جمال صفری : اشغال ایران توسط قوای متفقین درجنگ جهانی دوم و سقوط پهلوی اول (۴) بخش دوم

Oct 17th, 2015 | مقالات

Mossadegh Time ManofYear 120817بمناسبت26 خرداد، صدوسیُ وسومین سالگردتولّددکترمحمّد مصدّق «زندگینامه دکترمحمّدمصدّق» (114 »

     مجلس سیزدهم در 13 آذر 1320 رسماً گشایش یافت. فروغی ضمن معرفی کابینۀ ترمیم شده و برنامۀ دولت خود که کمی با برنامۀ قبلی تفاوت داشت،  به نمایندگان  یاددآور شد که همکارانش  بیشتر همان افراد پیشین‌اند و اکثر نمایندگان حاضر نیز در مجلس  قبلی  حضور  داشته‌اند-  اشاره‌ای  به این نکته  که دولت  از مجلس  انتظار حمایت  دارد (38) . فروغی  سرانجام رأی اعتماد  مورد  نظر  خود را بدست آورد و برنامه اش به تصویب رسید. ولی او نمی‌توانست هیچ توهمی در بارۀ پشتیبانی مداوم مجلس داشته باشد. برای آنان که دوره‌ای طولانی از سکوت سیاسی  تحمیلی را که تنها  با ستایش از شاه شکسته می‌شد، گذرانده بودند، مخالفت، انتقاد و موضع گیری منفی، امری جذاب و باب پسند  شده بود. همچنین  بسیاری از نمایندگان با همان موجی  رانده می‌شدند که سایر عناصر برخوردار از شعور سیاسی جامعه  را در خود فرو برده بود.  آنان  بدون  توجه  به موقعیت  پیشین و کنونی  خود آشکارا از رژیم  گذشته نکوهش می‌کردند،  با این امید که از این  راه شهرت و اعتبار خود را بهبود  بخشند. همچنین مباحثات جدال آمیز و سخنرانیهای خصمانۀ طولانی وسیله‌ای بود که نمایندگان بوسیلۀ آن خاطرهای خود را خشنود کنند. گذشته از این چون نمایندگان مجلس نمی‌توانستند مدعی باشند که نمایندۀ واقعی مردم‌اند، کوشش آنان بر این بود که با ابراز و بازگو  کردن خواستهای مردم، دست  کم  آن‌گونه  که خود می‌پنداشتند، این ضعف را جبران  کنند.

    افزون براین عوامل، طغیان‌گریهای نمایندگان، تغییر حالتها، دگرگونی دلبستگیها و وفاداریهای نمایندگان، از پیدایش  دو بارۀ  فراکسیون گرایی حکایت می‌کرد.  قدرت سیاسی که قبلاً در انحصار  شاه خود کامه قرار داشت، اینک میان نهادهای پیوسته متزلزل دولت  تقسیم  شده بود و گروههای فشار  مؤثر و افکار عمومی مطلع هنوز در حالت جنینی بسر می برد. آگاهی طبقاتی رو به  افزایش  بود ولی  احساسات قومی منطقه‌ای و وابستگیهای محلی و نیز دخالتهای فعال واقعی یا خیالی خارجی، به ایجاد فراکسیون گرایی چشمگیر و شدید کمک می‌کرد. این عوامل پایه سیاست طایفه‌ای را،  با حال  و هوای  تکثر گرایانۀ آن،  تشکیل  می‌داد.

