جمال صفری: اشغال ایران توسط قوای متفقین درجنگ جهانی دوم و سقوط پهلوی اول (۷)

Apr 29th, 2016 | مقالات

26mosadegh mohammad 01102015 خرداد، بمناسبت صد و سیُ و سومین سالگرد تولّد دکترمحمّد مصدّق «زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق» (۱۱۷ ) – بخش چهارم)

خاطرات سپهبد محمد نخجوان  وزیر اسبق جنگ در شهریور1320  :

    سپهبد محمد نخجوان می‌نویسد: سالها قبل از سوم شهریور1320 تا روز پنجم شهریور ماه  آن سال  من رئیس بازرسی وزارت جنگ بودم. روز سوم شهریور مانند معمول به محل کار خود واقع  درعمارت  وزارت جنگ  رفتم، خبری  نبود. جریان بطورعادی بود. در حدود ساعت ده صبح بود که جسته و گریخته خبری انتشاریافت که قشون‌های روس و انگلیس شب قبل به سرحدات کشور شبیخون زده اند و ساعت 4 صبح  نیز سرریدرز بولارد سفیرکبیر شوروی در ایران در خانه منصورالملک نخست وزیر واقع در دروازه  دولت رفته‌اند و ایشان  را از ماجرا با خبر کرده‌اند.

    درست به خاطردارم عصر پنچم شهریور تلفن خانه من به شدت زنگ زد.  گوشی را برداشتم از آن  طرف سیم یکی از کارمندان اداره تشریفات دربار با عجله  مرا به پای تلفن می‌خواست. وقتی خود را معرفی کردم. گفت: اعلیحضرت رضا شاه پهلوی شما را احضار کرده‌اند. فوراً در کاخ سعدآباد حاضر  شوید.

    بی‌درنگ لباس پوشیدم و با اتومبیل بیک 37 به طرف کاخ  سعد آباد حرکت کردم. آن روزها کفیل  وزارت جنگ سرلشکر احمد نخجوان بود (سرلشکر ضرغامی اداره می‌شد). جلو کاخ سعدآباد  از اتومبیل پیاده شدم وقدم به داخل اولین محوطه کاخ که به پاسدار خانه و قراولخانه اختصاص  دارد گذاشتم  تا پیاده به طرف کاخ سفیر که معمولاً در آنجا شرفیابی انجام می‌شد، بروم. درهمین بین سرهنگ ارفع رئیس مرموزات ستاد ارتش با قیافه برافروخته خود را به من رساند و گفت: «  تیمسار، تیمسار اشتباهاً شما را احضار کرده‌اند با شما کاری ندارند  فوراً  تشریف  ببرید.»

* شاه  امراء ارتش را خلع  درجه می‌کند:

    خیلی تعجب کردم. چطور ممکن است اشتباهاً کسی را احضار کنند. از افسر کشیک توضیحاتی خواستم و اوهم تأئید  کرد که احضار اشتباهی  بوده‌است و من  هم توقف را جایز ندانستم  و به خانه برگشتم.

    شب آن روز فهمیدم  موضوع از چه قرار  بوده‌است. احضار من از طرف اعلیحضرت فقید و بعد از من خواستن که برگرد به اشتباه احضار شده بودید، برای کمک به من بود. تصور کرده بودند شاه مرا برای توبیخ  احضار کرده است.  موضوع  این بود عصر  همان روزی  که من احضار شده بودم اغلب امرای ارتش  به سعد آباد  احضار شده بودند و شاهنشاه فقید در حضور والاحضرت ولایتعهد با عصانیت هرچه  تمامتر پاگونهای افسران ارشد ارتش را کنده بود و آنها را از عملی که انجام داده بودند سرزنش کرده و مرتباً با فریاد و ناله گفته بود چرا سربازان را لخت و گرسنه  از سربازخانه‌ها مرخص کرده‌اید و برای  نابودی ارتش در اتاق در بسته طرحی تنظیم و نظام  وظیفه را ملغی و استخدام  سرباز داوطلب را ملغی  کردید  و استخدام  سرباز داوطلب را با ماهی  35  تومان حقوق به تصویب رساندید. این ماجرا که منجر به خلع چند نفر از افسران و توقیف دو نفر آنان در یکی از اتاقهای  کاخ سعد آباد و بعد در عمارت دژبانی شد، یکی از وقایع دردناک شهریور ماه 1320 می‌باشد  که بلافاصله 2 روز بعد از حمله قشون متفقین روی داد. در نتیجه تصمیم ناشیانه عده‌ای از افسران، تمام سربازان از سربازخانه‌ها مرخص و در کوه و بیابان سرگردان  شدند.

* دومین  تلفن  از سعد آباد  به خانه من شد:

    صبح ششم شهریور در حدود ساعت 6 باز تلفن منزلم به صدا در آمد و از آن طرف سیم متصدی  دفتر اداره تشریفات دربار با تأئید احضار تلفنی روز قبل مجدداً مرا به سعد آباد  برای شرفیابی احضار  کرد. فوراً  خود را به سعد آباد رساندم و در قصر شخصی اعلیحضرت رضا شاه  که دارای سه اتاق  بود و این قصر کوچک در شمال کاخ سفید قرار دارد  حضور یافتم.

     شاه تازه حمام گرفته بود. چند دقیقه‌ای نگذشت که تشریف آورد. به مجرد ورود با عصبانیت زیادی به من فرمودند:«آیا می‌دانی این دزدان و گردنکشان با من چه کردند و چطور ارتشی را که با خون جگر مجهز کرده بودم نابود کردند؟»

    عرض کردم: کم و بیش اطلاع دارم وقطعاً اعلیحضرت می‌دانند من طرح مزبور را که برای امضا آورده بودند امضا نکردم و آن را مخالف قوانین موجود و سرانجام اضمحلال ایران دانستم و مخصوصاً  این مطلب را چند بار تذکر  دادم.

*شاه مرا عهده دار وزارت جنگ می‌کند:

    رضا شاه در جواب فرمودند: می‌دانم، می‌دانم و برای همین بود شما را در آن ساعت نخواستم وعلت  اینکه امروز احضار کردم برای این‌است که در این موقع در میان امرای ارتش کسی را بهتر از شما  برای تصدی پست وزارت جنگ نمی‌دانم. فوراً  خود را به فروغی معرفی کنید و در وزارت جنگ  مشغول  کار شوید.

    امر شاه را اطاعت کردم. سلام نظامی‌دادم و قصد خروج از اتاق را کردم که رضا شاه دستم را گرفت و فرمود: خیانتی که یک مشت امرای بی‌وطن به این ملت کردند در صفحات تاریخ ضبط خواهد شد. این روزها روزفداکاری و جانبازی است. من دیروز دستور ترک مخاصمه را صادر کردم و به تمام  فرماندهان در سراسر کشور امر کردم که سربازان اسلحه را بی‌درنگ به زمین بگذارند و راه  را برای ورود سربازان خارجی باز گذارند.  تنها  انتظاری که  از شما دارم  برقراری امنیت پایتخت  و نظارت تام  بر فرماندهان خارج از مرکز است. بروید فوراً دست به کار شوید  و روزی دو بار هم به اینجا بیایید گزارش خود را بدهید.

