جمال صفری: اشغال ایران توسط قوای متفقین درجنگ جهانی دوم و سقوط پهلوی اول (۷)

May 12th, 2016 | مقالات

mosadegh mohamad* سلطه  انگلیسی‌ها  بر هواپیماهای  ایران:

   در بهار 1934، ویلیام سی. گولد، نماینده شرکت آمریکایی پرات و ویتنی، در ارتباط با مشکلاتی که شرکت در ایران پیدا کرده بود به تهران آمد. شرکت پرات و ویتنی 40 موتور هورنت آر – 1860 به ایران فروخته بود که 30 دستگاه آن بر روی هواپیماهای هاوکر انگلیس سوار شده و بقیه یدکی بودند. (قیمت یک موتور هورنت معمولی 6640 دلار و قیمت انواع تقویت‌شده آن 7075 دلار بود.)(49) این موتورها در واقع آخرین اقلام هواپیمایی بود که از آمریکا خریداری شد. بعد از آن، ایران فقط تجهیزات هوایی انگلیسی خریداری کرد.

    هورنی بروک در گزارشی طولانی، پرده از سلطه‌ انگلیسی‌ها بر امور ایران و به ویژه هواپیمایی آن برمی‌دارد. گزارش مزبور این گونه شروع می‌شود:

    هم اینک به نظر می‌رسد که مشکلات و موانعی که در راه گسترش فعالیت‌های بازرگانی شرکت آمریکایی پرات و ویتنی در ایران ایجاد شده بخشی از یک نقشه کلی و ماهرانه است که از انگلیسی‌ها الهام گرفته؛ زیرا چشم‌انداز تجهیز نیروهای هوایی کشوری که تا این اندازه به هند نزدیک است به 200 موتور مدرن هواپیما آنها را به وحشت انداخته است.

    نه فقط سرگرد ارفع، مامور اصلی خرید دولت ایران در برن که اولین سفارش را برای موتورهای پرات ویتنی به این شرکت داد و همان موقع به خاطر تحریکات عده‌ای عوض شد، با این نظر موافق است، بلکه همکار سوئدی اینجانب، کاردار سفارت سوئد و همچنین کاپیتان ال.جی ترو که به مدت یک سال از طرف شرکت پرات ویتنی به منظور کار برای دولت ایران ماموریت یافته نیز آن را تایید می‌کنند.

    اولین بار کاپیتان ال.جی. ترو نظرم را به این مساله جلب کرد. او به من گفت مشکلاتی در ارتباط با دریافت حقوقش از دولت ایران پیدا کرده است. ولی به‌رغم آنکه از 5 مارس 1934 تا 6 ژوئن 1934 هیچ حقوقی دریافت نکرده‌است، مکانیک‌های شرکت هاوکر و دوهویلند که از طرف این شرکت‌های انگلیسی در ایران کار می‌کنند، حقوق‌شان را تمام و کمال دریافت کرده‌اند. علاوه بر اینکه قراردادهایشان خیلی بهتر از او است. او همچنین گفت طبق شایعات سرهنگ نوردکوئیست [یک تبعه سوئد که در استخدام نیروی هوایی ایران بود] پیش از خاتمه قراردادش با دولت ایران اتومبیلی به رسم هدیه از شرکت پرات ویتنی دریافت کرده است.

    علاوه بر این، او صحبت‌هایی را که با خانم هور، همسر وزیر مختار بریتانیا در تهران، داشت برایم تعریف کرد و گفت که خانم هور از او پرسیده است: چرا موتورهای آمریکایی اینقدر بد از آب درآمده‌اند؟ وقتی کاپیتان پاسخ داده بود که این موتورها بهترین موتورهای جهان هستند وعملکرد آنها هم در ایران و هم جاهای دیگر بسیار رضایت‌بخش بوده است، خانم هور در لحظه‌ای که حواسش نبوده گفته است که به هر حال دولت ایران دیگر از این موتورها نخواهد خرید و سپس افزوده است: «وای! نباید این را می‌گفتم.» در همین ارتباط، به خاطر دارید که آقای تی. ال. جکس، رییس مقیم شرکت نفت انگلیس و ایران، چندی پیش نظر تقریبا مشابهی درباره رضایت‌بخش نبودن هواپیماهای آمریکایی در ایران به آقای تی. ال. واشبورن، رییس شرکت سوکونی- وکیوم ابراز کرده بود.(50)

   هورنی بروک در گزارش خود می‌نویسد: بریتانیایی‌ها تسلط کامل و مطلقی بر هواپیمایی ایران دارند و به همین دلیل می‌توانند ایران را مجبور به خرید هواپیماهای بریتانیایی ‌کنند و کلیه مستشاران و کارمندان خارجی این اداره را تعیین نمایند.