    فروغی وجانشینانش با وضعی روبرو بودند که  در آن  همکاری  و پشتیبانی مجلس  به آسانی  قابل  دستیابی یا استمرار نبود. کابینۀ وی که  فقط  184  روز دوام  یافت  سه بار  ترمیم شد.  دولت  فروغی  اولین باری که به مجلس معرفی  شد 91 رأی  آورد  اما،  بار دوم  77 رأی  و آخرین  بار تنها  65  رأی موافق نصیب آن شد  و در نتیجه  فروغی احساس  کرد دیگر نمی‌تواند بر سر کار باقی بماند. ترمیمهای کابینه که تا اندازه‌ای به قصد جلب حمایت نمایندگان انجام می‌گرفت، مؤثر واقع نشد. به گزارش سفارت انگلیس«نخست وزیر فرسوده در تلاش برای همراه ساختن ( نمایندگان) با خود،  کوشید تا تدبیر تازه‌ای را بیازماید بدین ترتیب  که 14 نماینده به قید قرعه انتخاب شوند تا نظرات  خود را  در زمینۀ  تشکیل  کابینه  به نخست وزیر ارائه دهند. این تدبیر به جایی نرسید.» فروغی در فن دست آموز کردن دیگران مهارت نداشت. او نه به اندازۀ  کافی  پرتحرک بود که  دار و دسته و سر سپردگانی مؤثر و گسترده گردخود جمع آورد ونه آنقدرتوانایی داشت  که به پشتیبانی دوستان، پیروان،  یا طرفدارانش از خود تداوم بخشد. وی توانایی یا تمایل  چندانی  برای درک محیط  سیاسی و خلق و خوی در حال تحول مردم کشور و تطبیق  خود با آن  نشان نداد. او از تآمین بسیاری از خواسته‌ها که از نظر سیاسی امکان پذیر و مقرون به مصلحت بود، غفلت کرد، آنها را نادیده گرفت و یا درمقابل آن ایستادگی کرد.

     این نکته به وضوح درگزینش همکارنش به چشم می‌خورد– همکارانی که بسیاری ازآنان با رژیم  پیشین مرتبط بودند، نالایق دانسته می‌شدند، یا از حمایت مجلس بی‌نصیب بودند. سرلشکر احمد نخجوان وزیر جنگ در تجدید سازمان ارتش و بازگرداندن نظم  به کشور درماند.  فروغی  در آخرین  ترمیم  کابینه‌اش، خود مقام وزارت جنگ را عهده  گرفت – اقدامی که موجب  بهبود  اوضاع  نشد.  علی اکبر حکیمی وزیری کشاورزی وی که با توجه به کمبود غذایی وظیفه‌ای حیاتی برعهده داشت، فردی بیمار و نالایق بود. اسماعیل مرآت که نخست به وزارت فرهنگ وسپس به وزارت بهداری منصوب شده بود به واسطۀ نظرات تند پیشین خود در زمینۀ  آموزش دختران و بویژه  شرکت آنان در ورزش، مورد مخالفت بسیاری از نمایندگان بود. آن دسته از نمایندگان که مدعی بودند شخص فروغی را تأیید می کنند، به علت کاستیهای یاد شده از دادن رأی موافق به آخرین کابینۀ ترمیم  شدۀ او خود داری کردند. همانطور که بولارد به لندن گزارش داد:

 « انتقادهای کلی از دولت فروغی این بود که فعال نبود ودر حل مسایل امنیت، تأمین خواربار، و استرداد املاکی که در زمان  شاه سابق به زور گرفته شده بود، ناتوان ماند و از این قبیل. و نیز این که نظامیان زیادی را در برداشت( وزیران جنگ، کشور و راه) و تعداد بسیار زیادی از اعضاء آن دررژیم گذشته صاحب جاه و مقام بودند و می‌توان آنان را مردان رضا شاه تلقی کرد.» (40)

