26 خرداد،بمناسبت صد و سیُ وسومین سالگردتولّددکترمحمّد مصدّق«زندگینامۀدکترمحمّدمصدّق» (116 ) – بخش پنجم
◀ متفقين و رضاخان ؛ علل اشغال ايران در شهريور1320:
لاله شناسيآذري در نوشتۀ خود تحت عنوان « متفقين و رضاخان، علل اشغال ايران در شهريور 1320» اوضاع آن زمان را اینگونه تشریح میکند:
تضعيف كامل دولت مركزي، تخريب زيرساختهاي معيشتي وبههمخوردن سامان فرهنگي و اجتماعي جامعه ايران از جمله پيامدهاي جنگ جهاني دوم بودند كه دامنگير كشور ما شدند. اما در اين ميان، بهنظر ميرسد ضعف ديپلماسي ايران عامل اصلي اشغال نظامي و پيدايش حالت جنگي در كشور بود. گرچه سرانجام متفقين اشغالگر پيروز صحنه جنگ شدند و ايران بههرحال در جبهه پيروز جنگ قرار گرفت، اما پيداست كه روس و انگليس، گرايش دولت و ملت ايران به همكاري باخودشان را از سر اجبار و ناچاري قلمداد ميكردند و بنابراين رغبتي براي دلجويي يا دستگيري از ايران جنگديده نداشتند. درواقع اگر دولت رضاشاه از يك دستگاه ديپلماسي قدرتمند برخوردار ميبود، ميتوانست يا آلمانيها را به خارجكردن نيروهاي خود متقاعد سازد و يا با تشخيص درست و واقعي از موقعيت نظامي آلمان و ايدههاي نازيسم، از همان ابتدا به شكنندهبودن قدرت هيتلري پيبرده و به اميد اين ناجي نژاد آريايي! دفعالوقت نكند. نوشته زير به بررسي علل اشغال ايران توسط متفقين در سال 1320 .ش ميپردازد.
درباره نقض بيطرفي ايران و حمله متفقين در نخستين ساعات سوم شهريور 1320 به ايران، تاكنون خاطرات، اسناد، رسالهها و مقالات متعددي به زبانهاي مختلف در داخل و خارج از كشور انتشار يافته است. در برخي از نوشتهها دليل اصلي حمله متفقين به ايران «راه ايران» براي ارسال كمكهاي متفقين به خاك شوروي و حفاظت هرچهبيشتر و بهتر از مناطق نفتخيز منطقه عنوان شده است؛[1] بهعنوانمثال سر كلارمونت اسكراين (Sir Clarmont Skrine) در خاطراتش به اين مساله اشاره نموده است.[2] در قسمتي از گزارش سفارت ايران در آنكارا به وزارت امورخارجه ايران ــ كه حاوي مطلبي از روزنامه ژورنال دوريان (Journal d’oryan) چاپ استانبول مورخ هفتم اوت 1941/ شانزدهم مرداد 1320 ميباشد آمدهاست: «در اينجا سوال ميكنند كه براي ارسال مواد، خط سفر از كجا خواهد بود؟ راه ايران به نظرها ميآيد. اين كشور يك راهآهن طولاني را داراست كه از بصره به مرز شوروي امتداد دارد، اما ايران تا آخر ميخواهد بيطرف بماند.»[3]
پس از اتحاد انگليس و شوروي در جنگ جهاني دوم، ضرورت ايجاد يك خط تداركاتي براي ارسال كمك به شوروي كاملا احساس شد. پس از بررسي، مناسبترين راه كمكرساني به آن كشور از طريق ايران تشخيص داده شد. اهميت اين راه بهويژه با توجه به وضعيت و موقعيت سوقالجيشي ايران، حتي بيشتر از آن بود كه در وهله نخست بهنظر ميآمد. اين راه نسبت به هر خط ارتباطي ديگر با روسيه شوروي، داراي درصد امنيت بيشتري بود. اين راه، امكان گسيل فوري نيروي هوايي متفقين براي تقويت جبهه شوروي و همچنين امكان ارسال مطمئن و بدون خطر نابودي كالا توسط نيروهاي دشمن را به شوروي ممكن ميساخت.[4] ضمنآنكه انگليس، جداي از كمك به شوروي، انگيزه ديگري نيز در ايران داشت و آن حفاظت از حوزههاي نفتي خود در برابر تهديدات داخلي و خارجي (خرابكاري آلمان) بود.[5] بدينترتيب راه ايران يكي از دلايل عمده اشغال ايران ذكر شد. سر ريدر بولارد (Sir Reader Bullard) در خاطرات خود آشكارا مينويسد: «مهمترين خواسته ما، چيزي جز حمل سريع محمولات و كمكهاي نظامي از طريق ايران به خاك شوروي نبود.»[6]
در بخش ديگري از نوشتهها، دليل حمله به ايران، خطر ستون پنجم آلمان در ايران براي متفقين ذكر شده است. البته در اين بين آرائي كه حاصل التقاط و درهمآميختگي دو نظر ذكرشده (راه ايران و خطر آلمانها در ايران) باشند نيزــ ولو به نسبتهاي مختلف ــ وجود دارند.[7] در اين ميان، منابعي نيز هستند كه معتقدند طرح مساله خطر وجود اتباع آلماني در ايران و تقاضاي اخراج كارشناسان آلماني صرفا مقدمات ديپلماتيك اشغال ايران بوده است[8] و ازآنجاكه دولت ايران صراحتا بيطرفي خود را در جنگ اعلان داشته بود، متفقين به دنبال دستاويزي بودند تا بدان وسيله اشغال نظامي اين كشور را توسط نيروهاي خويش در نظر جهانيان موجه جلوه دهند.[9] در اين راستا متفقين، حضور آلمانيها در ايران را دستاويز قرار داده[10] و دست به تبليغات گستردهاي در مورد فعاليت ستون پنجم و جاسوسان آلماني در ايران زدند.[11] متفقين عنوان ميكردند كه وجود آلمانيها براي آنان ايجاد خطر نموده است. به عقيده طرفداران اين نظريه، خطر آلمانيها در ايران براي متفقين، بهانهاي بيش نبوده است و انگلستان با اتكاء به گزارشهاي محرمانه سازمان جاسوسي خود، ترديدي نداشت كه اتباع معدود آلماني شاغل در ايران در موقعيتي قرار ندارند كه به چنين عملي دست بزنند.[12] اما درخصوص اينكه آيا تقاضاي اخراج اتباع آلماني از ايران، تنها بهانهاي براي تجاوز بوده يا واقعا حائز اهميت محسوب ميشده است، در پاسخ بايد گفت اسناد و مدارك كافي نشان ميدهد كه اخراج اتباع آلماني بهراستي براي متفقين اهميت واقعي داشته و وجود اين اشخاص در ايران در نظر آنها خطر جدي بهشمار ميآمده است. چنانكه ايدن (Eden) طي ملاقاتي ميكوشيد به مقدم وزير مختار ايران نشان دهد آلمانيها نهتنها براي متفقين بلكه براي دولت ايران نيز خطرناك هستند.[13] همچنين استالين در ملاقات محرمانهاي با سر استافورد كريپس (Sir Staford Cripse)، سفير انگليس در مسكو، از خطر تمركز كارشناسان آلماني براي خرابكاري در منابع نفت باكو اظهار نگراني شديد نمود و معتقد بود متفقين بايد «عليه اين خرابكاري دست به اقدام مشترك بزنند.»[14]