   البته می‌توان نمونه‌های قابل توجه‌تری از نفوذ بریتانیایی‌ها در دیگر ادارات دولت نیز ارائه داد. ولی نمونه بالا که نتیجه تحقیقات شخصی است، برای اثبات ادعای اینجانب در گزارش حاضر کفایت می‌کند.

    کمی پس از ورودم به تهران، و در مواقع مختلفی بعد از آن، از اتباع بریتانیایی‌ و آمریکایی مقیم ایران می‌شنیدم که نفوذ بریتانیایی‌ها دیگر آن قدر قوی نیست که بتواند آرای مقامات ایران را شکل بدهد.

    این نظر که به گمانم به واسطه «تکرار طوطی‌وار» شایعات الهام گرفته از [بریتانیایی‌ها] در مطبوعات ایران رواج یافته باشد، دهان بسیاری از آمریکایی‌ها را بسته است. فقط همین حقیقت که شاه کنونی تخت و تاج خود را مدیون بریتانیایی‌ها و اعضای کابینه هم به نوبه خود پست‌هایشان را مدیون شاه هستند، به تنهایی کافی است که هر ناظرعاقلی را برآن دارد تا پیش از آن که باور کند پسرعموهای انگلیسی‌مان نفوذشان را در پایتخت ایران از دست داده‌اند، بایستد و چشم و گوش خود را بیشتر باز کند.از این فرصت استفاده کرده و تقریبا به دقت ارتباط اعضای کابینه با بریتانیایی‌ها را بررسی کرده‌ام. مطمئن هستم که بیش از سه چهارم آنها را قطعا می‌توان حامی بریتانیا دانست؛ البته نه از روی انتخاب، بلکه از روی ترس. با دقت که امیدوارم ماهرانه هم بوده باشد، زیر زبان تعداد قابل ملاحظه‌ای از مقامات ایرانی را درباره موضوع نفوذ بریتانیا کشیده‌ام. البته به گمانم آنها از بریتانیایی‌ها، بیشتر از هر خارجی دیگری، نفرت دارند، ولی از آنها می‌ترسند و در نهایت احترام به هر گونه توصیه‌ای که از سفارت بریتانیا به آنها بشود عمل می‌کنند.اداره اطلاعات شرکت نفت انگلیس و ایران به کارآمدی گذشته، یعنی در روزهای سلطه آشکار بریتانیا بر سیاست خارجی ایران، نیست و کارمندان کافی نیز در اختیار ندارند، ولی هنوز مشغول به کار است و خیلی خوب هم کارش را انجام می‌دهد.(51)

    کاپیتان للند جی.ترو در نامه‌ای به تامس اف. همیلتن،‌ نماینده شرکت پرات و ویتنی در اروپا، به مافوقش اطلاع داده بود که انگلیسی‌ها انحصار صنعت هواپیمایی ایران را به دست گرفته‌اند: «کاملا واضح است که فعلا بریتانیایی‌ها صاحب اختیار هستند و تا زمانی که این ملت حالشان از انگلیسی‌ها به هم نخورده، دست سوئدی‌ها، آمریکایی‌ها یا هر کشور دیگری از ایران کوتاه است. شنیده‌ام که اعلیحضرت مونتاژ قطعات کشورهای مختلف را ممنوع کرده است. در آینده همه هواپیماها باید ساخت انگلیس با موتور انگلیسی‌ باشند.»(52) در سال 1934 دیگر کاملا روشن بود که انگلیسی‌ها دست صنعت هواپیمایی آمریکا را از ایران کوتاه کرده‌اند. هورنی بروک می‌نویسد که دولت ایران 23 هواپیمای دیگر از شرکت دوهویلند سفارش داده بود که قرار بود 4 فروند آن برای برقراری خطوط مسافربری و پست هوایی مورد استفاده قرار بگیرد.(53)

    هورنی بروک همچنین گزارش می‌دهد که ناوگان هوایی ایران در اواخر سال 1934 متشکل از 145 هواپیمای قابل پرواز بود که یا تحویل شده یا در حال ساخت بودند: دوهویلند تایگر ماث 59 فروند؛ هاوکر اودکس 49 فروند؛ هاوکر فیوری 30 فروند؛ دوهویلند دراگون ماث 3 فروند؛ یونکرهای آلمانی 3 فروند؛ و رایت فلجینگ آمریکایی 1 فروند. علاوه بر این، در سال 1934، سی‌و‌هشت فروند هواپیمای جدید سفارش داده شد و دست صنایع هواپیمایی آمریکا از بازار ایران کاملا کوتاه شد. هورنی بروک به نقل از منابع موثق گزارش می‌دهد که دولت ایران قصد داشت تا پایان سال 1935 ناوگانی با 200 هواپیمای مدرن ایجاد کند. ولی کاپیتان ترو از شرکت پرات و ویتنی معتقد بود که «تا مدتی هیچ سفارش دیگری انجام نخواهد شد و حتی او بعید می‌داند که دولت ایران بتواند تاسیسات لازم برای استفاده از هواپیماهایی که تا به حال تحویل گرفته و سفارش داده است را آماده کند. به گمان او فقط مشکل فقدان پرسنل آموزش دیده کافی است که امکان بهره‌برداری موثر از ناوگان فعلی را تا 3 یا 4 سال دیگر منتفی یا با مشکل جدی مواجه کند.» (54)پیش‌بینی دوم کاملا درست از آب درآمد. چنانکه خواهید دید، بخش عمده خریدهای نیروی هوایی در سال 1934 انجام شده بود و هواپیماهایی که بعد از این تاریخ خریداری شد عمدتا از نوع آموزشی و برای استفاده در باشگاه هوایی تهران بود.