   فروغی برای رویاروئی با بحران اقتداری که دامنگیرکشورشده‌بود و سبک سیاسی نوظهور دوران پس از رضا شاه آمادگی نداشت. بولارد درهمین زمینه می‌گوید:«فروغی برای مقابله با چنان بحرانی ساخته نشده است. او دراعمال نفوذ و فشار بر نمایندگان مهارتی ندارد. وی به قدرت عقل معتقد است، متاعی که درمیان نمایندگان مجلس خریداران چندانی ندارد.» بی‌گمان فروغی وهمکارانش با یک وضع دشوار و استثنایی روبرو بودند. با اینهمه نمایندگان رضایت نداشتند و قاعدتاً می‌بایست جانشینی برای او برگزینند که بتواند درمواردی که فروغی شکست خورده‌است، به پیروزی دست یابد. با وجود این حتی اگر تنها مجلس مسئول انتخاب نخست وزیر بود وحتی اگر نامزدهای شایسته تری در دسترس قرار داشت، وکلا فقط به کسانی روی می‌آوردند که با برداشت آنان از نظام  پارلمانی، همدلی داشته باشند. می‌توانست بنیان آن را متزلزل سازد. این  شیوۀ  سیاسی هم مورد انتقاد کسانی  بود که  از آن  زیان می‌دیدند و هم افرادی که در بطن آن قرارداشته از آن بهره می‌جستند. چنین انتقادهایی به نحو شدید‌اللحنی از طریق مطبوعات ابراز می‌گشت.

     فروغی چندی پس ازعهده دار شدن نخست وزیری با انتقادهای فزایندۀ مطبوعات مواجه شد. وی ابتدا به اندرز گویی توسل جست و به کرات ارزش حکومت قانون و ضرورت احترام به آن را به مردم  یادآورگشت.(41) این اندرزها اثری ناچیز داشت و ازآنجا که قانون موجود مطبوعات کفایت نمی‌کرد،  فروغی و وزیر دادگستریش، مجید آهی کوشیدند تا در آخرین روز مجلس دوازدهم  لایحه‌ای را جهت محدودکردن مطبوعات ازمجلس بگذرانند. این کوشش ناموفق ماند زیرا نمایندگان استدلال کردند که مردم تازه ازدیکتاتوری خلاصی یافته‌اند وآزادی نباید محدود شود. تصویب چنین لایحه‌ای اتهامات مطبوعات را در این باره  که دیکتاتوری تازه‌ای در راه است پذیرفتنی می‌کرد و به هر حال  شمار  روزافزونی از نمایندگان یا جراید را تحت حمایت  خود گرفته  یا تأمین  کنندۀ  منابع  مالی آنها  بودند و نمی‌خواستند که مطبوعات سرکوب شوند.  در همین‌حال، نغمه‌های مقاومت  در برابر محدود کردن « آزادی » به هر صورت که تفسیرمی‌شد، از جاذبۀ نیرومندی برخوردار بود و  توجه  گسترده‌ای  را به خود جلب می‌کرد. و نتیجۀ آنکه دولت تنها از طریق مقررات حکومت نظامی می‌توانست با زیاده رویهای مطبوعات به مقابله برخیزد. شیوه‌ای که چندان مؤثر نبود.  بدین‌ترتیب، دولت فروغی و جانشینانش نه وسیله‌ای دراختیار داشتند و نه در موقعیتی بودند که خود را از وجود جرایدی مسئول و مطیع قانون برخوردار کنند.

    فروغی طی دوران زمامداریش ظاهراً مسئله‌ای را، در روابط خود با دربار، تجربه نکرد. محمد رضا  شاه، هم شخصاً و هم از طریق فروغی، قول داده بود که قانون را بطور کامل رعایت نماید. او به رغم  جوانی استعداد چشمگیری در تحکیم موقعیت خویش نشان داد. وی به توصیۀ اطرافیانش در دربار  توجه کرد و در امور خیریه به فعالیت پرداخت. تنها یک هفته پس از جلوس او رئیس مجلس اعلام  داشت که شاه عطایانی از دارایی شخصی خود برای  پانزده امر خیر تخصیص داده است که ساخت  یک بیمارستان بزرگ، یک مهمانسرا، یک آسایشگاه، یک کتابخانۀ عمومی و یک خوابگاه برای دانشجویان در تهران، تأسیس دانشکده‌های پزشکی در شهرهای تبریز، شیراز، و مشهد، ایجاد یک بیمارستان و دبیرستان و دبیرستان در شهرهایی که بیش از 10000 نفر جمعیت دارند، و طرحهایی دیگر برای کمک به مستمندان  را شامل می‌گشت.( 43) تصور این بود که چنین فعالیتهایی نه تنها بر وجهۀ وی می افزاید بلکه به از بین بردن برخی از شکوه هایی که از مصادرۀ املاک توسط پدرش  ناشی  شده بود، کمک  می‌کند.