همانگونهكه ملاحظه گرديد، در نظر متفقين وجود تعدادي از اتباع آلماني در ايران، شرايط را از هر جهت براي فعاليت ستون پنجم آلمان فراهم نموده بود.[15] نكته بسيار مهم آنكه، مشاغل مهم و كليدي در راهآهن، كارخانههاي صنايع جنگي، صنايع حملونقل و غيره در اختيار آلمانيها قرار داشت[16] و ازاينرو آلمانيها ميتوانستند در صورت حمله آلمان به منطقه، به صورت يك نيروي ستون پنجم وارد عمل شوند.[17] سر ريدر بولارد، سفير انگليس در تهران، درباره علت حمله متفقين به ايران مينويسد: «اگر كسي بخواهد در اين زمينه از نظرات متفقين آگاه شود ميبايست خطر بزرگي را كه حضور بيدليل تعداد كثيري اتباع آلماني در ايران ميتوانست براي منافع متفقين داشته باشد، در نظر بگيرد.»[18] ضمنآنكه از نظر دولت انگلستان، وجود كارشناسان آلماني در ايران، مانع بزرگي نيز در برقراري ارتباط ميان آنها و شوروي محسوب ميگشت.[19]
بدينسان مشاهده ميگردد كه خطر عمال آلمان براي همه سياستمداران انگليسي مسلم بوده، تنها ميان آنها در مورد اقدام عليه آلمانها در ايران اختلاف نظر جدي وجود داشته است. اما پيشروي سريع آلمانها در خاك شوروي و همچنين نياز مبرم اين كشور به كمك انگليس و امريكا، به اضافه خطر روزافزون عمال آلمان در ايران، موجب گشت که بهتدريج اختلاف نظر ميان سياستمداران انگليس از ميان برود و همه آنها متفقا مصمم شوند ايران را از حالت بيطرفي خارج سازند و يا به اقدام شديدي در ايران دست بزنند.[20] بنابراين در نوزدهم ژوئيه/ بيستوهشتم تير، دولتهاي انگليس و شوروي دو يادداشت مشابه را تسليم ايران نمودند و ضمن ابراز نگراني از فعاليت كارشناسان آلماني در ايران، ادعا نمودند وجود عده كثيري از آلمانيها در ايران، امنيت و منافع متفقين را در اين كشور با خطر مواجه ساخته است، و بنابراين از دولت ايران خواستند تعداد اتباع آلماني را در ايران تقليل دهد. اما دولت ايران در قبال فشار ديپلماتيك انگليس و شوروي انعطافي از خود نشان نداد و اعلام نمود اخراج آلمانيها، نهتنها با بيطرفي ايران مغايرت دارد، بلكه نقض معاهده تجاري ايران و آلمان محسوب ميگردد.[21] پاسخ دولت ايران به متفقين تغييري در سياست آنان نسبت به ايران ايجاد ننمود. زيرا اشغال ايران از نظر آنان امري اجتنابناپذير بود و متفقين ميكوشيدند با اعمال فشار بر ايران آن دولت را مجبور به ترك بيطرفي خود نمايند. در شانزدهم اوت/ بيستوپنجم مرداد دومين يادداشت متفقين به دولت ايران ارسال شد كه پاسخ ايران را قانعكننده ندانسته و مجددا خواستار اخراج كليه اتباع آلمان از ايران و پاياندادن به اعمال خرابكارانه جاسوسان آلماني شدند.[22]
در اين زمان، رضاشاه در وضعيت دشواري قرار گرفته بود. زيرا از طرفي پذيرش خواستههاي متفقين غيرممكن بهنظر ميرسيد و اين امر ميتوانست به سرازيرشدن سيل خواستههاي آنان و در نهايت به سلطه متفقين در كشور منجر گردد، از طرفي ديگر تسليم در برابر متفقين ميتوانست موجب برانگيختهشدن غضب آلمانها گردد. و اين درحالي بود كه انتظار ميرفت آلمانيها پيروز معركه باشند. لذا اقدام به اين كار از سوي ايران، تصميم خطرناكي بود. آنهم با توجه به اين نكته كه در چنين حالتي ايران نميتوانست انتظار كمكي از جانب متفقين داشته باشد؛ چراكه پس از شكست شوروي و احتمال حمله آلمانها به انگلستان، اين كشور در صورت تمايل نيز نميتوانست به دفاع از ايران بپردازد.[23] بنابراين در چنين وضعيت حساس و خطرناكي، رضاشاه با اعتقاد به اينكه در اين جنگ كفه ترازوي قدرت به سمت آلمان سنگينتر است و آن كشور ميتواند نتيجه جنگ را به سود خويش خاتمه دهد، در برابر خواسته متفقين جهت اخراج آلمانيها از ايران سياست دفعالوقت را اتخاذ نمود تا بلكه با گذشت زمان و رفع بحران، نتيجه جنگ و وضعيت ايران در اين ميان مشخص گردد. دولت ايران در بيستويكم اوت/ سيام مرداد، در يادداشت جوابيه خود بار ديگر متذكر شد كه بر اعمال افراد خارجي مقيم ايران كنترل شديد اعمال ميگردد و از جانب تعداد اندكي آلماني كه مقيم ايران هستند، هيچ خطري نميتواند استقلال و تماميت ارضي ايران را تهديد نمايد.[24] اما دول انگليس و شوروي به تبليغات دامنهدار و گستردهاي در راديو و مطبوعات خود در مورد فعاليت ستون پنجم و جاسوسان آلماني در ايران دامن زدند و سرانجام پس از تبليغات و هشدارهاي بسيار، اين دو كشور پس از تسليم دو اخطار از طريق نمايندگان سياسي خود، تصميم قطعي به اشغال ايران گرفتند.