    هورنی بروک در یکی از گزارش‌های ماه آوریل خود خاطرنشان می‌سازد که به‌رغم مشکلات فنی جدی مرتبط با یک ناوگان هوایی متشکل از 160 هواپیما، بار دیگر مبلغ 2 میلیون لیره از محل ذخیره استرلینگ لندن برای خرید تسلیحات اختصاص یافته است که از این مبلغ یک سوم صرف خرید هواپیما خواهد شد. (55)آنچه هورنی بروک خبر نداشت این بود که تا پنج سال دیگر هر ساله همین مبلغ برای خرید تسلیحات اختصاص خواهد یافت. در عین حال حوادث ناگوار تمامی نداشت. در اوایل فوریه 1935، دو هواپیمای تایگر ماث که در یک دسته 14 تایی خود را برای مراسم رژه سالگرد کودتا آماده می‌کردند در هوا با یکدیگر برخورد کردند؛ یکی از آنها سقوط کرد و خلبان آن کشته شد و دیگری با تحمل خسارات فراوان فرود آمد. برادر خلبانی که جان خود را از دست داد در همان مانور شرکت داشت و شاهد این سانحه بود. او به قدری از این حادثه متاثر شده بود که نتوانست هواپیمای خود را به خوبی بر زمین بنشاند و خسارات فراوانی به آن وارد شد. در همان روز دو هواپیمای اودکس هم در هوا با یکدیگر برخورد کردند که فقط خسارت کوچکی به لبه بال‌هایشان وارد شد. در نتیجۀ این حوادث، یکی از خلبان ها قدری  عصبی  شد که از پرواز  خود داری کرد.

در ماه مارس 1935، پنج هواپیمای هاوکر اودکس که از انگلستان به اهواز حمل و در آنجا مونتاژ شده بودند، به سمت تهران پرواز کردند.

    همه این هواپیماها که در راه تهران به توفان برخورده بودند در نهایت مجبور شدند به دلیل کمبود سوخت فرود بیایند. دو فروند از آنها که مسیر تقریبی‌شان را حفظ کرده بودند، توانستند دوباره سوخت‌گیری کنند و در تاریخ‌های 24 و 26 مارس 1935 به تهران برسند. دو فروند از آنها نیز به هنگام فرود در نزدیکی کاشان واژگون شدند که نزدیک به 20 درصد به آنها خسارت وارد شد و ناچار آنها را با کامیون به تهران آوردند. یکی از هواپیماها هم که خلبانی بلژیکی داشت، مسیرش را گم کرد و به سمت کویر لوت بین تهران و مشهد منحرف شد. خلبان به دلیل کمبود سوخت مجبور شد هواپیما را فرود بیاورد که خساراتی جزئی به ملخ آن وارد شد. تهران تا 29 مارس هیچ خبری از سرنوشت این خلبان در دست نداشت. اعلیحضرت از اتفاقاتی که در جریان پرواز پنج هواپیمای مزبور از اهواز به تهران افتاده بود به قدری به خشم آمد که ژنرال نخجوان، فرمانده نیروی هوایی را دو روز در دفترش حبس کرد، ولی بعد او را آزاد و در پستش ابقا نمود.(56)

    به‌رغم همه این مشکلات، ژنرال نخجوان، فرمانده نیروی هوایی، در میان کف‌زدن‌ها و ابراز شادی شنوندگان اعلام کرد: «برتری هوایی به معنای پیروزی در جنگ است.اعلیحضرت همایونی نیز همین نکته را مدنظر دارند و می‌خواهم این خبر خوش را به جوانان مترقی کشورم بدهم که نیروی هوایی شاهنشاهی ایران به زودی همتراز قدرت‌های خارجی رده اول در این زمینه قرار خواهد گرفت.»(57)

    در سال 1934،‌ دولت همچنین تصمیم گرفت یک کارخانه هواپیماسازی احداث کند که همه امور آن را انگلیسی‌ها اداره می‌کردند. احداث این کارخانه دو سال بعد شروع شد و پیش‌بینی می‌شد که در سال 1937 یا 1938 به بهره‌برداری برسد. سر مهندس کارخانه قبلا در استخدام هواپیمایی سلطنتی بود و کمک مهندس آن برای کارخانه هاوکر در کینگستن کار می‌کرد. مقامات دیگر کارخانه نیز قبلا برای دوهویلند شرکت مستقر در بریستول و هاوکر کار می‌کردند.