     موضوع این املاک غالباً ازسوی نمایندگان مطرح می‌شد. دریک جلسۀ پرجنجال، بهبهانی، مؤید  احمدی و ملک مدنی خواستار لغو اسناد مالکیت رضا شاه شدند.(44)در حالی که دیگران باز گرداندن املاک را به صاحبان اولیۀ آن بدون تشریفات کند و سنگین قانونگذاری، طلب  می‌کردند.در این زمینه لایحه‌ای به تصویب مجلس رسید لیکن افراد معدودی موفق به باز پس گرفتن املاک خود شدند.  املاکی که مسترد نشد و « به روایتی  شامل 1500 تا2000  روستا می‌گشت و نیز مستغلات دیگر»(45)  تحت سرپرستی دولت در آمد تا آنکه در سال 1328 به شاه برگردانده شد. شاه  نیز این املاک را در اختیار دولت گذارد تا در جهت  خدمات و مصارف عمومی مورد  استفاده قرار گیرد، و این اقدام  تلویحاً  به معنی باز گرداندن آنها به مردم تلقی می‌شد. علاوه  بر آن،  شاه در سخنرانیهایی که گهگاه ایراد می‌کرد، اغلب به لزوم حفظ دموکراسی در ایران و احترام به مشروطیت، آزادی و حکومت  قانون اشاره می‌کرد. همچنین وی بارها براین نکته که نسل جوان باید نقش  بیشتری در ادارۀ کشور ایفا کند، تاکید  می گذارد.

     شاه جدا از کوششهای پیگیربرای بدست دادن تصویری مثبت از خود، توجه کامل خویش را معطوف ارتش کرده بود. وی در گفتگوهایش با بولارد اغلب از نیاز به تجدید سازمان سریع ارتش  برای حفظ  امنیت در کشور و از « آرزوی دیرینه اش» در سپردن یک نقش رزمی به آن سخن  می‌گفت. ( 46)  شاه در تلاشهایش  برای  تقویت موقعیت  خویش  با مخالفت فروغی روبرو نشد ولی تا آن زمان او هنوز به یک بازیگرمهم در صحنۀ سیاسی تبدیل نشده بود. وی در « روزهای نخستین سلطنتش »، از فروغی به بولارد شکایت کرده بود که « او را در بی‌خبری  نگاه می‌دارد»  و اینکه وی [فروغی]«چندان انتظار نداشت که پسر رضا شاه یک انسان متمدن  باشد ». با این‌همه مناسبات شاه و فروغی  خوب بود و آن دو از « اعتماد متقابل» یکدیگر برخوردا بودند(47)  به این سبب فروغی پس از کنارگیری، به وزارت دربار منصوب شد – مقامی که به اعتقاد  بولارد  برازندۀ « تحصیلات و شخصیت» او بود.

    فروغی مسئولیت حکومت را در برهه‌ای بحرانی از تاریخ ایران بر عهده گرفته بود. وی  در استقرار مجدد اقتدار رسمی دولت ایران در قبال نیروهای اشغالگر نقش مهمی‌داشت و ترتیبی داد که  جریان انتقال سلطنت از آشوب برکنار باشد و توانست نوعی وجهه و حیثیت برای دولت فراهم  آورد. با این‌همه، او نتوانست موقعیت خویش را در برابر مجلس  تحکیم کند  یازمینۀ لازم  را برای بسیج یک گروه پارلمانی مؤثر در حمایت از خود فراهم  سازد. سبک و منش، برداشتها، و مهارتهای  سیاسی فروغی به کار آن شیوه از سیاست طایفه‌ای یا نظام باند بازی که در حال شکل گرفتن بود نمی‌آمد. شیوۀ  سیاسی یاد شده برای افرادی مناسب بود  که استعدادهای دیگری داشتند و از پویایی، توان و انعطاف  پذیری بیشتری برخوردار بودند.» (1 )