در سحرگاه بيستوپنجم اوت 1941/ سوم شهريور 1320، نيروهاي نظامي انگليس و شوروي از مرزهاي ايران در شمال و جنوب غربي عبور نموده و به خاك ايران هجوم آوردند.[25] چندساعت پس از آغاز تهاجم، سفراي انگليس و شوروي آخرين يادداشت مشترك خود را تسليم دولت ايران نمودند كه در آن دليل حمله به ايران وجود اتباع آلماني در اين كشور و اعمال خرابكارانه آنها و نيز بيتوجهي دولت ايران به يادداشتهاي انگليس و شوروي مبني بر اخراج آلمانيها از خاك ايران ذكر شده بود.[26]
در بامداد سوم شهريور، پسازآنكه رضاشاه از تعرض قواي متفقين به خاك ايران اطلاع حاصل نمود، سفيركبير شوروي و وزيرمختار انگلستان را احضار کرد و هدف و منظور آنان را از اين تهاجم جويا شد. نمايندگان دول مزبور به يادداشتهايي كه چندساعت قبل از آن تسليم نخستوزير ايران نموده بودند اشاره كردند.[27]
پس از اين ملاقات، رضاشاه به علي منصور، نخستوزير، دستور داد تا جريان را به اطلاع مجلس شوراي ملي برساند. بنابراين، در همان روز، جلسه فوقالعاده مجلس شوراي ملي تشكيل گشت و علي منصور راجعبه يادداشتهاي تسليمي دول انگليس و شوروي به دولت ايران و تجاوز نيروهاي مسلح آن دو دولت به مرزهاي ايران، گزارشي را به اطلاع نمايندگان مجلس رسانيد.[28] در همين زمان، رضاشاه، تلگرافي به روزولت، رئيسجمهور امريكا، مخابره نمود و از وي خواست با ميانجيگري خود به كمك ايران ــ كه مورد تجاوز نيروهاي انگليس و شوروي واقع شده بود ــ بشتابد.[29] پاسخ روزولت در مقابل اين درخواست، آن بود كه دليل حمله به ايران، پاياندادن به جاهطلبيهاي هيتلر براي بهزيرسلطهدرآوردن و تسخير دنيا ميباشد[30] و ازآنجاكه ممكن است فتوحات آلمان از اروپا تا آسيا و آفريقا و حتي امريكا توسعه يابد، ناگزير يك قدرت نظامي ميبايست مانع پيشرفت اين جنبش و حركت گردد.[31]
در چنين شرايطي و درحاليكه تلاشهاي سياسي و ديپلماتيك براي جلوگيري از پيشرفت قشون مهاجمين در خاك ايران ادامه مييافت، ظاهرا رضاشاه مصلحت ديد براي بهثمررسيدن اين كوششها، دولت جديدي بر سر كار آيد. ازاينرو علي منصور استعفا نمود و محمدعلي فروغي مامور تشكيل كابينه گشت. محمدعلي فروغي، نخستوزير جديد، ضمن نطقي دستور ترك مقاومت نظامي ايران را كه از سوي رضاشاه صادر شده بود، به آگاهي همگان رسانيد.[32]
بههرترتيب، ناتواني ايران در مقابله با قواي انگليس و شوروي و همچنين در دفاع از خود موجب شد كه دستيابي دول مذكور به اهداف خود كه مهمترين آنها همانا ايجاد خط ارتباطي ميان انگليس و شوروي و كمك به آن كشور بود سهلتر و آسانتر گردد. در راستاي همين اهداف، انگليس و شوروي تقاضاهاي خود را تسليم دولت ايران نمودند كه از ميان آنها ميتوان به اخراج كليه اتباع آلماني ــ بهاستثناي اعضاي رسمي سفارت و چند كارشناس فني و تعهد در تسهيل حملونقل اسلحه و مهمات از طريق ايران به شوروي، اشاره نمود كه البته بعدا تقاضاي اخراج اتباع آلماني به تحويل آنان به متفقين تبديل شد. نتيجه دست به دست كردن دولت ايران در ارسال پاسخ به اين در خواستهاي متفقين و نيز سردرگمي مقامات ايراني، اولتيماتومي بود كه متفقين در نوزدهم شهريور به دولت ايران دادند.[33] اما بار ديگر رضاشاه از دادن پاسخي صريح به اولتيماتوم متفقين خودداري نمود. بنابراين در بيستوپنجم شهريور نيروهاي شوروي وانگليس از قزوين و قم بهسوي تهران حركت نمودند. رضاشاه ناچاردرهمان روزبه نفع محمدرضا وليعهد استعفا نمود. درآن شرايط كنارهگيري رضاشاه اجتنابناپذير بود. مقاومت وي دربرابر پيشنهادات متفقين، امكان استمرار پادشاهي او را منتفي ساخته بود. همانگونه كه بعدها يكي از رجال ايران اظهار داشت: «همان كسي كه او را آورد، چون مفيد نبود او را برد.»[34]
رضاشاه پس از استعفا اجازه نيافت كه در ايران بماند و همراه با گروهي از اعضاي خانوادهاش ايران را ترك گفت. در آغاز با يك كشتي جنگي انگليسي به جزيره موريس اعزام گشت و سپس در آوريل 1942/ فروردين 1321 به ژوهانسبورگ در آفريقاي جنوبي انتقال يافت[35] و سرانجام در ژوئيه 1944/ مرداد 1323 در همانجا درگذشت.[36]
پس از استعفاي رضاشاه، انگلستان تا مدتي با انتخاب وليعهد به مقام پادشاهي ايران مخالفت مينمود؛ چراكه بهزعم آنها او در تبليغات ضدمتفقين دست داشت و اصولا فاقد شخصيت بود.[37] اما نهايتا دولت بريتانيا با اكراه و به منظور اجتناب از بروز هرگونه اغتشاش و بحران حكومتي، با پادشاهي محمدرضا مشروط بر حسن رفتار شاه جديد موافقت نمود.[38]
بدينترتيب محمدرضاشاه در تاريخ بيستوششم شهريور 1320 سوگند وفاداري به اصول مشروطيت را در مجلس شوراي ملي بهجاي آورد.[39] نيروهاي متفقين نيز در همان روز وارد تهران شدند و ضمن اشغال كليه تاسيسات نظامي و راهآهن، بلافاصله مقدمات انتقال اسلحه و مهمات را از طريق راهآهن سراسري به شوروي فراهم نمودند.[40]