    جیمز موس کنسول آمریکا، گزارش می‌دهد که در فوریه سال 1938 اولین هواپیماهای ساخت ایران که پنج تایگر ماث بودند، از کارخانه شهباز در نزدیکی دوشان تپه بیرون آمدند. در 21 ژوئیه 1938، شاه و ولیعهد برای شرکت در مراسم تحویل مجموعه دوم که از نوع هاوکر اوکس، بودند در کارخانه حضور یافتند. موس اضافه می‌کند:

کارخانه در انگلستان طراحی شده بود و همه تجهیزات، موتورها و سایر ملزومات و همه پرسنل ماهر آن را از انگلستان آورده بودند. البته در مراسم افتتاح و توصیف روزنامه‌ها از کارخانه و هواپیماها، هیچ ذکری از مشارکت بریتانیایی‌ها به میان نیامد. تکنسین‌های بریتانیایی که در استخدام کارخانه هستند به دلیل سیاست نامشخص مقامات نظامی ایران تمایلی به گفتن ظرفیت کارخانه ندارند. روزنامه‌ها با الهام از اظهارات رسمی می‌گویند که قرار است هر دو ماه پنج هواپیما ساخته شود و اینکه در آینده انواع بیشتری از هواپیما در این کارخانه تولید خواهد شد.(58)

    ولی حوادث هوایی و جلوگیری از انتشار اخبار مربوط به آن همچنان ادامه داشت. در تاریخ 17 نوامبر 1938 یکی از هواپیماهای نیروی هوایی بالای دربند سقوط کرد که در این حادثه خلبان آن کشته و هواپیما نابود شد. هیچ یک از رسانه‌های خبری به این حادثه اشاره‌ای نکردند.(59) انگرت در تاریخ 13 اوت 1939 از ایوان منزلش در دزاشیب شاهد یک سقوط مرگبار دیگر بود: «طبق معمول اجازه نداده‌اند که حتی یک کلمه درباره این حادثه به روزنامه‌ها درز کند.»(60)

گزارش «وضعیت جنگی ارتش ایران» فهرست کاملی از تجهیزات نیروی هوایی ایران در تاریخ 15 ژوئن 1941، یعنی درست دو ماه پیش از اشغال ایران توسط نیروهای متفقین ارائه می‌دهد.( جدول شماره  4/ 8 ) در سال 1934، نیروی هوایی ایران 138 هواپیمای نسبتا مدرن ساخت انگلیس داشت که تعداد آنها تا سال 1941 به 233 فروند رسیده بود.(61)

jadval safari 12052016در سال 1933 یک جنگنده دو هویلند تایگر ماث به همراه تسلیحاتش 3750 لیره قیمت داشت، در حالی که قیمت یک بمب‌افکن هاوکر 8 هزار لیره بود. بنابراین، نیروی هوایی فقط مبلغ 250/853 لیره بابت این دو مدل سرمایه‌گذاری کرده بود (59فروند دو هویلند تایگر ماث و 79 هاوکر.)

بین سال‌های 1934 تا 1939 (که تحویل هواپیمای انگلیسی به ایران به دلیل شروع جنگ با آلمان متوقف شد)، ایران 32 فروند هواپیمای دوهویلند، 54 فروند هواپیمای هاوکر هیند و 11 فروند هواپیمای هاوکر اوکس خریداری کرد. اگر قیمت‌ها در سطح همان قیمت‌های سال 1933 باقی مانده بود، هزینه خریدهای جدید بالغ‌بر 640 هزار لیره می‌شد، حتی با فرض اینکه قیمت هواپیماها بین سال‌های 1933 تا 1939 دو برابر شده باشد که البته با توجه به بروز بحران بزرگ اقتصادی بسیار بعید است، کل هزینه خرید هواپیما بین سال‌های 1934 تا 1941 حداکثر 000/280/1 لیره می‌شد. (برای اینکه بدانیم در تخمین فوق بسیار غلو شده است، همین کافی است که در سال 1941، در اوج جنگ جهانی دوم، قیمت کامل پیشرفته‌ترین جگنده – بمب‌افکن در نیروی هوایی آمریکا، به همراه تسلیحات و خدمات مکانیک‌های ماهر به مدت یک سال فقط 14400 لیره بود.) با این حال، این برآورد دست و دلبازانه فقط یک دهم از 12 میلیون لیره‌ای است که در طول سال‌های 1934 تا 1941 از محل ذخیره مملکتی برای خرید تسلیحات اختصاص یافت.