    وقتی شاه این سخنان را ادا می‌کرد به یاد 20 سال  قبل یعنی سال 1300 شمسی افتادم که به اتفاق  رضا شاه  که آن روزها پست وزارت جنگ را در کابینه قوام‌السلطنه عهده دار بودند در فرح آباد به حضور احمد شاه قاجار باریافته و شاه آینده ایران به پاس دوستی که با من داشتند مقام ( امیر تومانی )   را از آخرین پادشاه قاجار برایم گرفتند و در آن شرفیابی جمله‌ای به احمد شاه گفتند که عین آن را 20  سال بعد تکرار کردند. آن جمله این بود:« خیانتی که یک مشت بی‌وطن به این ملت کردند در صفحات  تاریخ ضبط  خواهد شد».

* دور تختخواب نخست وزیر جلسه هیئت دولت تشکیل شد:

   در هر حال، فوراً از کاخ سعد آباد خارج شدم و خود را به وزارت جنگ رساندم و قبل از هر چیز  جریان انتصاب خود را به این پست به اطلاع سرلشکرها و سرتیپ‌های ارتش رساندم و بعد به گزارشهایی که از ولایات مخصوصاً از مرزها  رسیده بود رسیدگی کردم و آن گاه برای ملاقات با فروغی به خانه نخست وزیر رفتم.

   منزل فروغی در چهار راه پهلوی  بود.  وقتی وارد خانه شدم جلسه هیئت دولت تشکیل شده بود . این سومین  روز نخست وزیری  فروغی بود.

    فروغی روی تختی خوابیده بود و وزیران کابینه دور تختخواب حلقه زده بودند. سالها بود با فروغی  دوستی داشتم. در کابینه قبلی او هم عهده دار وزارت جنگ بودم. آن روز نخست وزیر سالخورده ایران بسیار افسرده خاطربود. کسالت او از یک طرف و وقایع ناگوار که بر مملکت روی آورده بود ازسوی  دیگر، فروغی را قادر به خروج  از منزل  نمی‌کرد.

     وقتی وارد اتاق شدم، فروغی پس از تعارفات گفت:  اعلیحضرت یک ساعت قبل موضوع انتصاب  شما را تلفنی اطلاع  دادند. حال بفرمایید در اجتماع  همکاران شرکت کنید.

     روی صندلی نشستم و در مذاکرات هیئت دولت وارد شدم با ورود من موضوع صحبت در باره  مرخصی سر بازان و سرگردانی هزاران نفراز دهاتی‌ها که در جاده شهر ری – قم – کرج و ورامین  در حال حرکت به دهات خود بودند، شد.

*  از تهران نان و آب برای سر بازان لخت جاده قم فرستادیم:

    وزرا خیلی ناراحتی داشتند عده‌ای می‌گفتند نکند سربازان لخت و گرسنه به خانه‌ها و مغازه‌های  مردم حمله کنند و جنجالی بر پا کنند.

    عده‌ای دیگر نگران بودند که نکند این عده از سربازان بی‌پناه بین راه و در بیابان و کوه از تشنگی و بی‌غذایی تلف شوند. من هردو نظریه را تأیید کردم و گفتم: بیش از یک ساعت نیست که متصدی  وزارت جنگ شدم آنچه به فکرمی‌رسد این است که همین امروز چند کامیون نان و آب به جاده‌های خارج شهر بفرستیم و سربازان را از تشنگی و گرسنگی نجات دهیم. این فکرمورد قبول فروغی و وزیران کابینه قرار گرفت. فوراً با شهردار تهران مذاکره کردیم وکامیون‌های پراز نان و چند اتومبیل آتش نشانی مملو از آب شاه به طرف جاده قم و ورامین فرستادیم ونان و آب را میان سربازان  مرخص شده  تقسیم کردیم  و خوشبختانه به این طریق از خطرهایی که انتظار می‌رفت جلوگیری  شد.

    از هیئت دولت به وزارت جنگ رفتم و تا آخرین ساعات شب مشغول رسیدگی به امور انتظامی  و  در یافت اخبار زد و خوردهای سرحدی بودم.

    اخباری که از خوزستان مخصوصاً سواحل شط‌العرب می‌رسید ناراحت کننده  بود. مرتباً تلگرافچی  خبر می‌آورد رضائیه بمباران شده است. آبادان و خرمشهر به دست نیروهای انگلیسی افتاده است. یا در فلان نقطۀ عده کثیری از افسران و سربازان به شهادت  رسده‌اند.

*شاه به باغشاه رفته بود:

     فردا صبح که هفتم شهریور بود برای تقدیم  گزارش به کاخ سعد آباد رفتم،  وقتی با شاه روبرو شدم  تمام بدنش از شدت احساسات می‌لرزید. می‌فرمود: شب  قبل به باغشاه رفته‌اند. تک و تنها به لشکر یک رفته‌اند و وقتی دیده‌اند سربازخانه بزرگ و با عظمت باغشاه خالی شده‌است، کنار درختی ایستاده‌اند ساعتی در فکر فرو رفته‌اند وآهی از ته دل برآورده وبا یک دنیا غم و اندوه به قصر  سلطنتی باز گشته اند.

    پس از اینکه شاه مقدار دیگری از درد دلهای خود را بیرون ریخت از مرخصی سربازان اظهار تأسف کرد. به من فرمود: گزارشهای خود را به عرض برسانم . صدها تلگراف را از پرونده‌ها در آردم و به نظر اعلیحضرت رساندم. شاه از ادامه جنگ در نواحی مختلف کشور افسرده خاطرشدند و گفتند: ما که دستور آتش بس دادیم و دروازه‌های ایران را به روی آنان باز کردیم  باز چرا به کشتن هموطنان  ما ادامه می‌دهند؟

*بهترین راه  تلگراف  به روزولت است:

    اعلیحضرت سپس از من نظریه خواستند و فرمودند: چه کنیم و از چه طریقی می‌توان از این کشتار  جلوگیری کرد؟

     فوراً به عرض رساندم: بهترین راه توسل به فرانکلین روزولت رئیس جمهور بی‌طرف ایالات متحده آمریکا است که در حال حاضرنصایح دولت آمریکا در روسیه شوروی و انگلیس  و حتی آلمان مؤثر است .

 شاه این پیشنهاد را پسندید و قرار شد سفیر آمریکا در تهران احضار و موضوع  را  قبلاً با ایشان در میان بگذارند.

     با سفیر امریکا مذاکره شد ولی مرحوم  فروغی مخابره تلگراف به روزولت را صلاح ندانست  و شخصاً حل موضوع را از طریق  دیپلماسی و مذاکره با سفرای انگلیس و روس تقبل کرد.

    فرومودند: بلی دیشب رادیو لندن ضمن حمله به من گفت:  رضا شاه عده‌ای از افسران ارشد ارتش  را بدون  محاکمه خلع  درجه  کرده و دو نفر از آنان را هم  به زندان افکنده است. من برای اینکه به دنیا نشان دهم بدون علت افسران را خلع درجه نکرده‌ام، همین الساعه رئیس دادرسی و دادستان ارتش را احضار می کنم و دستور بازجویی و محاکمه آنها را خواهم داد.

    رضا شاه با شتاب به پای دستگاه تلفن رفت و به تلفنچی کاخ دستور داد رئیس و دادستان ارتش  احضار شوند.

   نیم ساعت بعد سرلشکر مجید فیروز( ناصر‌الدوله) به اتفاق یکی از بازپرسان نظامی شرفیاب شد و شاه به سرلشکر فیروز رئیس دادرسی ارتش دستور دادند فوراً از امرای ارتش که پای ورقه معافیت  سر بازان را از خدمت امضا کرده‌اند بازجویی کنند و بیشتر از بیست روز طول صدور ادعانامه و تعیین وکیل و تشکیل اولین جلسۀ محاکمه نباید باشد و روز 25  شهریور محاکمه این عده افسر تحت  ریاست شخص خود من صورت خواهد گرفت.