شاه جديد چون بر تخت نشست، براي جلب اعتماد متفقين، صريحا اظهار داشت كه تمام كوشش خود را براي همكاري با متفقين بهكار خواهد بست.[41] بههمينجهت بود كه انگلستان و شوروي نيز پيشنهاد نمودند ايران يك پيمان اتحاد سهجانبه با روسيه و انگلستان منعقد نمايد[42] تا اشغال اين كشور به صورت اقامت دوستانه قواي متفقين در دوران جنگ درآيد.[43]
شاه تقريبا در اين زمان بدون قدرت و اختيارات سياسي سلطنت مينمود. ماموران سياسي و نظامي انگليس و شوروي عملا در همه كارها دخالت و نظارت ميكردند. روسها و انگليسيها در همان مناطق نفوذي كه در قرارداد كهنه 1907 براي خود تعيين نموده بودند، فرمان ميراندند. ايران ظاهرا يك كشور متفق شناخته شده بود اما عملا يك كشور اشغالشده بهشمار ميآمد.[44]
شاه جوان كه نه به روسها اعتماد داشت و نه به انگليسيها، نيازمند يك نيروي سوم مقتدر بود كه از منافع ايران حمايت نمايد. به عقيده وي آلمان نازي ديگر نميتوانست اين نقش را ايفا نمايد. در چنين شرايطي شاه براي پشتيباني به امريكا مينگريست[45] و امريكا نيز با درك موقعيت، بهخوبي درصدد استفاده از اين فرصت برآمد و توانست موقعيتي ممتاز در ايران بهدست آورد. شاه همچنين ضمن تلگراف به روزولت، درخصوص انعقاد پيمان اتحاد سهجانبه ميان ايران، شوروي و انگليس بر مبناي اصول منشور آتلانتيك، خواهان مشاركت امريكا در پيمان سهجانبه شد اما روزولت اين تقاضا را نپذيرفت.[46]
بههرحال بر طبق پيمان فوقالذكر، كشورهاي شوروي و انگليس متعهد ميشدند تماميت ارضي و استقلال ايران را محترم شمارند و دفاع ايران را در مقابل حملات كشور آلمان برعهده گيرند و پس از خاتمه جنگ، در مدتي كه بيش از شش ماه نباشد، كليه قواي خود را از ايران خارج نمايند و در مقابل، دو دولت مذكور حق استفاده از كليه امكانات ــ اعم از راهآهن، جاده و فرودگاه ــ را داشته باشند.[47] در چنين شرايطي، دولت ايران بهويژه با توجه به غلبه متفقين در جنگ و عواقب احتمالي آن، بهتر ديد بهطوركامل در صف متفقين قرار گيرد. بنابراين در تاريخ هشتم سپتامبر 1943/ شانزدهم شهريور 1322 بهمنظور پيوستن به اعلاميه ملل متحد به آلمان اعلان جنگ داد. آخرين اقدام ايران به نفع متفقين اعلان جنگ به ژاپن بود كه در بيستوهشتم فوريه 1945/ نهم اسفند 1323 صورت پذيرفت.[48]
بدينترتيب دولت ايران كه خاكش از سوي متفقين مورد تجاوز و تعدي قرار گرفته بود، به دليل ناتواني در مقابله با قواي انگليس و شوروي و دفاع از خود، بهناچار به صف متفقين پيوست و با پذيرش شرايط دول مذكور، انجام اقداماتي چند در جهت جلب موافقت آنان را در دستور كار خود قرار داد و در سالهاي بعد نيز تاحدودزيادي تحت نفوذ دول متفق قرار گرفت. (5)
◀ توضیحات و مآخذ:
1 – منبع: راسخون به نقل از کتاب محمود حکیمی « نگاهی به تاریخ معاصر جهان یا بحرانهای عصر ما» ناشر: امير كبير
2- سجاد راعیگلوجه « بررسی بسترسازیهای انگلیس برای اشغال ایران در جنگ جهانی دوم؛ آلمانها، دستاویز متفقین برای اشغال ایران» مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 3 شهریور 1392- منبع: برهان
لینک یکتا: http://www.irdc.ir/fa/content/32943/default.aspx
3 – مريم تاجعيني«ايران و جنگ جهاني دوم» – منبع: ماهنامه زمانه ، شماره 52
4 – محمد قبادی « ايران و انگليس؛ از آغاز جنگ جهاني دوم تا اشغال ايران»، نشریه مطالعات تاریخی، شماره 35 – صص 149 – 127
5 – لاله شناسيآذري «متفقين و رضاخان ؛ علل اشغال ايران در شهريور 1320» ، ماهنامه زمانه ، شماره 36
◀ پی نوشت ها : ریشه ها و علل جنگ بینالملل دوم:
1. Mein Kampf
2. به نقل از ویلیام شایر ، مبانی تاریخی و فلسفی نازیسم ، ترجمهِ کاوه دهگان، کتاب هفته ، شماره 76 ، ص 123.
3. پرومته Prometheus در اساطیر یونانی غولی بود که آتش را از بهشت ربود و استفاده از آن را به انسان آموخت . « زئوس » خدای خدایان ، او را برای این کار مجازات کرد . به این صورت که پرومته را به صخرهای زنجیر کرد و در آنجا هر روز کرکسی میآمد و جگر او را میخورد. ولی هر شب جگر پورمته دوباره درست میشد .
4. نبرد من ، ص 290 .
5. نبرد من ، صفحات 150 و 153 .
6. همان مدرک ، ص 253 .
7. Martin Luther
8. در مورد قیام لوتر و پیدایش فرقه ی پروتستانیم مراجعه کنید به : محمود حکیمی ، تاریخ تمدن یا داستان زندگی انسان ، ج 5 ، شرکت سهامی انتشار – تهران – 1360 .
9. Oswald Spengler
10. پاندیت نهرو ، نگاهی به تاریخ جهان ، ج 3 ، ص 1740.
11. Goebbels
12. Mein Kampf
13. Johann Gottlieb Fichte
14. ویل دورانت ، تاریخ تمدن ، ج 11 ، فصل 32.
15. Georg W.F. Hegel
16. رجوع کنید به دو کتاب : نقد و درآمدی بر تضاد دیالکتیک و دگاماتیسم نقابدار از دکتر عبدالکریم سروش .
17. Heinrich von Treitschke
18. Nitche
19. به نقل از مبانی تاریخی و فلسفی نازیسم ، از ویلیام شایرر ، کتاب هفته ، شماره 78 ، ص 92.
20. نگاهی به تاریخ جهان ، ج 3 . ص 1746 .
21. همان کتاب ، ص 1748 .
22. ژاک پیرن ، جریان های بزرگ تاریخ معاصر ، ج 2 . ص 381
23. همان کتاب ، ص 383.