* خلاصه :

     تحلیل دقیق خریدهای نظامی نشان می‌دهد که حداکثر دو میلیون لیره بابت هواپیماهای جنگی،5/1  میلیون لیره  برای نیروی زمینی ارتش  و یک میلیون لیره  برای نیروی دریایی خرج شده است.  البته با این تذکر که  کشتی‌های ظاهراً جدید این  نیرو واقعاً جدید  نبودند. از 000/ 412/ 18 لیره ( 000/060/ 92 دلار) که از سال 1928 تا 1941 به خرید تسلیحات از اروپا و آمریکا اختصاص یافت، حداکثر 5/4  میلیون لیره  واقعاً  به مصرف خرید سلاح رسید.  چنانکه در زیر آمده است، چیزی که از این مبلغ در پایان دوران حکومت رضا شاه باقی مانده بود فقط  508  هزار دلار( در حدود 101 هزار لیره) بود. اگر واقعاً 91  میلیون دلار صرف خرید سلاح می‌شد ، ایران می‌توانست نیروی زمینی و نیروی هوایی به مراتب بزرگتری از آنچه در سال 1941  را برای پیشرفته ترین  تسلیحات امریکایی در نظر بگیریم ( یعنی70 هزار دلار برای یک هواپیمای  جنگی، 25 هزار دلار برای یک  تانک، و 5 هزار دلار برای یک کامیون)، ایران می‌توانست به طور بالقوه 1300 جنگنده – بمب افکن آمریکایی، یا بیش از 3500 تانک و یا 18000 کامیون، و یا هر ترکیب مناسبی  از آنها  را خریداری  کند. با  وجود این، در سال 1941 ایران عملاً 245 هواپیمای جنگی، 100 تانک، و حداکثر 500 کامیون و تراکتور در اختیار داشت. علاوه بر این مهمات ارتش  فقط کفاف یک  یا دو  روز جنگ را می‌داد.

    شواهد موجود حاکی  از آن  است که حداقل  13 میلیون  لیره  به حساب‌های بانکی  رضا شاه سرازیر  شده‌است. بدین  ترتیب،  درستی ادعای  دکتر مصدق  مبنی بر اینکه بخش عمده‌ای از در آمدهای نفتی ایران به حساب‌های بانکی رضا شاه در اروپا وآمریکا سرازیر  شده بود، تأیید می‌شود. در ارتباط  با 3 / 6  میلیون  لیره ( 5 / 31  میلیون دلار)  هم که ظاهراً به پروژه هایی نظیر ساخت بنادر،  راه آهن و یا تعمیر  و نگهداری  راه آهن  اختصاص یافته بود، می‌توان  نسبتاً مطمئن بود که از این پول  برای تبدیل در آمدهای املاک رضا شاه  در داخل  کشور به ارز و سپرده گذاری آنها در بانک‌های خارجی  استفاده می‌شد. (62) داده‌ها  و تحلیل‌ها حکایت از آن دارد  که حداقل 20 میلیون لیره (100 میلیون دلار)، یا دو سوم  حق‌الامتیازهای نفت  ایران در طول  سال‌های 1927 تا 1941 به سرقت رفته و به حساب‌های بانکی  رضا  شاه  سرازیر شد. چنانکه  در فصل هفتم  نشان داده‌ایم، این مطلب از سوی منابعی تأیید شد که هیچکس انتظارش را نداشت. برای درک بزرگی این مبلغ همین کافیست که بدانیم سقف تضمین اعتبارات بانک واردات و صادرت ایالات  متحده در سال1940،  مبلغ 100 میلیون دلار بود.(8)

ارتش در دوره رضا شاه:

    حسین کاوشی در مقاله‌ای، زیر عنوان « ارتش در دورۀ رضا شاه »، اینگونه تحلیل می‌کند: پس از كودتا رضاخان وزیر جنگ شد و از 26 بهمن 1303 فرماندهی كل قوای ارتش ایران را به عهده گرفت. در این دوره زمانی، یك هیأت نظامی انگلیسی در تهران به سر می‌برد و بخش مهم مأموریت آن، بازسازی ارتش بود. این هیأت در این مورد كه رضاخان مسلط ترین و خوش آتیه ترین فرد نظامی ایران در آن زمان برای ریاست ارتش بود، تردیدی نداشت و دولتی تركیب یافته از سید ضیاءالدین و رضاخان مغلوب نشدنی به نظر می‌رسید.