    سرلشکر فیروز امر شاهنشاه را اطاعت کرد و همان روز بازجویی شروع شد. طوری ترتیب کار را داده بودند که روز 25 شهریور اولین محاکمه تشکیل شود ولی تصادف این روز  را روز استعفای  رضا شاه پهلوی از تخت و تاج سلطنت تعیین کرد و چند ساعت بعد از استعفا  و حرکت اعلیحضرت  سابق به اصفهان  پروندۀ  افسران مزبور بسته و امرای  زندانی هم از زندان آزاد  شدند.

*ملاقاتی  که آتاشه  نظامی  سفارت انگلیس  در وزارت  جنگ از من کرد:

    روزنامه اطلاعات روز 19 شهریور سر مقاله‌ای انتشار داد تحت عنوان « تأثر مردم» که در آن  بهت  و حیرت مردم از وقوع  حوادث اخیر و شرایط دشواری که دو دولت شوروی و انگلیس پیشنهاد کرده بودند تشریح  شده و نوشته بود:

     « مردم پس از شنیدن گزارشهایی که به مجلس داده شد بی‌نهایت متأثر و متألم شدند و حق دارند.  زیرا امروز ما با مشکلات سختی رو به رو شده‌ایم  که هیچ  منتظر و مستحق آن نبودیم  و حتی  در تصور و اندیشه  ما نیز  نمی‌گنجد.  راست است  که ما با دولت آلمان و ایتالیا جز یک روابط عادی  اقتصادی روابط دیگری نداشته‌ایم. ولی میل داشتیم به این روابط حسنه ما خللی وارد نیاید و اصل بی‌طرفی کامل هم که مرام وآرزوی عمومی ملت ایران می‌باشد همین اقتضا را داشت که ما با تمام دولتها و ملل جهان دارای روابط دوستانه و حسنه باشیم. با تأسف دولت ما امروز ناگزیر شده‌است که سفارتخانه‌های آلمان و ایتالیا و رومانی و مجارستان را در ایران بر چیند ولی سفارتخانه‌های ما در پایتخت این کشورها مانند پیش دایر است و روابط سیاسی ما هم با آنها بر قرار خواهد ماند. این حقیقت را باید بگوییم که انتظار مردم ایران از دو دولت شوروی و انگلیس درعالم همسایگی و دوستی  خیلی بیش از اینها بود.»

    این مقاله عکس‌العمل زیادی در محافل خارجی پیدا کرد. خبرنگاران خارجی که بر اثر حادثه اشغال  ایران وارد کشور شده بودند، مقاله مزبور را با آب و تاب بسیار به نقاط  دنیا مخابره کردند و آن را حمله مستقیمی به متقین دانستند و تحریر مقاله را مستقیماً به دربار نسبت دادند. می‌خواستند بگویند که این مقاله از مخالفت در بار با سیاست و روش روس و انگلیس حکایت می‌کند.

   روز بعد ژنرال فریزر، آتاشه میلیترسفارت انگلیس، دراتاق وزیر جنگ حاضر شده و اظهار داشت: این مقاله تأثیر بسیار سوء در دو سفارت انگلیس و شوروی داشته‌است و آن را دستور دربار و بی نظمی درامور پایتخت تلقی کرده‌اند. لذا  دو دولت  تصمیم دارند  برای استقرار  نظم در امور پایتخت، تهران را اشغال کنند.

     به ژنرال فریزر گفتم: موضوع آن قدرها مهم نیست. سرمقاله یک روزنامه نظر دولت نمی‌باشد شما نباید برای مقالۀ روزنامه  اطلاعات بر خلاف قولی که داده‌اید رفتار کنید و قشون خود را وارد تهران  کنید.

آتاشه نظامی سفارت انگلیس جواب داد: این تصمیمی است که اتخاذ شده و من هم پیغام سفارت را آورده‌ام.

    چاره نبود فوراً از جای خود بلند شدم و برای تقدیم گزارش به سعدآباد رفتم. شاه زیر درختان تنومند  چنار در حال قدم زدن بود. موضوع را عرض کردم. اعلیحضرت خیلی عصبانی شدند علاوه بر اینکه  دستور توقیف روزنامۀ اطلاعات  را صادر کردند، به منزل  فروغی تلفن کردند و به نخست وزیر  فرمودند: از طریق دیپلماسی به آنها  بفهمانید سرمقاله اطلاعات به دستور ما نبوده است و از تصمیمی که برای  وارد نشدن قشون به تهران گرفته‌اند سر باز نزنند.

    به اعلیحضرت عرض کردم: این تذکر را من هم به ژنرال فریزر دادم و به او خاطرنشان کردم  شما از قول  خودتان سر پیچی  نکنید ولی او متعذر شده است که این  تصیمیم  را دو دولت اتخاذ کرده اند  و به سفارت مربوط  نیست.

 رضا شاه پس ازشنیدن این خبر سخت ناراحت شدند و گفتند: ازاینجا معلوم می‌شود آنها با من خرده حساب دارند و اشغال پایتخت جز استعفای من چیز دیگری نیست خوب اشکالی ندارد.

    در خلال روز بیستم  تا 24 شهریور وقایع مهمی در پس پرده گذشته بود که جز فروغی نخست وزیر و شخص رضا شاه کسان دیگری وارد درمذاکرات نبودند. مذاکره شاه و فروغی در باره استعفا از سلطنت و تفویض آن به والاحضرت ولایتعهد بود و فروغی به رضا شاه رساند که منظور اصلی روس و انگلیس همان طوری که اعلیحضرت پیش بینی کرده‌اند استعفا از سلطنت است.

     صبح 25 شهریور طبق معمول به کاخ سعد آباد  رفتم  تا گزارش شب قبل را به عرض برسانم. در مدخل کاخ، افسران گارد سلطنتی گفتند: اعلیحضرت به کاخ مرمرتشریف برده‌اند. به طرف شهر حرکت کردم  و خود  را به سر در سنگی رساندم .  ورود  من به  قصر شهری درست موقعی بود که اتومبیل اعلیحضرت فقید از خیابانهای جنوبی کاخ خارج شده بود و از طریق خیابان سپه به طرف اصفهان در حرکت بود.

    جویای اعلحضرت شدم. گفتند: از سلطنت استعفا دادند و به اصفهان رفتند. اجازه شرفیابی به حضور شاهنشاه جدید را خواستم . فوراً اجازه کسب شد و به حضور رسیدم. اعلیحضرت جدید موضوع را حکایت کردند و گفتند: فروغی به مجلس رفته‌است تا موضوع را به اطلاع نمایندگان برساند. بد نیست  شما باشید تا نخست وزیر از مجلس بیاید.

    در حضور اعلیحضرت که در آن موقع بیش از20 سال نداشتند بودم. صحبت در بارۀ نحوه ورود  قشون انگلیسی و شوروی بود، که فروغی وارد شدند و به مجرد ورود به اعلیحضرت تبریک گفتند و به عرض رساندند. فردا 26 شهریور برای سوگند در نظر گرفته شده‌است و اعلیحضرت باید درتالار  جلسه علنی مجلس به کلام الله مجید سوگند یاد کنند که قانون اساسی  و دیانت حقه جعفری را حافظ  و نگهبان باشند.

     در این وقت، فروغی از من تقاضا کردند با مقامات سفارت انگلیس و شوروی تماس بگیرم، تا قشون  دو کشور بدون  خونریزی  یا تظاهر وارد تهران  شوند.