دوران جنگ دوم جهانی:

    عبدالرضا(هوشنگ)مهدوي دررابطه با «دوران جنگ دوم جهانی»، می‌نویسد: در 11 شهریور 1318، فردای روزی که جنگ در اروپا آغاز شد، دولت ایران بیانیه‌ای رسمی به این شرح  منتشر ساخت:

    «دراين موقع كه متاسفانه دايره جنگ در اروپا مشتعل گرديده‌است، دولت شاهنشاهي ايران بهموجب اين بيانيه تصميم خود را بهاطلاع عموم ميرساند كه در اين كارزار بي‌طرف مانده و بي‌طرفي خود را محفوظ خواهد داشت» و به نمایندگان سیاسی خارجی مقیم تهران و همچنین به سفرا و وزرای مختار  ایران در خارجه بخشنامه شد که این تصمیم دولت را به آگاهی دولتهای متبوع و دولتهای محل  توقفشان برسانند. در سوم آبان نیز رضا شاه، در مراسم گشایش دوازدهمین دورۀ قانونگذاری، سیاست خارجی ایران را اعلام کرد:

    در روابط کشورهای دیگر، مخصوصاً کشورهای همسایه که پایۀ آن بر اساس دوستی و احترام  متقابل استوار می‌باشد، دولت ایران بی‌طرفی کامل را پیروی می‌نماید و آرزومند است در نزدیکترین وقت آرامش برقرارشود. زیرا ادامۀ جنگ لطمه به اوضاع مالی و اقتصادی کلیۀ کشورها وارد خواهد ساخت و مدنیت دنیا را تهدید  می‌کند.

 eshghale iran 15102015    در فاصله شهریور 1318 تا شهریور1320 دولت ایران می‌کوشید این بی‌طرفی رابه هر نحوی شده حفظ نماید و چون طی این دوسال جنگ تنها در قارۀ اروپا جریان داشت، خطر زیادی متوجه ایران نبود. اما تأثیرات جنگ بزودی آشکار شد و دولت انگلیس بنادر آلمان را تحت محاصرۀ اقتصادی  قرارداد و پنج فروند کشتی بازرگانی آلمان را که در بندر شاهپور مشغول تخلیه بار بودند به دام انداخت. در15 شهریور سرتیپ امیرخسروی وزیر دارایی ایران به وزیر مختار آلمان در تهران  اظهارداشت: « در صورتی که بتوان مسائل  ناشی از محاصرۀ اقتصادی و مشکلات ناشی از آن را در زمینۀ واردات و صادرات حل کرد، دولت ایران نه تنها به حفظ روابط بازرگانی خود با آلمان تمایل دارد، بلکه حتی حاضر به توسعۀ آن نیز می‌باشد.» او تقاضا کرد که برلین برای اخذ اجازۀ حمل کلاهای واراداتی ایران از طریق روسیه با دولت شوروی وارد مذاکره شود و از تلاشهای ایران  برای انعقاد قرار داد  مشابهی  با مسکو در زمینۀ  صادرات کالاهای ایرانی حمیات کند.

     موضع آلمان در قبال ایران، در مراحل نخست جنگ از واقعیتهای سیاسی ناشی از قرار داد مولوتف – ریبن تروپ متأثر بود. بر اساس پروتکل محرمانۀ منضم به این قرار داد که مفاد  آن پس از جنگ منتشرشد، اختلافات هیتلر و استالین با تعیین  مناطق نفوذ  برای هر یک از دو کشوردر اروپای  شرقی موقتاً تسویه شد: آلمان و شوروی لهستان را بین خودشان تقسیم کردند، بخش شرقی فنلاند و ایالت مولداوی در شرق رومانی و نیزسه کشور استونی و لتونی و لیتوانی به شوروی  تعلق گرفت و در مقابل مجارستان و بلغارستان و رومانی منطقۀ نفوذ آلمان شناخته شده بود. در واقع  قرار داد مولوتف – ربین تروپ نخستین  تقسیم اروپای شرقی قبل از یالتا بود.