     ارتش ایران تا قبل از دوره رضا شاه مبتنی بر جمع آوری نیروها از ایلات و ملك‌الطوایف بود كه به شكلی كاملاً سنتی فرماندهی می‌شد. اولین تلاشها در جهت ایجاد تحول در ارتش در دوره صفویه صورت گرفت. ازجمله در عهد شاه عباس اول (1008 – 967 ش) واحدهای تفنگچی و توپچی ایجاد شد و هیأتهایی از كارشناسان نظامی به سركردگی برادران شرلی به دربار شاه عباس آمدند. با همكاری برادران شرلی در ایران رشته‌های سواره نظام و پیاده نظام و توپچیان شكل گرفت و نیز كارخانه‌های تولید اسلحه در اصفهان به وجود آمد. با این حال و با وجود به كار گرفتن كارشناسان اروپایی، استفاده از توپخانه در عهد جانشینان شاه عباس از رونق افتاد.(1)

* ارتش در دوره قاجار:

    تلاش برای تجهیز ارتش ایران در دوره‌های بعد ادامه یافت، تا اینكه سلسله قاجار در قرن سیزدهم هجری به قدرت رسید. هر چند پادشاهان قاجار به امر ایجاد یك نیروی نظامی مدرن، كه می‌توانست آنها را در مقابل حملات خارجی و شورشهای داخلی حفظ كند، توجه اندكی داشتند، اما به طور كلی در دوران قاجار كوششهایی برای اصلاحات نظامی بر اساس الگوهای غربی صورت گرفت كه هر چند تداوم نداشت و به هدف نهایی نرسید، اما خود زمینه ساز و مقدمه ایجاد ارتش نوین در ایران بود. نخستین اقدام در این زمینه در دوران فتحعلی شاه توسط عباس میرزا نائب السلطنه صورت گرفت.

    شاید بتوان گفت تنها فردی از قاجاریه كه به اهمیت ارتش نوین واقف بود، ولیعهد فتحعلی شاه، عباس میرزا بود. وی با استفاده از قراردادهائی، استاد كاران فرانسوی و انگلیسی را به خدمت گرفت تا در ایجاد یك نیروی مسلح به سبك غربی در آذربایجان (2) دست به كار شوند. از جمله اقدامات دیگر وی اعزام چند محصل به خارج جهت تحصیل در رشته‌های فنی و حرفه‌ای و ایجاد روابط حسنه با غرب بود. اقدامات عباس میرزا با مرگ وی قبل از جلوس به سلطنت ناتمام ماند. بعد از او تنها اقدامات پراكنده‌ای درجهت آوردن كارشناسان نظامی خارجی و آموزش نیروی نظامی انجام گرفت.(3)

    مهم ترین گام در جهت نوسازی ارتش ایران پس از عباس میرزا، ایجاد مدرسه دارالفنون به ابتكار امیر كبیر، اولین صدراعظم ناصرالدین شاه بود كه در آن به آموزش نظامی تأكید می‌شد. امیركبیر به استخدام كارشناسان و مستشاران اتریشی – مجارستانی در دارالفنون همت گمارد. از اقدامات دیگر وی در جهت اصلاحات نظامی پرداخت مقرری ثابت برای افسران و سربازان، ایجاد كارخانه‌های اسلحه سازی، تهیه اونیفورم‌های نظامی الهام گرفته از سبك اتریشی با پارچه ایرانی، تنظیم نظامنامه‌ای برای الگوی رفتاری سربازان، رده‌بندی سلسله مراتب بر مبنای سیستم‌های نظامی اروپایی، انتشار راهنماهایی برای آموزش‌های نظامی، ایجاد پادگان‌ها، اسلحه خانه‌ها، پاسگاهها و سایر امكانات دفاعی مورد نیاز در استان‌ها و مناطق سوق‌الجیشی كشور.(4)

    با وجود همه این تلاش‌ها كه البته پیگیر و دائمی نبود و توسط افرادی خاص صورت گرفت و پس از آنها مساعی لازم جهت به ثمر رساندن اقدامات آنان انجام نگرفت. همچنان رویه ارتش ایران در سربازگیری به طور عمده، استفاده از سهمیه ایلات و عشایر بود و در دوره قاجار نیز كه مهم‌ترین ساختار دستگاه دولت، ارتش بود ارتشی منسجم و یك پارچه به وجود نیامد. وظایف و مأموریت‌های ارتش در آن دوره به این شرح توصیف شده‌است:

    « شاه از ارتش برای حفظ سلطه و امتیازهای ویژه خود، دفاع از ایران در مقابل تهاجم‌های بیگانه، سركوبی قیام‌های عشایری و به طور كلی اعمال قدرت دولت استفاده می‌كرد».(5)

    شایان ذكر است که نفوذ و قدرت مداخله‌گر خارجی یعنی انگلستان و روسیه در این دوره به علت ضعف مفرط پادشاهان قاجار، تمام شئونات داخلی كشور را تحت تأثیر قرار می‌داد و منافع این دو قدرت با ایجاد یك ارتش ملی قدرتمند ایرانی همخوانی نداشت. طوسی می‌نویسد: به عقیده این دو رقیب تمامیت ارضی ایران به موازنه دو جانبه آنها ( موازنه‌ای كه با رقابت و در عین حال سازش به دست می‌آمد) بستگی داشت، نه به نیروی نظامی قدرتمندی كه خود ایران می‌بایست دراختیار داشته باشد.(6)