◀ پی نوشت ها: بررسی بسترسازیهای انگلیس برای اشغال ایران در جنگ جهانی دوم؛آلمانها، دستاویز متفقین برای اشغال ایران:
[1]. همایون الهی، اهمیت استراتژیك ایران در جنگ جهانی دوم، تهران، مركز نشر دانشگاهی، چ سوم ،1369، ص 98.
[2]. همان ، ص111 .
[3]. كلاوس لارس، جنگ سرد چرچیل، ترجمهی حمیدرضا زاهدی، تهران، اطلاعات، 1383، ص 66.
[4]. ایرج ذوقی، ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم، تهران، پاژنگ، چ دوم، 1368، ص 32 .
[5]. محسن گنجبخش زمانی، «تحلیل اشغال ایران در جنگ جهانی دوم در چارچوب اهداف و استراتژیهای كلان متفقین(انگلیس و شوروی)»، فصلنامهی تاریخ روابط خارجی، ش31 (بهار1386)، صص147 ـ 145 .
[6]. همان، ص149 .
[7]. محسن گنجبخش زمانی، «حضور آلمانیهای مقیم ایران؛ بهانهای برای اشغال ایران در جنگ جهانی دوم»، فصلنامهی تاریخ روابط خارجی، ش 28(پاییز 1385)، ص 208.
[8] .همان ص16.
[9] . محسن گنجبخش زمانی، همان، ص162.
[10]. ایرج تنهاتن ناصری، «روابط سیاسی ایران و شوروی در واقعهی سوم شهریور 1320ش»، فصلنامهی تاریخ:ضمیمهی مجلهی دانشكدهی ادبیات و علوم انسانی، سال دوم، ش1، 1380، ص136 .[11]. دربارهی سوم شهریور و نقش ایران در جنگ جهانی دوم، تهران، مركز پژوهش و نشر فرهنگ سیاسی دوران پهلوی، 2536 شاهنشاهی، صص34 ـ33.
[12]. آرشیو مركز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه، سال 1320، كارتن 15، پروندهی 2/36، صص 102 ـ 65.
[13]. دربارهی سوم شهریور و نقش ایران در جنگ جهانی دوم، همان، صص 49 ـ 39 .
[14]. اسناد نقض بیطرفی ایران در شهریور 1320؛ سیاست خارجی در آستانهی اشغال، به كوشش محمد تركمان، تهران، كویر، 1370، صص 163 ـ 160.
[15]. حسین مكی، تاریخ 20 ساله ایران ، جلد7، تهران، علمی و ایران، 1362، صص 157 ـ 156 .[16]. حسین آبادیان، همان، صص 145 ـ 140.
BBC: British Broadcasting Corporation.[17]
[18] . گزارش راهبردی رسانه(4)؛ بی.بی.سی فارسی در یك نگاه، تهران، دفتر مطالعات و برنامهریزی رسانهها، 1389، ص9.
[19]. همان، ص 177.
[20]. گزارش راهبردی رسانه؛ بی.بی.سی فارسی در یك نگاه، همان، صص 10 ـ 9.
[21]. برای آگاهی بیشتر رك: ابوالفتح مؤمن، «بهانهای كه نبود؛ نگاهی به اشغال ایران در جنگ جهانی دوم و استعفای رضاشاه»، ماهنامهی زمانه، سال دوم، شمارهی 12(شهریور 1382)، صص 73 ـ 66.
[22]. آرشیو مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، اسناد روابط ایران و انگلیس، سندهای شمارهی 929 و 931.
[23]. آرشیو مركز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه، سال 1320، كارتن 15، پروندهی 2/36، صص 211 ـ 206؛ ایران در اشغال متفقین؛ مجموعهی اسناد و مدارك 24 ـ 1318، همان، صص 62 ـ 49.
[24]. آرشیو مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، اسناد روابط ایران و انگلیس، سند شمارهی 949.
[25]. آرشیو مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، همان، سند شمارهی 951.
[26]. همان، سند شمارهی 961.
[27]. آرشیو مركز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه، سال 1320، كارتن 15، پروندهی 2/36، ص 115.
◀پی نوشت ها:ايران و جنگ جهاني دوم:
[1]ــ هنري ويلسون، ليتل فيلد، تاريخ اروپا از 1815.م به بعد، ترجمه: فريده قرهچهداغي، تهران، علمي و فرهنگي، 1381، صص250ــ248
[2]ــ درخصوص دوران صلح نيمهمسلح رك: ا. جي. پيتيلر، ريشههاي جنگ جهاني دوم، ترجمه: محمدعلي طالقاني، تهران، علمي و فرهنگي، 1363، صص196ــ195
[3]ــ سرژ برشتين، پيير ميلزا، تاريخ قرن بيستم، ترجمه: دكتر امانالله ترجمان، تهران، آستان قدس رضوي، 1370، ص21
[4]ــ ا. جي. پيتيلر، همان، ص197
[5]ــ هنري ويلسون، ليتل فيلد، همان، صص285ــ284
[6]ــ سرژ برشتين، پيير ميلزا، همان، ص19
[7]ــ گ. ا. دبوربن، رازهاي جنگ جهاني دوم، ترجمه: كيخسرو كشاورزي، تهران، گوتنبرگ، 1369، ص56
[8]ــ هنري ويلسون، ليتل فيلد، همان، ص293
[9]ــ صفاءالدين تبرائيان، ايران در اشغال متفقين، تهران، رسا، 1371، ص13
[10]ــ علياصغر زرگر، تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در دوره رضاشاه، ترجمه: كاوه بيات، تهران، پروين، 1372، ص400
[11]ــ صفاءالدين تبرائيان، همان، ص13
[12]ــ همان.
[13]ــ علياصغر زرگري، همان، ص400
[14]ــ ريچارد استوارت، در آخرين روزهاي رضاشاه، تهاجم روس و انگليس به ايران در شهريور 1320، ترجمه: عبدالرضا هوشنگ مهدوي و كاوه بيات، تهران، چاپخانه رخ، 1370، صص19ــ18
[15]ــ علياصغر زرگري، همان، ص404
[16]ــ همان، ص406
[1]ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوي، تاريخ روابط خارجي ايران از ابتداي صفويه تا پايان جنگ جهاني دوم، تهران، اميركبير، 1377، صص398ــ397
[18]ــ براي اطلاع بيشتر رك: ريچارد استوارت، همان، ص21
[19]ــ علياصغر زرگري، همان، ص408
[20]ــ سرريدر بولارد، شترها بايد بروند، ترجمه: حسين ابوترابيان، تهران، نشر نو، 1362، ص33
[21]ــ همان، ص44
[22]ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوي، همان، ص401
[23]ــ همان.