      از این تاریخ خط مشی آلمان هیتلری در قبال ایران بر این اساس قرار گرفت: ( الف)  نفوذ انگلیس  را در ایران از میان ببرد یا کاهش دهد. ( ب) نفوذ آلمان را افزایش دهد و جانشین آن سازد.( ج)  توجه استالین را از بالکان منحرف و متوجه خاورمیانه  کند.

    اما مذاکرات ایران با مقامات شوروی جهت انعقاد موافقتنامه ترانزیتی، براثر تقاضاهای شاق روسها از قبیل آزادی کلیۀ کمونیستهایی که در زندان شاه بودند یا انحصار بهره برداری از نفت، در مناطق  شمالی کشور، به شووروی، با پیشرفت چندانی توأم نبود و در اوایل  آبان به بن‌بست رسید. نظیر همین بن‌بست درمذاکرات ترکیه و شوروی پدیدار شد که روسها برای حصول نوعی  تفاهم با ترکها خواستار تجدید نظر در پیمان مونترو 1936 درمورد بغازهای بسفور و داردانل شدند. وقتی دولت ترکیه با سرسختی و زیاده طلبی روسها روبروشد، یک پیمان دفاعی با انگلیس و فرانسه امضاءکرد. اما رضا شاه بر خلاف ترکها ازانعقاد هرگونه پیمان رسمی  اکراه  داشت. زیرا نسبت به ارزش و اعتبارعملی این کونه پیمانها در تردید بود. با این‌همه، وصول گزارشهایی مبنی بر استقرار لشکرهای جدید روسی در ترکمنستان شوروی بر نگرانیهایش افزود: استالین تصمیم  گرفته بود بر فشارهای نظامی خود بر ایران وترکیه بیفزاید و مولوتف به سفیرآلمان درمسکو اطلاع داد که ارتش سرخ قصد دارد بزودی تقویت نیروهایش در قفقاز را آغاز کند.

    هنگامی که تلاشهای رضا شاه درانعقاد پیمان بازرگانی جدیدی با شوروی به نتیجه نرسید به آلمان متوسل شد و از طریق آن کشور به شوروی فشار وارد  ساخت. در این هنگام، آلمان شریک تجاری درجه یک ایران شده بود و کلیه محصولات غیر نفتی ایران را  به قیمت  خوب می‌خرید و در ازای  آن کالاهای صنعتی به ایران تحویل می‌داد. وزارت اقتصاد آلمان براین باوربود که همکاری اقتصادی  ایران و شوروی براساس یک پیمان جدید نه تنها به نفع دو کشور بلکه به نفع برنامه‌های اقتصادی  ایران و آلمان نیزهست. به عقیدۀ آلمانیها، هرقدر تنش در روابط ایران شوروی کمتر می‌شد، جریان  تجارت آلمان با ایران تسهیل می‌شد و رونق بیشتری می‌یافت. از این‌روی، عادی کردن روابط  بازرگانی ایران و شوروی « شایستگی حمایت بسیار فعالانه آلمان را داشت» .

    رضا شاه وقتی از این نظر آلماینها آگاه شد پیشنهاد کرد که دولتهای ایران و آلمان مشترکاً  برای حل  مسئلۀ ترانزیت کالا از خاک شوروی به آن کشور فشار بیاورند. در پیمان بازرگانی آلمان و شوروی  منعقده در11 فوریه 1940 دولت شوروی  وعده  داد که « خصوص حمل و نقل  کالا از آلمان به ایران تسهیلات لازم ایجاد کند». و سرانجام در 25 مارس 1940 (5  فروردین  1319) ایران و شوروی  جامع‌ترین پیمان بازرگانی بین دو کشور را امضا کردند تا چندین سال روابط تجاری دو کشور را منظم  می‌ساخت. عمده ترین مواد پیمان مزبور به شرح زیر بود:

