك تركيه اسلحه خود را تسليم مرزداران تركيه كردند .

[ نظامیان وطن دوست و شجاع ایران بجای مقاومت در برابر قوای دشمن پای بفرار گذارده و با تسلیم سلاح خود به کشور ترکیه پناهنده می‌شوند1؟]

5 شهريور ماه 1320 ارتش ایران تسلیم می‌شود :

( نقل از گاهنامه پنجاه سال شاهنشاهی پهلوی)

     دولت ايران رسماً اعلام كرد به منظور جلوگيري از جنگ و خونريزي و ويران شدن شهرهاي بي‌دفاع، به نيروهاي نظامي در كليه جبهه‌ها دستور ترك مخاصمه داده شده و مراتب به اطلاع دولتهاي انگلستان و شوروي نيز رسيده‌است .

(نقل از كتاب “پدر و پسر” به نوشته محمود طلوعی )

    با وجود اعلام ترك مخاصمه و دستور عدم مقاومت به نيروهاي نظامي ايران، پيشروي نيروهاي روس و انگليس، كه توام با عمليات خصمانه و بمباران شهرها بود ادامه داشت. رضا شاه كه از روسها بيش از انگليسي‌ها وحشت داشت و تصور مي‌كرد هدف آنها تصرف تهران و نابود ساختن او و خاندانش مي‌باشد، به فكر انتقال پايتخت به اصفهان افتاد و مقدمتاً تصميم گرفت اعضاي خانواده سلطنتي را به اصفهان بفرستد.

6 شهريور ماه 1320 رضا شاه فروغی را نخست وزیر می‌کند:

    بفرمان شاهنشاه محمد علي فروغي مامور تشكيل كابينه شد. در اين كابينه علي سهيلي به سمت وزير امور خارجه و سرلشگر محمد نخجوان به سمت وزير جنگ گمارده شدند .

ابراهيم خواجه نوري، در بيوگرافي علي سهيلي وزير امور خارجه، در مورد اولين ژست سياسي سهيلي چنين نوشته‌است :

  «سهيلي وظايف وزارت خارجه آن روز خود را كاملاً مطابق مقتضيات سياست انجام داد و اولين تظاهر رسميش نامه‌اي بود كه بشرح زير از طرف دولت ايران به رفيق اسميرنوف ( سفير شوروي ) و سر ريدر بولارد ( سفير انگليس ) نوشت:

    «خاطر آن جناب مستحضراست كه دولت شاهنشاهي ايران با رعايت سياست بيطرفي پيوسته كوشش داشته‌است مناسبات دوستانه خود را بويژه با دولتهاي همسايه خود محفوظ بدارد. در اين‌ موقع هم كه نيروهاي جنگي اتحاد جماهير شوروي و انگليس وارد خاك ايران گشته‌اند، دولت ايران براي ابراز كمال حسن نيت و حفظ مناسبات همجواري، مبادرت به جنگ ننموده‌است. با اين‌حال قواي آن دولت اقدام بعمليات جنگي و بمباران شهرها نموده‌است و نيروي پادگان ايران در شهرستان‌ها هم طبعاً در مقابل حمله‌اي كه به آنها شده‌است ناگزير از خود دفاع و مقاومت نموده‌است .

    اينك به استحضار خاطر عالي مي‌رساند كه دولت شاهنشاهي ايران براي اثبات نيت صلح خواهانه خود دستور داده نيروي دولتي بكلي ترك مقاومت نموده و از هر گونه اقدامي خودداري نمايند .انتظار دارد قواي آن دولت هم حركت خود را متوقف ساخته و عمليات جنگي را متروك دارند. اين تصميم دولت به اطلاع نمايندگان دول ديگر هم مي‌رسد».

    سهيلي و فروغي با اين يادداشت ماهرانه و بجا تا اندازه‌اي عوارض اعلاميه اولي و آخري بزرگ ارتشتاران فرمانده را جبران كردند.

حسين مكي در كتاب تاريخ بيست ساله ايران در جلد هفتم صفحه 315 چنين نوشته است:

●يافتن سوراخ دعا :

    «نامه ترك مقاومتي كه سهيلي در روز ششم شهريور به متفقين فرستاد زياد حسن اثر بخشيد و او توانست با همين يك نامه، تر و چسبان، خود را در دل آنها جا كند. مهاجمين آن روز، كه متفقين امروز ما هستند هرگز باور نمي‌كردند كه كار به اين آساني و معامله به اين ارزاني تمام شود.