[24]ــ همان، ص402
[25]ــ جمعي از نويسندگان، گذشته چراغ راه آينده است، تهران، جامي، ص77
[26]ــ دكتر ابراهيم ذوقي، ايران و قدرتهاي بزرگ در جنگ جهاني دوم، تهران، پاژنگ، 1368، ص32
[27]ــ صفاءالدين تبرائيان، همان، صص44ــ40
[28]ــ همان، صص47ــ45
[29]ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوي، همان، صص405ــ404
[30]ــ براي اطلاع بيشتر رك: صفاءالدين تبرائيان، همان، صص57ــ49 و نيز عبدالرضا هوشنگ مهدوي، همان، ص407
[31]ــ منشور گركاني، رقابت شوروي و انگليس در ايران، محمد رفيعي مهرآبادي، تهران، موسسه مطبوعاتي عطايي، 1368، ص157
[32]ــ ضياءالدين الموتي، فصولي از تاريخ مبارزات سياسي و اجتماعي ايران، تهران، انتشارات چاپخش، 1370، ص320
[33]ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوي، همان، ص408
[34]ــ براي اطلاع بيشتر از متن استعفانامه رضاخان رك: ضياءالدين الموتي، همان، ص334
[35]ــ براي اطلاع بيشتر رك: عبدالرضا هوشنگ مهدوي، همان، صص409ــ407
[36]ــ محمد عتيقپور، بلواي نان فاجعه 17 آذر 1321، تهران، شريف، 1379، ص88
[37]ــ جواد صدر، نگاهي از درون، به كوشش مرتضي رسوليپور، تهران، 1381، ص376
[38]ــ براي اطلاع بيشتر رك: سرريدر بولارد سركلارنت اسكراين، شترها بايد بروند، ترجمه: حسين ابوترابيان، تهران، نشر نو، 1362، صص139ــ138
[39]ــ جواد صدر، همان، ص132
[40]ــ سيروس غني، ايران برآمدن رضاخان بر افتادن قاجارها، ترجمه: حسن كامشاد، تهران، نيلوفر، 1377، ص426
[41]ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوي، همان، ص409
[42]ــ محمدرضا پهلوي، پاسخ به تاريخ، ترجمه: حسين ابوترابيان، تهران، 1371، ص98؛ محمدعلي سفري، قلم و سياست از شهريور 1320 تا مرداد 1332، نشر نامك، 1371، ص89
[43]ــ محمدعلي سفري، همان.
[44]ــ محمد عتيقپور، همان، ص93
[45]ــ رك: عبدالرضا هوشنگ مهدوي، همان، ص406؛ ناخدا حسين انوشيرواني، كودتاي نافرجام، تهران، محيط، 1378، ص36
[46]ــ غلامرضا مصور رحماني، خاطرات سياسي، نظامي و اقتصادي (پايان سخن)، تهران، شركت سهامي انتشار، 1377، ص45؛ احمد اميراحمدي، خاطرات نخستين سپهبد ايران، به كوشش غلامحسين زرگرينژاد، تهران، موسسه پژوهش مطالعات فرهنگي، 1373، صص434ــ433
[47]ــ غلامرضا مصور رحماني، همان، ص18
[48]ــ همان.
[49]ــ احمد اميراحمدي، همان، ص414
[50]ــ خسرو معتضد، پليس سياسي در عصر بيستساله، تهران، جانزاده، 1366، صص528ــ517
[51]ــ باقر عاقلي، شرح حال رجال سياسي نظامي معاصر ايران، تهران، گفتار و نشر علم، 1380، صص556ــ555
[52]ــ غلامرضا مصور رحماني، همان، ص17
[53]ــ براي اطلاع بيشتر رك: احمد اميراحمدي، همان، ص434
[54]ــ غلامرضا مصور رحماني، همان، ص19
[55]ــ حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي (خاطرات)، تهران، اطلاعات، 1367، ص89
[56]ــ رك: مصور رحماني، همان، صص14ــ13
[57]ــ غلامرضا مصور رحماني، كهنه سرباز خاطرات سياسي و نظامي، تهران، رسا، 1366، صص204ــ203
[58]ــ عبدالله مستوفي، شرح زندگاني من، ج3، تهران، انتشارات علمي، 1341، ص324
[59]ــ استفاني كرونين، ارتش و حكومت پهلوي، ترجمه: غلامرضا عليبابائي، تهران، خجسته، 1377، ص416
[60]ــ غلامرضا مصور رحماني، خاطرات سياسي و نظامي (كهنه سرباز)، همان، ص180
[61]ــ استفاني كرونين، همان، ص416
[62]ــ باقر عاقلي، همان، ص12
[63]ــ غلامرضا مصور رحماني، كهنه سرباز، همان، صص182ــ180
[64]ــ براي اطلاع بيشتر از شرح حال بهرام آريانا رك: باقر عاقلي، همان، صص12ــ11
[65]ــ باقر عاقلي، همان، صص12ــ11
[66]ــ جليل بزرگمهر، ناگفتهها و كمگفتهها از دكتر محمد مصدق و نهضت ملي ايران، تهران، كتاب نادر، 1379، ص1
[67]ــ ملكزاده هيربد، سرگذشت حيرتانگيز، تهران، 1328، ص107
[68]ــ باقر عاقلي، همان، ص42
[69]ــ براي اطلاع بيشتر رك: غلامرضا مصور رحماني، كهنه سرباز، همان، صص24ــ23
[70]ــ ناخدا حسين انوشيرواني، همان، ص39
[71]ــ براي اطلاع بيشتر رك: مرتضي زربخت، سازمان افسري حزب توده ايران (خاطرات)، به كوشش حميد احمدي، تهران، ققنوس، 1382، صص24ــ21
[72]ــ براي اطلاع بيشتر رك: حسين انوشيرواني، همان، ص38
[73]ــ ابوالحسين تفرشيان، قيام افسران خراسان، تهران، اطلس، 1367، ص14ــ9
◀ پی نوشتها : ايران و انگليس؛ از آغاز جنگ جهاني دوم تا اشغال ايران:
1-اطلاعات، ش 3943(11 /6 /1318)، ص 1.
2-درباره سوم شهریور، ص50.
3-وزارت امور خارجه، سند 1 /988.
4-الهی، صص 33-38.
5-وزارت امور خارجه، سند 2 /988.
6-همان، سند3 و 2 /988.
7-زرگر، ص400.