1 –  رفتاردولت كاملة‌الوداد: هریک از طرفین برخورداری کامل طرف دیگر از حق دولت كاملة‌الوداد را در مورد حقوق گمرکی، انبارکردن کالا، طبقه بندی کالاها در تعرفه‌های گمرکی، سازمان‌های  اقتصادی شوروی، حمل و نقل مسافر و کشتیهایی که در آبهای ساحلی و بنادر طرفین رفت و آمد می‌کردند، پذیرفت.

2 – بازرگانی: به دولت شوروی حق داده شد که مادامی که قرارداد معتبراست کالاهایی در حدود سهمیه‌ای که هرسال تعیین خواهد شد به ایران صادر کند. دولت شوروی پذیرفت که « مجموع ارزش  صادرات شوروی به ایران که به  ریال فروخته خواهد شد از مجموع  ارزش کالاهایی که در ایران به ریال خریداری خواهد کرد بیشتر نباشد.»

3 –  ترانزیت: دولت شوروی پذیرفت حق ترانزیت آزاد در خاک خود به محصولات طبیعی و صنعتی ایران به مقصد هر کشور ثالثی بدهد و ایران  نیز معامله  به مثل  نماید. این  حق  ترانزیت  آزاد شامل  اسلحه و مواد جنگی نمی‌شد.

4 – نمایندگی بازرگانی: وظایف نمایندگی بازرگانی شوروی در ایران به شرح زیر تعیین گردید: (الف) کمک به توسعۀ روابط اقتصادی دو کشور.( ب) نمایندگی منافع شوروی در بازرگانی خارجی. (ج) ترتیب معاملات تجارتی با تجار ایرانی به نام دولت شوروی و ( د) ترتیب تجارت با دولت ایران. ضمناً نمایندۀ بازرگانی و دونفر معاونانش همچنان از مصونیتها و مزایای دیپلوماتیک برخوردار  شدند.

5 –  دریای خزر: مقرر شد که در بنادر ایران و روسیه با کشتیهای خود آن کشور رفت و آمد و حمل و نقل شود. هیچ  سفینه‌ای  که متعلق  به یکی از دو کشور، نباشد حق ندارد « در دریای خزر وجود داشته باشد.» هر یک  از طرفین حق انحصاری ماهیگیری در دریای خزر را تا فاصلۀ ده میل دریایی از سواحل  خود حفظ  کرد.

6 – مدت: قرارداد می‌بایست به تصویب قوای مقننۀ دو کشوربرسد ولی از همان روز امضا بطور موقت به مرحلۀ اجرا در می‌آمد و مدت آن سه سال بعد و درصورتی که یکی از طرفین آن را لغو نمی‌کرد، خود به خود به مدت نامعلومی تمدید می‌شد. …  »(2)

      درادامه آن، هوشنگ مهدوی می نویسد: « در8 مهر 1318 روسیه به فنلاند تجاوز کرد تا بخش شرقی آن کشور را که به موجب توافق با آلمان، سهم خود می‌دانست تصاحب کند. این امر باعث نگرانی شدید رضا شاه شد. وی از احتمال توافق محرمانه هیتلر و استالین در مورد تسلط  شورویها بر شمال ایران بیمناک بود. اقدامات شوروی شاه را متقاعد ساخت که باید برای مقابله با نیّات احتمالی شوروی بر ضد ایران دست بکار شود. از این رو ارتش ایران با سرعت و شتاب هر چه تمامتر به احداث استحکاماتی در امتداد مرزهای شمالی کشور پرداخت و این در حالی  بود که در حدود شش لشکر از ارتش ایران در امتداد مرزهای ایران و شوروی مستقر بود. ولی از نقطه نظر تجهیزات و نفرات، لشکرهای مزبور در وضعی  نبودند  که بتوانند از پس یک حملۀ  اساسی برآیند.