    زيرا اولاً آنها بخوبي مي‌دانستند كه ايرانيها با وجود فشار خمودآور و احساسات كش آن بيست ساله، معذلك، با كوچكترين وزش نسيم مناسب، يكمرتبه آتش وطن پرستي و غيرت ملي‌شان شعله‌ور مي‌شود و اگر شعله‌ور شد ديگر در آن موقع بهيچوجه از مرگ و جانبازي هراسي ندارند، و البته چنانكه گفته اند: «كسي كه از مرگ نترسد مغلوب نشدني است» .

    ثانياً در نتيجه تبليغات متمادي و مكرري كه مامورين پهلوي و خود انگليسي‌ها در ظرف بيست سال راجع به قدرت آرتش ايران در دنيا كرده بودند، امر به خود متفقين هم، تا اندازه‌اي مشتبه شده بود و تصور مي‌كردند كه حقيقتاً «علي آباد هم شهري است» .

    شايع بود كه بعضي از افسران شوروي، بعد از پيمان اتفاق، به همقطاران ايراني خود گفته بودند، كه در شب حمله به ايران فرمانده به ما تذكر داده و خاطر نشان كرده بود كه «ايران داراي قشون كم ولي منظم و رشيدي است و ايرانيان مردان سلحشور و بي‌باكي هستند در واقع ايران را بايد يك آلمان كوچكتري تصور كرده و مستعد همه قسم فداكاري باشيد» .

    ثالثاً بطور قطع طغيان عراقيها نتيجه بسيار شومي براي ما ايجاد كرد و انگليسي‌ها را شديداً نسبت به ايران ظنين نمود. لابد پيش خود مي‌گفتند: يك ملت سه ميليوني كوچك عراق با وجود آنهمه قراردادها، و با وجود آنهمه محبتهائي كه از ما ديده اند، وقتي به اشاره يك «رشيد عالي» و يك «مفتي» حاضر مي‌شوند پنجه به روي امپراتوري بريتانياي كبير بزنند و 25 هواپيماي ما را روي زمين نابود كنند و حتي دور سفارت را محاصره كرده و همه ساكنين آن را بر خلاف قوانين بين‌المللي در سفارت توقيف و تهديد بقتل نمايند. . . خوب، پس ايران چه خواهد كرد ؟

    يك ايران به اين پهناوري، با اين كوههاي صعب‌العبوري كه هر يك سنگر تسخير نشدني بشمار مي رود، با اين مردمان كم خرج سخت جاني كه فقط با يك قرص نان بلوط سه روز در قله‌هاي مرتفع جنگ مي‌كنند و از هيچ چيز نمي‌ترسند، خوب، تكليف ما با يك چنين كشوري چه خواهد شد ؟

   خاصه كه اقلاً ده سال تمام است كه آلمانها با تحمل مخارج هنگفت مشغول تشكيلات جاسوسي و تبليغاتي وسيعي شده و حتي در دهات دور دست نفوذ كرده و سم تبليغات خود را پاشيده اند» .

   «متفقين امروز ما مثل آدم مار گزيده، همين كه آن روز ديدند تعصب جاهلانه يك كلنل عراقي با كمك مفتي و رشيد عالي يك چنين مزاحمتي مي‌تواند برايشان ايجاد كند، ازاين درس عبرت گرفته و نخواستند لحظات حياتي و غير قابل جبران آن روزهاي جنگ را صرف مناقشات طولاني با ايران كنند و بنابراين با تجهيزات كافي و وافي شبانه به جنگ ما آمدند. ولي تصور نمي‌كردند در ظرف فقط سه روز، به اين سهولت نامه‌اي مبني بر «ترك مقاومت» از وزير خارجه ما دريافت دارند» .

حسين مكي در جلد هفتم كتاب خود در صفحه 323 چنين نوشته است :

    «. . . از روزي كه، بنا به پيشنهاد ضرغامي، شاه خوش باور ما فرمان ايجاد « قرارگاه كل بزرگ ارتشتاران فرمانده» را صادر كرد، غالب سرداران رستم صولت ما مي‌دانستند كه، با وجود يك چنين عنوان دهان پر كني، تمام خيمه و خرگاه « بزرگ ارتشتاران فرمانده» بغير از يك چادر خيمه شب بازي و يك عمارت مجلل باشگاه افسران، چيز ديگري نيست . . .