    علاوه بر رقابت شدید و توطئه‌های روسیه و انگلستان، عوامل داخلی موجود كه تأثیر منفی بر روند برنامه‌های نوسازی و بهبود ارتش داشتند عبارت بودند از: مخالفت برخی از فرماندهان ارتش سنتی، شاهزادگان یا صاحب منصبان، ناكافی بودن امكانات مالی، دلسردی عباس میرزا بر اثر شكست‌ها و عدم همكاری دولتهای فرانسه و انگلستان در روزهای حساس جنگ ایران و روسیه، دشواری پذیرش و جذب فنون نظامی وارداتی از اروپا از سوی جامعه ایرانی وابسته به آداب و سنن بومی، مانعی برای موفقیت این برنامه‌‍‌ها اعلام شد.(7)

     با توجه به موانع و مشكلاتی كه یاد شد تلاش‌های انجام گرفته به نتیجه نرسیده و قشون دائمی ایران پس از انقلاب مشروطیت همچنان از دسته‌های مختلف تشكیل شده بود كه هر دسته تحت ارادهِ افسران یك دولت اداره می‌شد. به این ترتیب، دولت‌های انگلیس، روس، سوئد و خود ایران در آن‌ها دخالت داشتند و به این نحو امكان داشت هر از چندی یكی از این دسته‌ها به تحریك فرماندهان خود و بنا بر مصالح دولت متبوع و یا تحت تأثیر عوامل دیگری بر ضد مصالح دولت دیگر، اقداماتی به عمل آورد. این مسئله از مدتها پیش مورد توجه انگلیسی‌ها واقع شده بود و رفع این خطر را فقط با متحدالشكل شدن قشون مختلف ایران مقدور می‌دیدند. (8) فكر ایجاد قشون متحدالشكل در ایران به این صورت در ذهن انگلیسی‌ها شكل گرفت و وقایع بعدی آن را تقویت كرد.

    پس از پایان جنگ جهانی اول، ایران كه ناخواسته به عنوان میدان كارزار ابرقدرتها درگیر جنگ شده بود، با مسائل عمده‌ای روبرو بود كه از آن جمله می‌توان از كمبود مواد غذایی، گرانی قیمت‌ها، بازگشت قدرت رؤسای قبایل و ملاكین و مضمحل شدن اقتدار دولت مركزی و كشمكش‌های روسیه و انگلیس در ایران نام برد كه موجب نارضایتی مردم و نیز افزایش احساسات ملی گرایانه در كشور شد. و روحیه تمرد در مردم اوج گرفت و مقاومت‌هایی در نقاط مختلف كشور به ظهور پیوست كه مهم ترین آنها نهضت میرزا كوچك خان در گیلان و شیخ محمد خیابانی در تبریز بود.(9)

    همچنین مقارن این احوال دولت انگلیس نیرویی به نام « پلیس جنوب » در جنوب ایران داشت و قشون دیگری هم به نواحی شمالی و شرقی ایران وارد كرده بود كه مانع تجاوزات روس‌ها به خاك ایران شود. نگاهداری این دستجات مستلزم مخارج گزاف بود كه هم موجب اعتراض نمایندگان ملت انگلیس در پارلمان شده بود و هم ملت و دولت ایران دایماً نسبت به غیر قانونی بودن « پلیس جنوب» اعتراض می‌كردند و آن را نیرویی متجاوز می‌دانستند، حفظ این نیرو را مشكل می‌كرد. به علاوه در همین اوقات افكار بلشویسم هم در میان افسران روسی قزاقخانهِ ایران رسوخ كرده‌بود و رفته رفته وجود لشكر قزاق تحت هدایت آن افسران، برای مصالح انگلیس بسیار خطرناك می‌شد.(10) این عوامل موجب شدن تا زمامداران انگلیس فكر « یك كاسه كردن » قشون رنگارنگ ایران را كه از مدتها پیش در ذهن داشتند عملی نمایند.

قوای نظامی ایران در سال 1298 ش ( 1919 م) مركب از چهار قسمت بود:

1 – لشكر قزاق(11) زیر نظر افسران روس و تحت امر وزارت جنگ كشور.

2 – ژاندارمری(12) دولتی زیر نظر افسران ایران و عده بسیار قلیلی افسران سوئدی.

3 – بریگاد مركزی شامل دو افسر خارجی و سایر نیروهای ایرانی.