     بی‌درنگ به وزارت جنگ رفتم. هنگامی که از پله‌ها بالا می‌رفتم  یکی از افسران ارشد که تازه از استعفای رضا شاه با خبر شده بود زیر گوش من گفت:« هم اکنون قصد خرج از تهران را دارم چقدر  خوب است تا دیرنشده است شما هم از تهران خارج شوید. چون شوروی‌ها به شما  که تحصیلات خود  را در روسیه  تزاری به پایان رسانده‌اید ظنین می‌باشند و خدای نخواسته شاید خطرهایی برای  داشته باشد».

    در جواب گفتم: از هرگونه خطری استقبال خواهم کرد. به قول آقای فروغی نخست وزیر می‌آیند و می‌روند و به کسی هر کاری ندارند.  شما هم اگر وطن را دوست دارید قرار را بر فرارترجیح دهید و نگذارید دوستان و بستگان شما از طرز خروجتان از تهران دچار تشویش و ناراختی روحی شوند.

    دروزارت جنگ تمام افسران ارشد ارتش را احضار کردم و طی نطق کوتاهی استعفای اعلیحضرت رضا شاه را سلطنت به اطلاع رساندم و بعد برای تشکیل کمیسیون به باشگاه افسران رفتم. این کمیسیون که با حضور چند نفر از افسران انگلیسی و شوروی با حضور سرهنگ اعتماد مقدم رئیس جدید شهربانی کل تشکیل شده بود، به این منظور بود که محل اقامت سربازان دو کشور در تهران قبل  از ورود  معلوم  شود.

     قبل از تشکیل  کمیسیون، کلنل ماسلوف مرا ملاقات کرد و با من آشنا شد. در کمیسیون  تصمیم گرفتیم  اقامتگاه  سربازان شوروی، باغشاه و اقامتگاه  سربازان انگلیسی، مسلسل سازی واقع درخیابان  دوشان تپه  باشد.

افسران شوروی بنای اعتراض را کذاردند و گفتند: علاوه  بر غرب تهران در شرق هم مکانی برای استقرار سربازان خودمان لازم داریم. هرچه عذر و بهانه  آوردیم ممکن نشد و عاقبت عشرت آباد را هم در اختیار شوروی‌ها گذاشتیم و در نتیجه  شوروی‌ها برغرب و  شرق  تهران  تسلط  پیدا کردند.

     در این کمیسیون ضمناً تصمیم گرفته شد قشون دو کشور دریک ساعت معین بدون سرو صدا وارد تهران  شوند و تاریخ  آن هم صبح  روز 26 شهریور تعیین شد.

    صبح 26 شهریور دیدیم از ورود قشون خبری نشد.  ناچار با سفارت شوروی تماس تلفنی گرفتم. آنها گفتند: ما به امور سیاسی رسیدگی می‌کنیم. امور نظامی به ما مربوط نیست و تحت نظر فرمانده  قشون ژنرال ( نوی کف) می‌باشد که فعلاً در کرج میان قشون شوروی است.

   به سفارت شوروی پیشنهاد کردم ما حاضریم هیئتی به کرج بفرستیم شما هم کمک کنید و آتاشه  میلیترخودتان را جزو این هیئت اعزام دارید. عاقبت موافقت کردند و من سرهنگ شرف‌الدین قهرمانی را که روسی خیلی خوب می‌دانست مأمور کرج کردم واو به اتفاق کلنل ماسلوف وابسته نظامی شوروی به کرج رفت و با ژنرال(  نوی کف ) ملاقات کرد.

    ژنرال گفت: ما در تهران با مردم کاری نداریم اگر کسی با ما کاری داشته باشد، عکس‌العمل  نشان  خواهیم  داد و علت  تأخیر در اشغال  پایتخت  هم به این علت است که دیروز یک کامیون دینامیت در راه کرج به دست آوردیم و از قرار معلوم می‌خواستند دینامیت‌ها را در زیر پلها بگذارند، تا هنگام عبور زره پوشهای ما، پلها منفجرشود. بنابراین تا وزارت جنگ ایران در این باره توضیح ندهد وارد  پایتخت نخواهیم شد.

    سرهنگ قهرمانی به تهران برگشت و موضوع را گزارش داد. تحقیق کردم معلوم شد کامیون مزبور متعلق به اداره مهندسی ارتش بوده و دینامیت‌ها را برای کارهای مهندسی حمل می‌کردند.

    سرهنگ قهرمانی مجدداً به کرج  رفت و این توضیح  را با طول و تفصیل داد و عاقبت ژنرال نوی کف را قانع  کرد و در نتیجه آنها  به سوی تهران حرکت  کردند.

    باز هر چه منتظر شدیم از ورود قشون  شوروی خبری نشد. تهران بلاتکلیف، امنیت در خطر، مردم  در اضطراب، اگر قشون شوروی وارد می‌شد و در باغشاه و عشرت آباد مستقر می‌شد ما  از نگرانی  آسوده خاطر می‌شدیم. چه بکنیم؟  برای بار سوم  سرهنگ قهرمانی را به جاده کرج فرستادم و معلوم شد قشون شوروی تا نزدیک فرودگاه مهرآباد که به نام شاه آباد معروف است همان جایی که شب سوم حوت 1299نطفه کودتا بسته شد، رسیده‌اند و چون چند نفر از بچه‌های دهاتی به کایونهای حامل سربازان سنگ انداخته‌اند. قشون شوروی به قصد اعتراض متوقف شده‌است و جبران این عمل را تقاضا می‌کند.

 عاقبت با دادن توضیح  قشون شوروی وارد تهران شد و پس از گذشت از خیابانهای تهران در باغشاه و عشرت آباد متمرکز  شد.

    نیروهای انگلیسی هم که در دروازه شهر ری از روز قبل مستقر شده بودند و منتظر ورود نیروهای   شوروی بودند با تشریفات زیاد در حالی که زره پوشها و تانکهای انگلیسی تهران را به لرزه در آورده بود از طریق خیابان بهارستان و خیابان ژاله  به کارخانه مسلسل سازی رفتند و مستقر شدند.

    خوشبختانه طرز ورود قشون متاخصم  با کمال نظم و ترتیب برگزار شد و اعلیحضرت و نخست وزیر  که نگرانی زیادی داشتند از ناراختی در آمدند.

     همان روز، ژنرال نوی کف ( سرفرمانده ارتش شوروی مأمور اشغال تهران  ) در باشگاه افسران مرا ملاقات کرد و از جمله صحبت‌هایی که شد یکی این بود که وقتی وارد تبریز شدیم استاندار آنجا فرارکرد. ژنرال نوی کف این خبر را با استهزا ادا کرد و من خیلی متأثر شدم که چرا یک مأمور عالی‌مقام  دولتی که در روزهای سخت باید امتحان خود را بدهد از میدان فرار می‌کند.

     روز سی شهریور به علت تغییراعضای دولت از کابینه خارج شدم و به فرماندهی دانشگاه جنگ  تعیین شدم و بدین طریق وظایفی که به میهن داشتم ادا  کردم. (6)

موری: ارتش رضاخان هیچ و پوچ است:

    در گزارش اسناد وزارت امورخارجه از قول کارشناس وزارت خارجه آمریکا آمده‌است که« ارتش رضاخان حتی در بهترین شرایط هم هرگز نمی‌تواند مایه نگرانی همسایگان ایران باشد» و « در حکم نیروی پشتیبان «پادشاه و مملکت» هیچ و پوچ است»! و  می‌خوانیم:

    رضا خان مدت زیادی در محاق نماند. در آوریل 1925، رضا خان یک بار دیگر دست به ارعاب وکلای مجلس زد. روزنامه کوشش در شماره مورخ 10 آوریل 1925 گزارش می‌دهد که در روز نهم آوریل مجلس جلسه‌ای غیرعلنی برگزار کرد تا مسئله ارسال تلگرام به شاه و دعوت ازاو برای بازگشت به کشور را مورد بحث و بررسی قرار بدهد. ولی جلسه مزبور به حد نصاب نرسید.