    بهمين جهت، پس از اينكه «بزرگ ارتشتاران فرمانده» اولين و آخرين اعلاميه مجلل و مهيب خود را صادر كرد، فوري متذكر شد كه هر قدر هم اين عنوان مجلل و مهيب باشد، در مقابل توپ و تانك و طياره‌هاي امپراتوري كبير بريتانيا و دولت اتحاد جماهير شوروي زياد «هيبت» ندارد و بطوري كه خودشان منصفانه اعتراف داشتند از بركت خوبي تشكيلات و انضباط شان، حتي كاه كافي براي اسب و بنزين براي رسانيدن وسائل موتوريزه خود به كرج هم نداشتند . . . خدا پدرشان را بيامرزد كه دم آخر اقلاً اين انصاف را بخرج داده و نگذاشتند بيهوده عده زيادي از جوانان ما . ( كه غيرت ملي و از خود گذشتگي صادقانه شان اشك در چشم هر ايراني وطن دوست مي‌آورد ) نفله شوند . . .

    ستاد پس از انتشار آن اعلاميه فوق‌العاده جالب توجه!، تلويحاً بعرض شاه مي‌رساند كه مقاومت ما هيچ فايده‌اي براي كشور شاهنشاهي ندارد. بلكه بعكس بسيار مضر هم هست. زيرا تا هنوز وقت باقي است و تا مقاومت جنبه خصومت پيدا نكرده، با ترك مقاومت، بيشتر احتمال مي‌رود كه از مذاكرات سياسي جاري نتيجه مطلوبي بدست آيد .

    بر طبق آن پيشنهاد، شاه اجازه مي‌دهد هياتي مركب از امرا و يكي دو تا از وزرا جمع شده و شورائي بنام «شوراي عالي دفاع كشور» تشكيل دهند. روز پنجم شهريور اين شورا در باشگاه افسران بوجود مي‌‌آيد و سهيلي هم در آن شركت مي‌كند.

٭ توخالی بودن امرای ارتش ایران:

    هنوز وارد مذاكرات و مباحثات اساسي نشده بودند كه سهيلي ورق بعضي از حريفان ارتشي را خواند، و فهميد كه آن دلاوران لشگري از معلومات دانشگاه جنگ خود استفاده كرده و مي‌خواهند طوري با حملات «گازنبري» وزراي كشور را در محاصره محظور بيندازند كه پيشنهاد «ترك مقاومت» از زبان آنها در صورت مجلس نوشته شود .

    ولي سهيلي كسي نبود كه از اين قبيل كلاهها به سرش برود : فوراً در مقابل دشمن وضعيت تدافعي گرفته و با شليك خنده و شوخي جواب آنها را اينطور داد كه:

     «مقاومت يا ترك مقاومت از مطالب فني نظامي است و فقط شما امراي لشگري مي‌توانيد قوه و قدرت ارتش را سنجيده و در اين خصوص اظهار عقيده راسخ بنمائيد» .

    كم كم پرده از روي كار برداشته شد و گذشته از اعتراف به بي‌ساز و برگي ارتش، بعضي از آن دلاوران هم بناي عجز و لابه را نيز گذاشتند بعنوان اينكه زن و بچه ما چه تقصيري كرده اند كه به كشتن بروند؟ . . .

    خلاصه در آن موقع باريك، ميزان توانائي مالي و روحي ارتش معلوم و روشن گشت و در صورت مجلسي به مضمون زير انشاء و امضا شد :

     «بفرمان مبارك اعليحضرت همايون شاهنشاهي شوراي عالي دفاع در ساعت 12 روز پنجم شهريور ماه 1320 در ستاد ارتش مركب از هيات دولت و ستاد جنگي و فرماندهان پادگان مركز و فرمانده لشگرهاي يك و دو تشكيل و پس از بررسي اوضاع نظامي و گزارش ستاد جنگي به پيشگاه مبارك ملوكانه و مذاكراتي كه با نمايندگان دولتين انگليس و شوروي نموده بودند شورا تصميم گرفت كه پيشنهاد نمايد:

    چون مواضع دفاعي مهم بدست نيروي بيگانه افتاده و امر مقاومت با فرض آن‌كه لشگرهاي يك و دو مركز براي آخرين وهله در حاشيه پايتخت دفاع نمايند هيچ‌گونه فايده‌اي را براي كشور شاهنشاهي نخواهد داشت، در صورتي كه اگر امروز اعلاميه‌اي از طرف دولت مبتني بر ترك مقاومت صادر و به سفارتخانه‌ها ابلاغ بشود بيشتر احتمال مي‌رود از مذاكرات سياسي كه فعلاً در جريان است نتيجه بهتري بدست آيد».