4 – تفنگچیان جنوب ایران یا پلیس جنوب كه از طرف دولت ایران به رسمیت شناخت نشد و جزو قشون رسمی ایران محسوب نبود. اما چون همه زد و بندها برای رسمی‌شدن این نیرو و ضمیمه كردن آن به قوای متحدالشكل بود، در این فهرست ذكر شد.(13)

    انگلیس برای رسیدن به منافع مورد نظر خود یعنی به رسمیت شناختن پلیس جنوب و تشكیل قشون متحدالشكل همه تلاش خود را به كار بست. مذاكرات انگلیس با ایران در این زمینه تا سال 1298 ه. ( 1919 م) به جایی نرسید. تا اینكه در این سال با انعقاد قرارداد معروف 1919 ( با پرداخت رشوه به كابینه وثوق الدوله ) مذاكرات فیمابین در این باره به فرجام رسید. قرارداد آمال و نیات انگلیس، راجع به قشون ایران را در قالب ماده سوم خود، به شرح زیر، ساخته و پرداخته كرد.(14)

ماده سوم: دولت انگلیس به خرج ایران صاحب منصبان، ذخایر، مهمات وسیستم جدید را برای تشكیل قوه متحدالشكل كه دولت ایران آن‌را برای حفظ نظم در داخله و سرحدات در نظر دارد، تهیه خواهد كرد. عده و مقدار ضرورت صاحب منصبان و ذخایر و مهمات مزبور به توسط كمیسیونی كه از متخصصین انگلیسی و ایرانی تشكیل خواهد شد و احتیاجات دولت را برای تشكیل قوه مزبور تشخیص خواهند داد، معین خواهد شد.(15) بر اساس این ماده دولت انگلستان هیأتی را به شرح زیر به ایران فرستاد:

1ـ ژنرال دیكسون 2ـ ژنرال دلیستن 3ـ كلنل لامونت 4ـ كلنل دوم موئن 5ـ كلنل دوم فریزر 6ـ كلنل دوم فورتسكو 7ـ كلنل دوم استیل. متقابلاً دولت ایران نیز برای عضویت كمیسیون نظامی قرارداد 1919 صاحب منصبان زیر را معرفی نمود: 1ـ سردار مقتدر از قشون 2ـ سردار مدحت از قشون 3ـ سردار همایون از قشون 4ـ سردار مخصوص از قزاقخانه 5ـ كلنل دوم عزیز الله خان از ژاندارمری 6ـ كلنل دوم فضل الله خان از ژاندارمری 7ـ ماژور علی خان از ژاندارمری این هیأت چهارده نفری «كمیسیون مطالعات نظام» نامیده شد و جلسات آن مستمرا از اول دی ماه 1298 در هر هفته دو نوبت تشكیل می‌گشت.  قرار بود در اواخر اسفند ماه 1298 آماده و مورد عمل واقع شود. روز اول نوروز 1299 یكی از اعضای ایرانی كمیسیون (كلنل فضل الله خان) خودكشی كرد و این فاجعه غم انگیز چند روزی تسلیم طرح را به عقب انداخت سرانجام در 15 فروردین 1299 برای تصویب هیأت وزیران تسلیم وزیر جنگ شد. طرح پیشنهادی كمیسیون مطالعات نظام بسیار جامع و همه جانبه تهیه شده بود در عین حال نقاط ضعفی هم در آن وجود داشت. گرچه این طرح با لغو قرارداد 1919 مورد عمل واقع نشد ولی عملا در اواخر سال 1300 شمسی كه قشون متحدالشكل به وجود آمد تاثیر این طرح نه تنها دنباله پیدا كرد بلكه طرح قشون متحد‌الشكل جدید همان الگوی طرح نظامی قرارداد 1919 بود و چون امكانات موجود اجازه پیاده كردن آن طرح را نمی‌داد تدریجا به مرحله اجرا در آمد. سردار سپه رضاخان برای تشكیل قشون متحد‌الشكل یك شورای قشون تشكیل داد كه چهار نفر از اعضای آن عضو كمیسیون مطالعات نظام قرارداد بودند مانند سردار مقتدر و سردار مدحت، سرهنگ عزیز الله خان و سرهنگ علی خان و بعدا سردار همایون نیز كه عضو دیگری از آن كمیسیون بود وارد كمیسیون سردار سپه شد.(16)

    كلیه مساعی انگلیس برای كنترل قشون مختلف ایران و متحدالشكل كردن و زیر امر خود در آوردن آن با توجه به مخالفت‌های شدید داخلی و عدم تصویب مجلس به جایی نرسید و انگلیسی‌ها دریافتند كه انعقاد قرارداد 1919 خبطی بزرگ بوده‌است كه با مقتضیات سیاست آن زمان جور در نمی‌آمد. چراکه  با اعتراضات شدید ایرانی‌ها مواجه شد و موجب تنفر عامه ایرانی نسبت به سیاست آنها شد. از این رو مستشاران نظامی آنها از توازن خارج شدند. فقط كلنل اسمایس ماند كه می‌باید عامل اجرای نقشه پر دامنه و بسیطی باشد تا مفاد قرارداد 1919 را به صورت دیگری عملی نماید و آن كودتای معروفی بود كه هفت ماه بعد در شب سوم اسفند سال 1299 ه.ش ( 1921 م ) در تهران صورت گرفت.(17)

نظر بدهید