    موری در گزارش 8 مه 1925 خود گزارش می‌دهد که «شورشی معروف»، اسماعیل سیمیتقو، پس از آنکه در عراق «پناه گرفته بود» به ایران بازگشته و خود را تسلیم دولت ایران کرده‌است. این روزنامه می‌نویسد که وکلای مجلس حتی جرئت نداشتند به مناسبت فوت محمدعلی شاه مخلوع، پدرِ احمد شاه، برای او پیام تسلیتی مخابره کنند: «معلوم بود که برخی از وکلای مجلس مایلند که مجلس تلگرام تسلیتی به مناسبت فوت پدرش برای او ارسال کند. به همین دلیل پیشنهاد شد که جلسه‌ای محرمانه برگزار و در این‌باره رأی‌گیری شود. با وجود این، تعداد زیادی از وکلای مجلس در این جلسه محرمانه حاضر نشدند و به همین دلیل جلسه فوق به حد نصاب لازم نرسید.»(1)

    موری در گزارش 8 مه 1925 خود، گزارش می‌دهد که «شورشی معروف»، اسماعیل سیمیتقو، پس از آنکه در عراق «پناه گرفته بود» به ایران بازگشته و خود را تسلیم دولت ایران کرده‌است: «تسلیم سیمیتقو، که به فاصله کمی از دستگیری شیخ خزعلِ محمره اتفاق افتاد، چنان آبرو و حیثیتی به سردار سپه، یا همان رییس‌الوزرا، بخشیده که از زمان شکست جنبش جمهوری‌خواهی در ماه مارس 1924 تا به حال نداشته است.»(2)

    خبر بعد این بود که سالارالدوله، «شاهزاده دردسرساز» هم درخواست اجازه بازگشت به ایران را کرده بود: «با توجه به سابقه بد و همدستی‌اش با شیخ محمره که دیگر آبرویی برایش نمانده، حمایت مدرس و پسران فرمانفرما از بازگشت او به کشور، که هم اینک خواهان بازگشت وثوق‌الدوله نیز هستند، نمی‌تواند برای ایران چندان خوش یمن باشد.»(3)

    یکی از علایم قدرت گرفتن رضاخان در بهار 1925 تصویب قانون نظام وظیفه عمومی بود. در آوریل 1923، لایحه‌ای برای خدمت وظیفه عمومی به مجلس چهارم ارایه شد ولی با توجه به مخالفت شدید وکلای مجلس رسیدگی به آن مسکوت ماند. تا اینکه در ماه مارس 1925 که مدرّس با تسلیح غیرمسلمانان مخالفت کرد، بار دیگر مطرح شد ولی مخالفان رضاخان، از جمله مدرس و فیروز، دست‌بردار نبودند: «نقشه این نوابغ شیطان‌صفت، آنطور که از دکتر میلسپو اطلاع یافته‌ام، این است که شاه را برگردانند، رضا خان را به اجبار از پست رییس‌الوزرایی پایین بکشند و به ارتش بفرستند و وثوق‌الدوله را دوباره رییس‌الوزرا کنند.»(4)

     ولی به مدد انگلیسی‌ها، این «نقشه» راه به جایی نبرد، و روس‌ها را شدیداً آشفته کرد: «آنها [روس‌ها] نه این مسئله را فراموش می‌کنند و نه می‌توانند به آن بی‌اعتنا باشند که رضاخان پهلوی جایگاه امروزی‌اش را مدیون انگلیسی‌ها است، و صد البته نمی‌دانند که شکست‌شان در رقابت با انگلیسی‌ها بر سر کنترل رییس‌الوزرا به همان اندازه که از ناشی‌گری مذبوحانه نمایندگان‌شان در این کشور نشأت می‌گیرد، ناشی از درایت و قابلیت دشمنان دوست‌مآبشان هم هست.»(5)

    یکی دیگر از علایم قدرت گرفتن رضا [خان] در بهار 1925 تصویب قانون نظام وظیفه عمومی بود. در ماه آوریل 1923، لایحه‌ای برای خدمت وظیفه عمومی به مجلس چهارم ارایه شد. ولی با توجه به مخالفت شدید وکلای مجلس رسیدگی به آن مسکوت ماند تا اینکه در ماه مارس 1925 که مدرّس با تسلیح غیرمسلمانان مخالفت کرد(6)، بار دیگر مطرح شد.

در ششم ژوئن 1925، لایحه خدمت وظیفه عمومی از تصویب مجلس گذشت.(7) موری در این‌باره گزارش می‌دهد که «به سبب دخالت‌های گسترده رییس‌الوزرا به نفع این لایحه، هیچ مخالفتی با آن ابراز نشد.

    حال قدرت و مرتبه او در مقام «ریاست عالیه کل قوای برّی و بحری شاهنشاهی ایران» به مراتب بیشتر از گذشته خواهد بود. او با توسل به این قانون می‌تواند رشوه کلانی از نجیب‌زادگان متمول ایرانی که نمی‌خواهند اقوام‌شان به خدمت وظیفه سربازی بروند مطالبه کند.»

    قانون نظام وظیفه عمومی به هیچوجه مقبولیت عمومی نداشت. موری اضافه می‌کند: «ارتش رضاخان حتی در بهترین شرایط هم هرگز نمی‌تواند مایه نگرانی همسایگان ایران باشد… ارتش ایران یک ارتش شخصی و خصوصی است، که رضا خان ایجادش کرده و به آن آموزش داده که همچون خدایش از او اطاعت کند. ولی در حکم نیروی پشتیبان «پادشاه و مملکت» هیچ و پوچ است و کارآمدی آن در حکم نیرویی در مواقع اضطراری حتی برای خالقش شدیداً در مظان شک و تردید است.*»(8)

    غیبت طولانی رضاخان از تهران به مخالفانش دل و جرئتی تازه بخشید در ژوییه 1925 دشمنان رضاخان بار دیگر برای یکسره کردن کارش خود را مهیا و صحنه را برای رویارویی سرنوشت‌ساز پاییز 1925 که نهایتاً به پادشاهی رضاخان انجامید، آماده می‌کردند. رضا [خان] در هشتم ژوئن 1925 راهی آذربایجان شده بود. کاپلی اموری پسر، کاردار جدید سفارت آمریکا که کارها را در اول ژوییه 1925 از موری تحویل گرفته بود، در گزارش مورخ 28 ژوییه خود می‌نویسد که تسلط رضا [خان] بر قشون آذربایجان چندان مطمئن نبود و اینکه مقصود اصلی‌اش از سفر به آذربایجان بازگرداندن ژنرال عبدالله امیرطهماسبی، امیرلشکر آذربایجان، «که رییس‌الوزرا مدتی با سوءظن افزایش محبوبیتش را زیر نظر داشت» به تهران بود.