     پس از وقوع حادثه سوم شهريور، شاه كه انتظار چنين ضربه‌اي را نداشت، ضمن اقداماتي كه بدان توسل جست، در مقام تنبيه امراي ارتش برآمد. همزمان با اين كار، سرلشگر محمد نخجوان ( امير موثق ) را به وزارت جنگ منصوب كرد . سپهبد نخجوان در خاطرت خود در اين باره چنين مي‌نويسد:

     «سالها قبل از سوم شهريور 1320 تا روز پنجم شهريور ماه آن سال، من رئيس بازرسي وزارت جنگ بودم . . . صبح ششم شهريورماه در حدود ساعت 6 تلفن منزلم بصدا در آمد و، از آن طرف سيم، متصدي دفتر اداره تشريفات دربار مرا به سعد آباد براي شرفيابي احضار نمود. فوراً خود را به سعد آباد رسانيده و در قصر شخصي اعليحضرت رضا شاه كه داراي 3 اطاق بود، حضور پيدا كردم .

    شاه تازه حمام گرفته بود. چند دقيقه‌اي نگذشت كه تشريف آورد. بمجرد ورود با عصبانيت زيادي به من فرمودند: «آيا مي‌داني اين دزدان و گردنكشان با من چه كردند و چطور ارتشي را كه با خون جگر مجهز كرده بودم نابود نمودند ؟»

   عرض كردم : كم و بيش اطلاع دارم و قطعاً اعليحضرت مي‌دانند من طرح مزبور را كه براي امضاء من آورده بودند، امضاء نكرده و آن‌را مخالف قوانين موجود و بالاخره اضمحلال ايران دانستم و مخصوصاً اين مطلب را چند بار تذكر دادم .

    رضا شاه در جواب فرمودند: مي‌دانم و علت اينكه امروز شما را احضار نمودم براي اين است که در اين موقع در ميان امراي ارتش كسي را بهتر از شما براي تصدي پست وزارت جنگ نمي‌دانم. فوراً خود را به فروغي معرفي و در وزارت جنگ مشغول كار شويد.

    در موقع خروج رضا شاه دستم را گرفته فرمودند : «خيانتي كه يك مشت امراي بي‌وطن به اين ملت نمودند در صفحات تاريخ ضبط خواهد شد. . . »

[ این امرا همه ایرانی و منتخب و دست چین شده شخص رضا شاه بودند، پس ازچه  کسی گله مند است؟!]

    وقتي شاه اين سخنان را ادا مي‌كرد بياد 20 سال قبل يعني سال 1300 شمسي افتادم كه به اتفاق رضا شاه كه آن روزها پست وزارت جنگ را در كابينه قوام‌السلطنه عهده دار بودند در فرح آباد به حضور احمد شاه قاجار بار يافته و شاه آينده ايران بپاس دوستي كه با من داشتند مقام ( امير توماني ) را از اخرين پادشاه قاجار برايم گرفتند. در آن شرفيابي، جمله‌اي به احمد شاه گفتند كه عين آن را 20 سال بعد تكرار نمودند آن جمله اين بود: «خيانتي كه يك مشت بي‌وطن به اين ملت نمودند در صفحات تاريخ ضبط خواهد شد. » ( آيا تاريخ دوباره تكرار نشد ؟! )

سپهبد محمد نخجوان در دنباله خاطرات خود ادامه مي دهد :

     «. . . وقتي وارد اتاق شدم فروغي پس از تعارفات موضوع صحبت را به مرخص كردن سربازان و ويلاني و سرگرداني هزاران نفر از دهاتيها كه در جاده شهر ري، قم، كرج و ورامين در حال حركت به دهات خود بودند، برد. وزرا خيلي ناراحتي داشتند. عده‌اي مي‌گفتند نكند سربازان لخت و گرسنه به خانه‌ها و مغازه‌هاي مردم حمله كرده و جنجالي برپا نمايند».