8-همو، صص 405-404؛ وزارت امور خارجه، سند 918.
9-زرگر، صص 409-406.
10-زرگر، ص 416.
11-استوارت، صص 42-36.
12-لیتل فیلد، صص 298-296.
13-زرگر، ص 416.
14-وزارت امور خارجه، سند 1 /911.
15-هوشنگ مهدوی، ص 63.
16-حسین ابوترابیان «خانه قهوه ای» را نام باشگاهی در تهران و مرکز تجمع خانواده های آلمانی در ایران بیان میکند که در جریان جنگ جهانی دوم تبدیل به مرکزی برای فعالیت های جاسوسی آلمانیها شده بود.
17-بولارد، صص 45 و 46.
18-اسناد پست و تلگراف و تلفن…، صص 19 و 20.
19-وزارت امور خارجه، سند 14 و 13 /988.
20-زرگر، ص 421.
21-وزارت امور خارجه، سند 925.
22-استوارت، ص 89.
23-اطلاعات، ش 4588(17 /4 /1320)، ص1.
24-الهی، صص 127 و 128.
25-وزارت امور خارجه، سند 925.
26-زرگر، ص 159.
27-الهی، ص 130.
28-وزارت امور خارجه، سند 981.
29-زرگر، ص 429.
30-الهی، ص 132.
31-وزارت امور خارجه، سند 2 و 1 /928.
32-همان، سند 7 /911 و 926.
33-زرگر، صص 431-430.
34-هوشنگ مهدوی، ص69؛ درباره سوم شهریور…، صص 51-50.
35-وزارت امور خارجه، سند 930و 935 و 987.
36-همان، سند 983.
37-استوارت، ص 104.
38-زرگر، ص ص 434-430؛ هوشنگ مهدوی، ص 69.
39- این مطلب اشاره دارد به دیدار وزیر مختار ایران در مسکو با همتای انگلیسیاش که در تلگراف رمز 11 مرداد 1320 مخابره شده است.«دیروز سفیرکبیر انگلیس را ملاقات، در اطراف موضوع آلمانیها مذاکره و خاطر نشان کردم که با انتشار اغراق آمیز، عده آلمانها را در ایران زیاد جلوه داده اند، در صورتی که طبق تحقیقات، عده آنها کمتر از هفتصد است[…] اصرار و فشار آوردم جواب داد کاملاً با شما هم عقیده هستم و در این زمینه کوشش خواهم کرد[…] وزارت امور خارجه، سند 10 /911.
40-وزارت امور خارجه، سند 9- 8 /911.
41-درباره سوم شهریور…، صص 52-51.
42-وزارت امور خارجه، سند 6 و 5 و 4 /911.
43-تبرائیان، ص 172.
44-استوارت، صص 105-104.
45-وزارت امور خارجه، سند 929.
46-استوارت، صص 119-118.
47-وزارت امور خارجه، سند 2 و 1 /938.
48-استوارت، صص 126-118.
49-وزارت امورخارجه، سند 939.
50-استوارت، صص 139-138.
51-همان، ص 161.
52-درباره سوم شهریور…، صص 55 و 56.
53-وزارت امور خارجه، سند 2 و 1 /947.
54-همان، سند 2 و 1 /956.
55-همان، سند 952.
56-زرگر، ص 446.
57-وزارت امور خارجه، سند 5 و 4 /963.
58-همان، سند 946.
59-همان، سند 913.
60-وزارت امور خارجه، سند 951 و 962.
61-زرگر، صص 451-449.
62-وزارت امور خارجه، سند 1 /977.
63-همان، سند 2-1 /912.
64-همانجا.
65-اطلاعات، ش 4648(19 شهریور1320)، ص 1.
66-وزارت امور خارجه، سند 959.
67-اطلاعات، ش 4648(19 /6 /1320)، ص1.
68-زرگر، صص 455-453.
69-همان، ص 455.
منابع تحقیق :
-اسناد پست و تلگراف و تلفن در دوره رضاشاه، به کوشش مرضیه یزدانی، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، 1378ش.
-استوارت، ریچارد.ا.در آخرین روزهای رضاشاه…، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی و کاوه بیات، تهران، معین، چاپ دوم، 1370ش.
-الهی، همایون، اهمیت استراتژیک ایران در جنگ جهانی دوم، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ سوم، 1369ش.
-ایران در اشغال متفقین (مجموعه اسناد و مدارک 24-1318)، به کوشش ضیاء الدین تبرائیان، تهران، رسا، 1371ش.
-بولارد، سرریدر، شترها باید بروند!، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، نشر نو، چاپ دوم، 1363ش.
-درباره سوم شهریور، نقش ایران در جنگ جهانی دوم، (بی جا، بی نا، بی تا).
-ذوقی، ایرج، ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم، تهران، پاژنگ، چاپ سوم، 1372ش.
-زرگر، علی اصغر، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضا شاه، ترجمه کاوه بیات، تهران، پروین و معین، 1372ش.
-لیتل فیلد، هنری ویلسون، تاریخ اروپا از سال 1815 به بعد، ترجمه فریده قرچه داغی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ پنجم، 1384ش.
-هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی 1357-1300ش، تهران، البرز، 1373ش.