اموری می‌افزاید: «او با سرکشی مفصل به این منطقه که به داشتن مترقی‌ترین و روشنفکر‌ترین مردمان در ایران شهرت دارد و حمایت مردمش برای هر حرکت سیاسی یا کودتای نظامی بسیار ارزشمند است، انگیزه اصلی سفرش را پنهان ساخت.»(9) غیبت طولانی رضا [خان] از تهران به مخالفانش دل و جرئتی تازه بخشید. در ژوییه 1925 دشمنان رضا [خان] بار دیگر برای یکسره کردن کارش خود را مهیا، و صحنه را برای رویارویی سرنوشت‌ساز پاییز 1925 که نهایتاً به پادشاهی رضا [خان] انجامید، آماده می‌کردند.(7)

سلطه غرب بر بازار اسلحه ایران- 1941 – 1928:

    محمد قلی مجد بر اساس  اسناد وزارت امورخارجه آمریکا، می‌نویسد: سفارت آمریکا در تهران همان‌قدر که به مسائل نفتی و مالی علاقه‌مند بود، علاقه وافری نیز به مسائل مربوط به نیروهای مسلح و خرید سلاح از خارج داشت. گزارش‌های سفارت شرح مفصلی از تجهیزاتی که ایران در طول سال‌های 1921 تا 1941 خریداری کرده است،‌ در اختیار می‌گذارد.

     دریفوس، در گزارشی طولانی به تاریخ ژوئیه 1941، فهرست سلاح‌هایی را که هر یک از هنگ‌های ارتش ایران در اختیار دارد ارائه می‌دهد. او همچنین سندی با عنوان «وضعیت رزمی ارتش ایران» به گزارش خود ضمیمه کرده‌است که فهرست کاملی از سلاح‌های ارتش ایران را پیش از تهاجم نیروهای متفقین به ایران در خود دارد.(1)  این سند و اطلاعاتی که در مورد خریدهای نظامی دیگر ایران در سایر گزارش‌های سفارت وجود دارد، به وضوح نشان می‌دهد که فقط بخش کوچکی از مبلغ 18میلیون و412هزار لیره‌ای که ظاهرا بابت خرید سلاح پرداخت شده واقعا صرف خریدهای نظامی‌شده است.

٭ ارتش ایران:

    از همان ابتدا، رضاخان علاقه وافری به خرید سلاح برای ارتشش از خود نشان داد. اگرچه دولت آمریکا از فروش سلاح به رضاخان خودداری کرده بود، سفارت آمریکا گزارش‌های مفصلی درباره تحویل سلاح از سایر کشورها به ایران تهیه می‌کرد. طبق اظهار وابسته نظامی آمریکا: «آخرین گزارش‌ها نشان می‌دهد که ایران تجهیزات زیر را برای مقاصد نظامی از کشورهای خارجی خریداری کرده‌است: از فرانسه: 2 هواپیمای جنگی، 10 هواپیمای آموزشی، 10 تراکتور سبک، 4 تانک سبک، از آلمان: 2 کامیون تعمیرات، 30 کامیون 5/1 تنی، تعدادی مسلسل، تفنگ‌های اتوماتیک، تفنگ و مهمات و سلاح‌های کالیبر کوچک. از بریتانیا: 2 خودروی رولزرویس زرهی.» وابسته نظامی آمریکا فاش می‌سازد که رولزرویس‌ها هدیه شرکت نفت انگلیس و ایران به رضاخان بوده‌است:

     در ارتباط با خودروهای زرهی رولزرویس که در بالا ذکرشد، در واقع چهار عدد از این خودروها به وزارت جنگ تحویل می‌شود. دو عدد از آنها هدیه شیخ محمره است و می‌گویند که دو تای دیگر را هم از انگلستان خریده‌اند. البته این خرید دوم قدری مشکوک است. گمان می‌رود که شرکت نفت انگلیس و ایران دو خودروی اخیر را به رضا خان هدیه داده باشد. ولی رضاخان به دلایل سیاسی ماهیت این هدایا را پنهان نگاه داشته‌است. می‌گویند که این خودروها هر یک پنج هزار پوند انگلیس قیمت دارد… علاوه‌بر این، نمایندگان شرکت نفت انگلیس و ایران در بغداد تابستان گذشته اشاره‌ای گذرا به حمل خودروهای زرهی رولزرویس برای وزارت جنگ داشتند.(2 )

    این چهار خودرو از سال 1926 تا 1941 در مراسم رژه‌ای که هر سال به مناسبت سالگرد کودتای 21 فوریه 1921 برگزار می‌شد، به نمایش گذاشته می‌شدند.

     در ماه سپتامبر 1923، جوزف کورنفلد، وزیر مختار آمریکا، خبر تحویل برخی سلاح‌های خریداری‌شده از آلمان را گزارش کرد: «احتراما به اطلاع وزارت امور خارجه می‌رساند که در نیمه دوم ماه اوت یک کشتی آلمانی وارد بندر انزلی شد. محموله این کشتی شامل 17 هزار تفنگ و مقادیر معتنابهی مهمات بود که دولت ایران پیش از جنگ از آلمان خریداری کرده بود.»(3) کمی بعد از ارسال این گزارش، شلدن وایتهاوس، کاردار موقت آمریکا در پاریس، اطلاعات دقیق‌تری در این ارتباط ارائه داد: «براساس اطلاعات حاصله از منابع بریتانیایی، محموله‌ای شامل تجهیزات جنگی آلمانی در تاریخ 27 اوت توسط یک کشتی بخار آلمانی به نام انسلی که از طریق آبراه‌های روسیه طی طریق می‌کرد، در بندر انزلی تخلیه شد. این محموله که به نام سرهنگ اسماعیل‌خان بود شامل 1150 تفنگ، 1000 کاربین [تفنگ لوله کوتاه]، 25 تفنگ اتوماتیک، اجزای توپ و مسلسل و 1800 صندوق مهمات برای سلاح‌های کالیبر کوچک بود.»(3)

    در ماه دسامبر، کورنفلد گزارش داد، «طبق اطلاع موثق، دولت ایران سه تانک از فرانسه خریداری کرده‌است که به زودی تحویل خواهد شد.»(4)  او همچنین به وزارت امور خارجه آمریکا اطلاع داد که سلاح‌های خریداری‌شده از آلمان نیز به زودی وارد ایران خواهد شد: «دولت ایران 40 کامیون و تریلر نظامی از آلمان خریداری کرده است. فروش این تجهیزات از سوی آلمان مخالف ماده 170، بخش 5، بند 2 معاهده ورسای است. رییس ستاد ارتش ایران به طور غیررسمی ابراز کرده است که این تجهیزات با اسناد خرید روسی وارد ایران شده است.»(5)

     به نظر می‌رسد که در طول سال‌های 1920 تا 1930، حجم خرید تسلیحات و مهمات از سوی ارتش ایران چندان قابل‌ملاحظه نبوده است. در سال 1927، هافمن فیلیپ، وزیر مختار آمریکا، می‌نویسد: «مجلس تصویب کرد که 8 میلیون فرانک بابت مهماتی که سال‌ها پیش خریداری شده بود به اشنایدر – کروزو پرداخت شود.» (6)قسمتی از این مهمات برای توپ‌های ساخت 1901 خریداری شده بود که توسط اسب کشیده می‌شد. زمانی که این توپ‌ها در مراسم رژه سالگرد کودتا به نمایش درآمدند، مضحکه دیپلمات‌های آمریکایی شدند. با وجود این، فقدان تسلیحات مدرن مانع از آن نمی‌شد که روزنامه‌ها ارتش را تمجید و تحسین کنند. مثلا در دهمین سالگرد کودتا یکی از روزنامه‌ها می‌نویسد: «عظمت و شکوه سازمان نظامی جدید مرهون تلاش و میهن ‌پرستی رهبر تزلزل ‌ناپذیر کشور اعلیحضرت همایونی  رضاشاه  پهلوی است. ایران  که  با  کودتای سال 1921حیات جدیدی را آغاز کرد، به لطف ارتش جدید و قوی خود از این پس قادر خواهد بود حیات مستقلی داشته باشد، به دور از ترس تکرار مصایب قرن  گذشته – زیرا می‌دانیم که ادعای صلح و خلع سلاح امروزه کلماتی توخالی بیش نیست.»(7)