      عده‌اي ديگر نگران بودند كه نكند اين عده از سربازان بي‌پناه بين راه و در بيابان و كوه از تشنگي و بي‌غذائي تلف شوند. من هر دو نظريه را تائيد نموده گفتم: بيش از يكساعت نيست كه متصدي وزارت جنگ شده‌ام. آنچه بفكرم مي‌رسد اين‌است كه همين امروز چند كاميون نان و آب به جاده‌هاي خارج شهر حركت داده و سربازان را از تشنگي و گرسنگي نجات دهيم . اين فكر مورد قبول قرارگرفت. فوراً با شهردار تهران داخل مذاكره شدم و كاميون‌هاي پر از نان و چند اتومبيل آتش نشاني مملو از آب شاه نموده به طرف جاده قم وورامين حركت داديم و نان و آب را ميان سربازان مرخص شده تقسيم و خوشبختانه به اين طريق از خطراتي كه انتظار مي‌رفت جلوگيري شد». [ دولتمردان کشور شاهنشاهی از این نگرانند که سربازان مرخص شده به خانه‌ها و مغازه‌ها یشان حمله کنند! ولی از تجاوز و اشغال کشوروسیله قوای خارجی کوچکترین ناراحتی بخود راه نمی‌دهند!!]

    فردا صبح كه هفتم شهريور بود براي تقديم گزارش به كاخ سعد آباد رفتم . وقتي با شاه روبرو شدم تمام بدنش از شدت احساسات مي‌لرزيد .مي‌فرمودند: «شب قبل به باغشاه رفته بودند، تك و تنها به لشگر يك رفته و وقتي ديدند سرباز خانه بزرگ و با عظمت باغشاه خالي شده كنار درختي ايستاده ساعتي در فكر فرورفته و آهي از ته دل بر آورده و با يكدنيا غم و اندوه به قصر سلطنتي بازگشت نموده‌اند . . . »

6 شهريور ماه 1320 – ريچارد استوارت در « طلوع خورشيد در آبادان»، چنين نوشته است:

     «سر پاس مختاري رئيس شهرباني مورد ترس و نفرت مردم در ساعت 5 بعد از ظهر به كاخ سعد آباد احضار شد. رضا شاه در حالي كه نگراني‌هايش را از آينده براي مختاري شرح مي‌داد هيجان زده و خسته مي‌نمود و مي‌گفت: «نمي‌دانم چه اتفاقاتي خواهد افتاد. بنا براين تصميم گرفته‌ام خانواده‌ام را به اصفهان بفرستم. اگراوضاع بدتر شود خودم هم بعداً به آنها ملحق خواهم شد». سپس به مختاري دستور داد مخفيانه ترتيب عزيمت خانواده سلطنتي را بدهد. . .»

در جاي ديگر استوارت چنين نوشته است :

    « در غرب ايران يك ستون موتوريزه شوروي كه از تبريز عزيمت كرده بود وارد كردستان شد و به شهر كرد نشين مياندوآب رسيد و اين در حالي بود كه هزاران سرباز وحشت زده ايراني لشگر سوم تبريز خود را به زحمت به آنجا رسانده بودند. سربازان مزبور كه مدت چهار روز در راه بودند كلمه‌اي درباره ترك مخاصمه نشنيده بودند. آنها مدتها قبل سلاحهاي سنگين خود را رها كرده بودند . . . همين كه تانكهاي شوروي نزديك شدند، افسران ايراني به سربازانشان دستور دادند در پس تپه هاي خاكي پناه بگيرند و با تفنگهايشان شليك كنند. تعدادي از سربازان سينه خيز به سوي اين مواضع رفتند، ولي هيچ‌كدامشان شليك نكردند. زيرا گلوله‌هايشان در برابر تانكها بي‌اثر بود . ايرانيان سلاحهايشان را به زمين افكندند و تسليم شدند. سربازان روسي و ارمني اسرا را محاصره كردند و هر شئي با ارزشي مخصوصاً ساعت آنان را از آنها گرفتند و آنان را گله وار به سوي تبريز باز گرداندند . . .»

8 شهريور ماه 1320 :

    در اثر تصميم شوراي عالي نظام و ابلاغ آن به واحدهاي نظامي تمام پادگان‌هاي تهران و شهرها خالي از سرباز شد و سربازان در خيابانها گرسنه و تشنه براه افتادند و به سوي دهات خود روان شدند . مقداري از اثاثيه پادگان‍ها توسط درجه داران غارت شد.