◀ پينوشتها: متفقين و رضاخان ؛ علل اشغال ايران در شهريور 1320:
[1]ــ محمد تركمان، اسناد نقش بيطرفي ايران در شهريور 1320، سياست خارجي در آستانه اشغال، تهران، انتشارات كوير، 1370، ص7
[2]ــ سركلارمونت اسكراين، جنگ جهاني در ايران (خاطرات سركلارمونت اسكراين)، ترجمه: غلامحسين صالحيار، بيجا، نشر سلسله، ص178
[3]ــ گزارش سفارت ايران در آنكارا به وزارت امورخارجه ايران، مورخ 7 اوت 1941، سند شماره 143، به نقل از اسناد نقض بيطرفي ايران در شهريور 1320، ص134
[4]ــ همايون الهي، اهميت استراتژيكي ايران در جنگ جهاني دوم، تهران، انتشارات مركز نشر دانشگاهي تهران، 1365، ص109؛ دكترمحمد سجادي، «ايران در عصر سلطنت رضاشاه كبير»، سالنامه دنيا، سال 1352، شماره 29، ص85
[5]ــ علياصغر زرگر، تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در دوره رضاشاه، ترجمه: كاوه بيات، تهران، انتشارات پروين ــ معين، 1372، ص437ــ435
[6]ــ سر ريدر بولارد، شترها بايد بروند، ترجمه: حسين ابوترابيان، تهران، نشر نو، 1364، ص53
[7]ــ محمد تركمان، همان، صص8ــ7
[8]ــ مسعود بهنود، از سيدضياء تا بختيار، بيجا، انتشارات جاويدان، 1370، ص164
[9]ــ همايون الهي، همان، ص126
[10]ــ مهديقلي هدايت (مخبرالسلطنه)، خاطرات و خطرات، تهران، بينا، 45ــ 1344، ص418
[11]ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوي، سياست خارجي ايران در دوران پهلوي 1357ــ1300، تهران، انتشارات البرز، 1375، ص71
[12]ــ همايون الهي، همان، صص127ــ126
[13]ــ گزارش وزارت امورخارجه انگليس، سر ريدر بولارد، به وزيرمختار انگليس در ايران، مورخ 30 ژوئن 1941، سند شماره 1 به نقل از: انور خامهاي، سالهاي پر آشوب، ج2، پژوهشي در تاريخ معاصر ايران، تهران، نشر و پژوهش فروزان روز، 1378، ص7
[14]ــ گزارش استافورد كريپس به وزارتخارجه انگليس مورخ 7 ژوئيه 1941، سند شماره 5 به نقل از: انور خامهاي، همان، ص9
[15]ــ ريچارد استوارت، آخرين روزهاي رضاشاه، تهاجم روس و انگليس به ايران در شهريور 1320، ترجمه: عبدالرضا هوشنگمهدوي و كاوه بيات، تهران، نشر نو، 1370، ص78
[16]ــ سركلارمونت اسكراين، همان، ص157
[17]ــ وزارت جنگ به وزارت خارجه، مورخ ژوئن 1940
Fo 371/24582, E1844/2141/34 quoted from Anglo – Iranian relations.
[18]ــ سر ريدر بولارد، همان، ص50
[19]ــ ايرج ذوقي، ايران و قدرتهاي بزرگ در جنگ جهاني دوم، تهران، انتشارات پاژنگ، 1367، ص30
[20]ــ انور خامهاي، همان، صص162ــ161
[21]ــ ريچارد استوارت، همان، صص106ــ104
[xxii]ــ يادداشت سفارت انگليس به دولت ايران و تذكاريه دولت شوروي به دولت ايران، مورخ 25/5/1320، سندهاي شماره 37 و 35 به نقل از: صفاءالدين بقراطيان، ايران در اشغال متفقين، صص46ــ40
[xxiii]ــ ال. پي. الول ساتن، رضاشاه كبير يا ايران نو، ترجمه: عبدالعظيم صبوري، تهران، بينا، 1342، صص499ــ498
[xxiv]ــ همايون الهي، همان، ص134؛ محمد سجادي، همان، ص86
[xxv]ــ گزارش از اشغال ايران توسط متفقين، سند شماره 291002823، فيش شماره 00140030، مورخ 25 اوت 1941، سازمان اسناد ملي ايران
[xxvi]ــ تذكاريه دولت شوروي و تذكاريه دولت انگليس، مورخ 3/6/1320، سندهاي شماره 42 و 41 به نقل از: صفاءالدين بقراطيان، همان، صص58ــ49
[xxvii]ــ ايرج ذوقي، همان، ص45
[xxviii]ــ گزارش علي منصور نخستوزير ايران به مجلس شوراي ملي، اطلاعات، مورخ 3/6/1320 سال شانزدهم، شماره 3634، ص1
[xxix]ــ تلگراف رضاشاه به رئيسجمهوري امريكا، مورخ 3/6/1320، سند شماره 46 به نقل از ايران در اشغال متفقين، ص65
[xxx]ــ گروه پژوهش (گروه تاريخ معاصر موسسه فرهنگي بزرگ انديشه)، دخالتهاي انگليس و روسيه در ايران، بيجا، انتشارات جهان كتاب، 1379، ج18، ص49
[xxxi]ــ عبدالرضا هوشنگمهدوي، همان، ص75
[xxxii]ــ محمدرضا پهلوي، پاسخ به تاريخ، ترجمه: دكترحسين ابوترابيان، ناشر مترجم، 1371، ص95
[xxxiii]ــ عبدالرضا هوشنگمهدوي، همان، ص76
[xxxiv]ــ كياستوان، سياست موازنه منفي در مجلس چهاردهم، ، انتشارات روزنامه مظفر، ج1، ص34
[xxxv]ــ عبدالحسين زرينكوب، روزگاران (از صفويه تا عصر حاضر)، تهران، انتشارات سخن، 1357، ج3، صص248ــ247
براي آگاهي بيشتر ر.ك:
Donald wilber, Reza shah Pahlavi, Chapter XIV
[xxxvi]ــ فرهاد رستمي، پهلويها (خاندان پهلوي به روايت اسناد)، ج1، تهران، انتشارات موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، بنياد مستضعفان، 1378، ص64
[xxxvii]ــ يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب از مشروطه تا انقلاب اسلامي، ترجمه: كاظم فيروزمند، حسن شمسآوري، محسن مديرشانهچي، تهران، نشر مركز، 1377، ص149
[xxxviii]ــ وزارت خارجه به بولارد، مورخ سپتامبر 1941
Fo 371/ E 5678/ 3326/ 348 E 5724/ 3326/ 34. quoted from Anglo – Iranian relations.
[xxxix]ــ گزارشي از مراسم سوگند وفاداري محمدرضاشاه در مجلس شوراي ملي، مورخ 26/6/1320، اطلاعات، مورخ 26/6/1320، سال شانزدهم، شماره 4652، ص1
[xl]ــ عبدالرضا هوشنگمهدوي، همان، ص77
[xli]ــ سر ريدر بولارد، همان، ص61
[xlii]ــ يرواند آبراهاميان، همان، ص159
[xliii]ــ عبدالحسين زرينكوب، همان، ج3، ص251
[xliv]ــ باري روبين، جنگ قدرتها در ايران، ترجمه: محمود مشرقي، بيجا، انتشارات آشتياني، 1363، ص24
[xlv]ــ ريچارد استوارت، همان، ص357
[xlvi]ــ تلگراف محمدرضاشاه به روزولت رئيسجمهور امريكا، مورخ فوريه 1941، سند شماره آ. و: پ: 5/ آ. و: 7ــ32، مورخ بهمنماه 1320، دفتر اسناد رياستجمهوري.
[xlvii]ــ ال. پي. الول ساتن، همان، ص558 به بعد.
[xlviii]ــ اعلان جنگ ايران به ژاپن، مورخ 28 فوريه 1945، سند شماره 30680، مورخ اسفندماه 1323، آرشيو اسناد وزارت امورخارجه ايران