     ویلیام اچ. هورنی بروک فاش می‌سازد که در اوایل سال 1935 ارتش فقط 4 خودروی زرهی (که ظاهرا همان‌هایی بودند که شیخ محمره و شرکت نفت انگلیس و ایران هدیه کرده بودند) و 6 تانک داشت که همگی از رده خارج بودند. او می‌نویسد که در سال 1934 شرکت مارمون –  هرینگتن واقع در ایندیانا پولیس 19 کامیون  سنگین به ارتش ایران فروخت و در سال 1935 مذاکراتی برای فروش 36 کامیون دیگر و 12 خودروی زرهی انجام داد. علاوه بر این، از شرکت خواسته بودند که در مناقصه100 کامیون سبک، که طبق گزارشها، ایران قصد خرید آنها را از خارج داشت، شرکت کند.(8)  با وجود این، جی.ریوز چایلدز از سفارت آمریکا اظهار می‌کند: «طبق اطلاعات محرمانه‌ای که به دست آورده‌ام، دوازده خودروی زرهی که اخیرا شرکت مارمون – هرینگتن ایندیاناپولیس به ایران فروخته است، اگرچه شاید تاب مقاومت در برابر آتش تفنگ‌های ایرانی را داشته باشند، در برابر آتش تفنگ‌های مدرنی که ارتش ایالات‌متحده استفاده می‌کند، مقاومت ندارند.»(9)

    هورنی بروک می‌نویسد که وزارت جنگ سفارش قاطعی برای خرید 56 تانک سبک اشکودا از چکسلواکی داد که شرکت مارمون – هرینگتن را بسیار مایوس ساخت. (11)بعدها معلوم شد که قرارداد خرید این تانک‌ها را در واقع یک سال قبل بسته بودند، ولی تا آن زمان اعلام نشده بود.سرهنگ آرتور هرینگتن، رییس شرکت مارمون – هرینگتن، در گفت‌و‌گویی با والاس اس.موری، رییس بخش امور خاور نزدیک وزارت امور خارجه آمریکا گفت که قرارداد اولیه با ایران به ارزش 300 هزار دلار (60 هزار لیره) بود که به یک میلیون دلار (200 هزار لیره) افزایش یافت.(12) شرکت در حال انعقاد قرارداد دیگری به ارزش یک میلیون دلار برای فروش کامیون‌های سنگین و خودروهای زرهی بود که نماینده کمیسیون خرید ایران در برن را به تهران احضار کردند. وقتی که این شخص به برن بازگشت، به شرکت خبر داد که شاه، به دلیل مقالات نشریات تایم و میرور که در آن به اصل و نسب عادی او اشاره شده و او را شدیدا به خشم آورده بود، خرید سلاح‌های آمریکایی را ممنوع کرده است. اتفاقا ارتباط ایران با شرکت مارمون – هرینگتن اهمیت خاصی دارد. زیرا نشان می‌دهد که بودجه تخصیص‌یافته برای خرید سلاح چگونه به حساب‌های بانکی رضاشاه در نیوریوک و سوئیس تغییر جهت می‌‌داد.وزیر مختار آمریکا گزارش می‌دهد که در مراسم رژه سالگرد کودتا در سال 1936 نزدیک به 60 هواپیما در مانور هوایی شرکت کردند، ولی حرکات نمایشی انجام ندادند، زیرا چند روز پیش یک هواپیما سقوط کرده و دو خلبان آن کشته شده بودند. هورنی بروک در خاتمه گزارشش شرحی اجمالی از وضعیت کلی ارتش ایران ارائه می‌دهد:

    یگان‌های پیاده‌نظام همگی دارای آتشبار مسلسل بودند و تعدادی از نیروهای پیاده نیز تفنگ اتوماتیک حمل می‌کردند؛ اگرچه هم توپخانه سبک و متوسط صحرایی موتوریزه و هم توپخانه اسب‌ کش و همچنین هشت توپ ضدهوایی موتوریزه را به نمایش گذاشته بودند، ولی ظاهرا تاکید عمده‌شان بر توپ‌های کوهستانی بود که قطعات آن‌را از هم باز کرده و بر روی قاطر حمل می‌کردند. سواره‌نظام که با ابهت بر اسب‌ها سوار بودند، به نیزه و بعضی از آنها به [تفنگ] کارابین مسلح بودند. آنها قوی، مجهز و منظم به نظرمی‌رسیدند. مراسم سان بدون هیچ ایرادی انجام شد و با توجه به شمار زیاد چارپایانی که به صف می‌رفتند، می‌شد آن را نمایش خوبی دانست. شاه در طول سه ساعت زمان رژه خبردار ایستاده بود و پیاپی سلام نظامی می‌داد. اینطور به بیننده القا می‌شد که اعلیحضرت در طول زندگی‌اش نیروی کارآمد قابل مصرفی برای حفظ یکپارچگی کشور و اطاعت از دولت مرکزی ایجاد کرده‌است. با وجود این، نیروی فوق در برابر قدرت نظامی بریتانیا و روسیه هیچ است.(13)

    سی.ون اچ.انگرت در گزارش ماه نوامبر 1937 خود استعداد نیروهای ارتش ایران را 105 هزار نفر، البته منهای 8 هزار ژاندارم و نیروی هوایی را 1000 نفر اعلام می‌کند. ارتش 268 توپ صحرایی در اختیار داشت و 156 کامیون سنگین و تراکتور شنی‌دار و 78 خودروی زرهی و تانک نیز خریداری کرده بود. نیروی هوایی نیز 157 هواپیما داشت که فقط 134 فروند آن قابل استفاده بود. بیست و سه فروند دیگر قابل تعمیر نبود. هزینه کل ارتش در بودجه عادی مملکت 000/740/16 دلار یا 5/37 درصد کل هزینه‌ها بود. علاوه‌بر این، سالانه مبلغ دو میلیون لیره (10 میلیون دلار) از محل ذخیره مملکتی به ارتش اختصاص می‌یافت. با احتساب مبلغ فوق، معلوم می‌شود که بودجه نظامی نزدیک به 60 درصد کل هزینه‌های دولت را تشکیل می‌داد.(14)