9 شهريور ماه 1320 کتک خوردن امراء ارتش:

    رضا شاه كليه امراء امضا كنندگان طرح مرخصي سربازان وظيفه و استخدام سرباز پيماني را به كاخ سعد آباد احضار كرد و به آنها نسبت خيانت داد و سرلشگر احمد نخجوان كفيل وزارت جنگ و سرتيپ علي رياضي رئيس اداره مهندسي ارتش و سرپرست ركن دوم ستاد ارتش را مسبب چنين طرحي تشخيص داد و در نتيجه هر دو نفر را به شدت مجروح و مضروب نمود و پس از خلع درجه آنها را زنداني نمود و دستور داد نامبردگان بابت اين خيانت در دادگاه زمان جنگ محاكمه شوند . ساير امراء در جلسه نيز از شاه كتك خوردند.

10 شهريور ماه 1320 ( ابراهيم خواجه نوري مي نويسد ):

     « . . . در همان روزها شاه باز يك روز سهيلي را خواست و پس از اداي چند فرمول شاهانه يك مرتبه با لحن مستاصلي گفت : «سهيلي چه بايد كرد من چه بايد بكنم . . . بگو . . . هر چه در دلت است بگو نترس . . . آزادي بگو». سهيلي با قيافه متاثر و محزوني سر خود را پائين انداخت و خط نازك لبش مستورتر گشت .

چه بگويد؟ چه مي‌تواند بگويد؟

     شخصي كه بيست سال تمام به تنهائي بجاي همه تصميم گرفته و با صلابت به ديگران ديكته مي كرده، امروز از سهيلي مي‌خواهد كه بجاي او تصميم بگيرد و خود او را دلالت كند كه «چه بايد بكند»!

– نترس . . . بگو . . . چرا ساكتي؟

– قربان آنچه بنظر چاكر مي‌رسد انجام آن دير شده . . . و موقع گذشته‌است .

– منظورت چيست ؟  توضيح بده .

– منظور چاكر اين‌است كه اگر چندي پيش مجلس را قدري آزاد و بنابراين مسئول فرموده و بهمين طريق به دنيا معرفي كرده بودند، امروز مي‌توانستيم مصونيت و بي‌مسئوليتي شاه مشروطه را به رخ آنها بكشيم و بار مسئوليت تمام حوادث را به دوش مرجع رسمي، كه عبارت از مجلس باشد، گذاشته و مقام سلطنت را از هر شائبه‌اي فارغ جلوه دهيم . . . ولي حيف قدري دير شده و موقع اين كار هم ديگر گذشته‌است .

     خلاصه شاه از مشورتي هم كه ناچاراً در آخر كار با وزير خارجه خود كرد نتيجه‌اي نگرفت و همان‌طور متوحش و مضطرب غالب شبها را تا صبح بي‌خوابي مي‌كشيد و دم به دم به فرماندار نظامي پايتخت تلفن مي‌كرد: «سپهبد، بيداري؟ خبر تازه چه داري . . . ؟  قشون متفقين از كجا ها گذشته‌اند؟ بچند فرسخي پايتخت رسيده‌‎اند؟

●دركتاب “پاسخ به تاريخ” نوشته محمد رضا شاه پهلوي در صفحه 51 به اين موضوع اشاره شده‌است به این شرح :

٭ از یک سرگرد انگلیسی دستور بگیرم؟:

     «متفقين به دولت ايران اطلاع دادند كه قواي مسلح آن‌ها در 26 شهريور 1320 تهران را اشغال خواهندكرد . به محض دريافت اين خبر، پدرم به من گفت: آيا تو فكر مي‌كني كه من حاضرم از يك سرگرد انگليسي دستور بگيرم؟ در روز 25 شهريور 1320 پدرم استعفا داد. مجلس شوراي ملي استعفاي پدرم را پذيرفت و به اتفاق آرا تائيد كرد . . . »

●  سر ريدر بولارد وزير مختارانگليس درايران در كتاب «شترها بايد بروند» كه بعد از پايان ماموريتش در ايران به رشته تحرير در آورده‌است مي‌نويسد :

    «ورود قواي خارجي به ايران با اين كه براي ايرانيان بسيار دردناك و ناراحت كننده بود، ولي اكثر آنها اميد داشتند كه اين جريان حداقل باعث رهائي ملت از دست رضا شاه بشود. آنها استدلال مي‌كردند كه دليل عمده حمله قواي خارجي به ايران مربوط به سياستهاي غلط رضا شاه در مورد متفقين است و چون اعمال او باعث تحريك متفقين براي حمله به ايران شده، لذا شك نيست كه سر انجام متفقين رضا شاه را از كار بركنار خواهند كرد. ولي ما حساب مي‌كرديم كه اگر نيازهاي جنگي متفقين به نحواحسن تامين شود و در اجراي مهمترين خواسته ما كه – كه چيزي جز حمل سريع محمولات و كمكهاي نظامي از طريق ايران به خاك شوروي نبود – خللي وارد نشود، مسايل مربوط به حكومت ايران را به خود ايرانيان واگذار كنيم . حال آن‌كه ملت ايران به اين امر رضايت نمي‌دادند و خود را رودرروي شاهي مي‌ديدند كه نه قادر بودند او را از كار بر كنار كنند و نه مي‌توانستند اعمال و رفتارش را تحت كنترل در آورند. . . در نظر ايرانيان ادامه سلطنت رضا شاه بعد از حمله متفقين، نوعي اثبات كننده اعتقاد عمومي راجع به حمايت انگليسي‌ها از او بود . . .»

      «ولي اين قضيه ديري نپاييد. زيرا ما توانستيم با آغاز پخش برنامه فارسي از لندن و دهلي تاحد زيادي بر اين مشکل فائق آييم و با تكذيب شايعات بي‌اساس و مطرح نمودن و پاسخ گفتن به بسياري از سئوالات مربوط به رضا شاه، ذهن مردم را نسبت به حقايق روشن كنيم . . .»

    «پخش اين برنامه‌ها با اين‌كه رضايت خاطر فراواني در بين ايرانيان به وجود می‌آورد، ولي بسيار طبيعي است كه خشم رضا شاه را بر مي‌انگيخت و روال حكومت او را مختل مي‌ساخت. تا جايي كه گهگاه به مذاكراتي – نه چندان جدي – با نخست وزيرش مي‌پرداخت و مسئله امكان كناره گيري از سلطنت را با او مطرح مي‌ساخت. البته فروغي پيوسته با نظري بسيار جدي به اين مسئله مي‌نگريست و به دليل اعتقادي كه به مباني مشروطه داشت چنين نشان مي‌داد كه تا رضا شاه بر تخت سلطنت نشسته، محال است بتوان به اجراي اصلاحات مورد نظر اقدام كرد».

    «. . . در اين ميان گروهي از نمايندگان مجلس نيز – با اين كه همگي مستقيماً منتخب شخص رضا شاه بودند – زمزمه‌هايي در مورد لزوم برقراري حكومت مشروطه آغاز نمودند و به دنبال آن تا بدانجا پيش رفتند كه حتي گروهي از آنان خواستار استيضاح شاه شدند و نظرشان هم اين بود كه فقط به اين ترتيب خواهند توانست رضا شاه را به كناره گيري از سلطنت وادار سازند» .

    سر ريدر بولارد وزير مختار انگليس در تهران درباره چگونگي استعفاي رضا شاه شرحي نوشته‌است از این قرار: «صبح روز 16 سپتامبر ( 25 شهريور 1320 ) موقعي كه خبر عزيمت قواي شوروي از قزوين به سوي تهران با تلفن به رضا شاه اطلاع داده شد او يقين كرد كه روسها براي سرنگونيش از سلطنت عازم تهران هستند . . . فوراً فروغي را احضار كرد و تصميم خود را در مورد كناره گيري از سلطنت به نفع پسر بزرگش با او در ميان نهاد. فروغي نيز بلافاصله متن استعفا نامه را تنظيم كرد و رضا شاه كه مي‌ترسيد پس از ورود نيروهاي شوروي به تهران، او را دستگير و به سيبري تبعيد كنند، پس از امضاي آن تهران را به عزم اصفهان ترك كرد . . .»

    و در دنباله آن اضافه كرده‌است: «فروغي پس از گرفتن استعفاي رضا شاه و پيش از آنكه به مجلس برود متن استعفا نامه شاه را به سفارت انگليس آورد تا آن را برويت من برساند. من در اين ملاقات فروغي را خيلي خوشحال مي‌ديدم و اين طور به نظرم آمد كه او احساس مي‌كند در ايران ورق برگشته و اوضاع دگرگون شده است ! “

( از كتاب شتر ها بايد بروند صفحات 58 – 57 )

نظر بدهید