    انگرت گزارش می‌دهد که در مراسم رژه سالگرد کودتا در سال 1938 تعداد تانک‌ها و خودروهای زرهی بیشتر شده بود. در حدود 30 هزار سرباز و افسر در رژه سالگرد سوم اسفند 1299 شرکت کرده بودند.«یگان‌های مکانیزه به‌خصوص توجه زیادی را به خود جلب کردند و می‌گویند که تا به حال کسی این همه تانک و خودروی زرهی در ایران ندیده بود.» یگان تانک شامل 50 تانک سبک (5/3 تنی) مورافسکای ساخت چکسلواکی و 50 تانک متوسط (5/7 تنی) از همان مارک بود.لشگر زرهی شامل 4 رولزرویس و 12 خودروی مارمون – هرینگتن و 28 کامیون زرهی بوسینگ – ناگ آلمانی بود. علاوه ‌بر این، 65 هواپیمای نظامی در دسته‌های 5 تایی در آسمان پرواز می‌کردند. با وجود این، انگرت نتوانست از ابراز این نظر درباره وضعیت کلی ارتش ایران خودداری کند: «قاطرهای آتشبار کوهستانی بسیار سرحال بودند و ظاهرا خیلی خوب به آنها می‌رسیدند. این مطلب درباره اکثر اسب‌های نظامی نیز صدق می‌کرد. اتفاقا شنیده‌ام که نیمی از اسب‌های توپ‌کش توپخانه صحرایی را با هزینه هنگفت از مجارستان وارد کرده بودند که بسیاری از آنها کمی پس از ورود به ایران مردند. همین طور از یک وابسته نظامی شنیده‌ام که توپ‌های اشنایدری که با اسب کشیده می‌شوند مدل 1901 هستند که در جنگ‌های امروز دیگر مصرفی ندارند.»(15)

    انگرت در گزارشش از مراسم رژه سالگرد کودتا خبر می‌دهد که مانور هوایی شامل 75 هواپیمای انگلیسی بود: 25 دوهویلند تایگر ماث، 25 هاوکر اودکس، 10 هاوکر فیوری و 15 هاوکر هیند. تیپ مکانیزه نیز شامل 25 تانک متوسط و 25 تانک سبک ساخت چکسلواکی، 4 رولز رویس و 12 خودروی زرهی مارمون – هرینگتن و 48 کامیون زرهی بوسینگ – ناگ آلمانی بود. در اینجا نیز انگرت با نیش زبان می‌افزاید: «مهارت سوارکاری نیروها بسیار خوب بود، ولی صف‌های عقب بیش از حد قاطی صف‌های جلو می‌شدند. اکثر اسب‌های کهر هم از کره اسب‌های کردی بودند.»(16)

    آخرین گزارش انگرت از مراسم رژه سالگرد کودتا شامل اطلاعات نگران‌کننده و بسیار دقیقی درباره وضعیت ارتش ایران است: «نود فروند هواپیما، در دسته‌های 5 تایی، در ارتفاع بسیار پایین و غیرعادی 200 تا 500 پایی از بالای محل سان گذشتند.» ولی، طبق گزارش انگرت، «هیچ توپی بر روی هواپیماها سوار نبود.» از نیروهای زرهی هم، همان 49 تانک سبک و 49 تانک متوسط، با چهار خودروی زرهی رولزرویسی که حالا دیگر پای ثابت همه رژه‌ها شده بودند، در مراسم شرکت داشتند.اگرچه تعداد خودروهای زرهی مارمون – هرینگتن به 16 دستگاه افزایش یافته بود، شمار کامیون‌های زرهی بوسینگ – ناگ آلمانی هنوز مثل سال گذشته همان 48 دستگاه بود. در قسمت توپخانه کوهستانی هم هنوز همان توپ‌های اشنایدر مدل 1901 از هر چیز دیگری بیشتر خودنمایی می‌کرد. انگرت در پایان گزارش  خود می‌نویسد:

    به من گفته‌اند که هرچند، با توجه به امکان حملات غافلگیرانه، کشور به تدریج حالتی تدافعی به خود می‌گیرد، همه یگان‌های پادگان تهران در این سان شرکت داشتند؛ بدین معنی که در حال حاضر آن دسته از نیروهای ایرانی که در مرزهای ایران و روسیه مستقر هستند عمدتا از پادگان‌های محل و استان‌های دیگری غیر از تهران به آنجا اعزام شده‌اند. در همین ارتباط، اخیرا صحبت‌های جالبی با چند وابسته نظامی خارجی داشتم که نتایج زیر را از آنها گرفته‌ام. جنگ در فنلاند، ارتش ایران را متقاعد ساخته است که شوروی‌ها دیگر یک تهدید نظامی جدی برای ایران نیستند. ولی در واقع ارتش فنلاند و ایران نه از لحاظ بزرگی و نه تجهیزات و روحیه اصلا با یکدیگر قابل مقایسه نیستند. تا به حال تقریبا هیچ توجهی به احتیاجات دفاعی ایران از لحاظ موقعیت بین‌المللی آن نشده است و ارتش عمدتا فقط برای برآوردن احتیاجات داخلی کشور، نظیر سرکوب شورش عشایر و تضمین ثبات رژیم شاه تقویت شده است. قابلیت‌های ارتش جدید ایران هنوز در بوته آزمایش قرار نگرفته است، ولی ناظران آگاه معتقدند که در صورت حمله شوروی به ایران، از ارتش این کشور به جز مقاومتی بسیار ناچیز کاری برنخواهد آمد.

اول اینکه مرزهای ایران دارای استحکامات مناسب نیست و استان‌های شمالی این کشور به راحتی در معرض حمله هستند و موقعیت بسیار آسیب‌پذیری دارند. دوم اینکه، بعید است که ارتش ایران طرح عملیاتی برنامه‌ریزی شده و سازمان‌یافته‌ای برای دفاع در برابر تهاجم دشمن داشته باشد. ولی فعلا بزرگ‌ترین مشکل کشور تجهیز و حفظ ارتش مطابق با معیارهای امروزی است. به نظر می‌رسد که نقاط ضعف بسیاری در سازمان نظامی ایران وجود دارد: (الف) اگرچه تجهیزات فعلی ارتش تجهیزات خوبی است، ولی مقدار آن کافی نیست و کمبود مهمات برای سلاح‌های سنگین به قدری است که (می‌گویند) فقط کفاف یک روز جنگ را می‌دهد؛ (ب) با توجه به مکانیزه شدن بخشی از پیاده نظام و توپخانه، کار با ماشین‌آلات نظامی مدرن و پیچیده برای سربازان مشکل است؛ (ج) تنوع زیاد تجهیزات مکانیکی این مشکل را دوچندان می‌کند (مثلا ماشین‌آلات ساخت چکسلواکی، آلمان، بریتانیا، سوئد، فرانسه و غیره)؛ (د) آموزش‌های نظامی بسیار کوتاه و ناچیز و تاکتیک‌های جنگی هنوز ابتدایی است؛ (ه) فقدان افسران قابل به خوبی مشهود است و می‌گویند که ارتش در کارهای ستادی نیز بسیار ضعیف عمل می‌کند؛ (و) از آنجایی که ارتش ایران سابقه جنگیدن ندارد، احتمالا در مواقع اضطراری رهبری خوبی نخواهد داشت و روحیه سربازانش بسیار پایین خواهد بود.(17)

     به نظر می‌رسد که در اواخر دوران حکومت رضاشاه، ارتش دیگر ابزار کاملا قابل اعتمادی برای حفظ رژیم نبود. انگرت در تلگرامی مورخ 1 دسامبر 1939 گزارش می‌دهد: «هم‌اکنون از منبع نسبتا موثقی اطلاع یافتم که توطئه ترور شاه کشف شده و تا به حال نزدیک به 300 تن از افسران ارتش دستگیر شده‌اند. طبق شایعات پنج نفری را که اول دستگیر شدند، اعدام کرده‌اند.» (18) انگرت در تلگرام بعدی‌اش می‌نویسد: «تلگرام شماره 153، مورخ 1 دسامبر، ساعت 10 شب. از آن موقع تا به حال یک سرهنگ ایرانی در دادگاه نظامی محاکمه و به اتهام جاسوسی برای روسیه تیرباران شده است.»(19)

نظر بدهید