     رضا شاه چاره‌ای نداشت جز اینکه از متفقین غربی کمک نظامی بخواهد. در اوایل بهمن 1318 محمدعلی مقدم وزیر مختار ایران در لندن به وزارت خارجۀ انگلیس پیشنهاد کرد یک پیمان دفاعی محرمانه  بین ایران و انگلیس منعقد شود.

  رضا شاه مایل بود این پیمان محرمانه بماند زیرا بیم از آن داشت که این باعث تحریک روسها گردد. ضمناً خواستار ارسال  فوری 60  فروند هواپیماهای بمب افکن جدید و شکاریهای ردۀ  اول شد.

اگرچه انگلیسیها از پذیرش هرگونه تعهد بیشتری در بارۀ ایران اکراه داشتند، ولی آنان نیز مثل رضا  شاه از بابت خطر شوروی نسبت به ایران و منابع نفتی استراتژیکی آن نگران بودند. منابع اطلاعاتی  بریتانیا گزارشهایی در بارۀ تمرکز نیروهای شوروی در مرزهای شمالی ایران دریافت داشته  بودند. در 28 آذر کابینۀ جنگی بریتانیا دستورالعملی به شرح زیر صادر کرد بود:

    در اولین نشانه‌های تجاوز روسها به ایران، نیروهای انگلیسی امنیت داخلی و دفاع هوایی تأسیسات  نفت جنوب ایران و بندر بصره را تأمین خواهند کرد. این نکته حائز اهمیت است که اجازه داده نشود روسها به اندازه‌ای پیشروی کنند که ما از استفاده از پایگاههای خود در ترکیه و عراق برای ضربه زدن به مراکز تولید نفت روسها در قفقاز، یعنی تنها هدفی که در روسیه در معرض حملات هوایی  مؤثر ما واقع است محروم شویم .

    در 25 دی نیز کابینه جنگی به دولت هند دستور داده بود طرحی را جهت اعزام سه لشکر برای دفاع از مناطق نفت خیز ایران تدارک ببیند. کابینۀ جنگی در 18 بهمن از رؤسای ستاد خواست که پیشنهاد ایرانیان را در مورد دریافت کمک تسلیحاتی و عقد یک پیمان دفاعی محرمانه مورد بررسی قراردهند. رؤسای ستاد در 4 اسفند پاسخ دادند: « انگلستان نمی‌تواند هواپیما به ایران بدهد و حتی اگر شوروی ایران را نیز مورد تهاجم قرار دهد، در صورتی که این تهاجم به حملات هوایی  روسها  منجر نشود، شاید اعزام نیرو به داخل ایران هم ضرورت نیابد.» آنها در مقابل پیشنهاد کردند که « انگلستان بی‌طرفی ایران را تا زمانی  که ما برای عملیات تعرضی بر ضد روسیه به همکاریشان احتیاج پیدا کنیم حفظ نماید. بنابراین دلیلی نیست که ما از پیش برنامه‌هایمان را با ایران هماهنگ  سازیم. آنگاه که به کمک فعال ایران نیاز خواهیم داشت، چنین بایدمان کرد. هرگاه اینک چنین کنیم، ممکن است رضا شاه نیز در مقابل خواستار کمک قوای انگلیس در دفاع از شمال ایران شود. بنابراین تغییر و تحولاتی که در پیش است هنوز آن قدر روشن نیست که پذیرش درخواست وزیر مختار ایران را مبنی برهماهنگی برنامه‌های جنگی ایران و انگلیس که مستلزم اعزام نیرو برای کمک به شاه است توجیه کند.»

     کابینۀ جنگی بریتانیا این نظریات را پذیرفت. لذا به تقاضای ایران پاسخ مثبت داده‌نشد. اما انگلیسیها در فروردین 1319 طرح عملیاتی دفاع از آبادان و مناطق نفت خیز جنوب  را تصویب  کردند و برای این منظورسه لشکر مختلط هندی و انگلیسی را در نظر گرفتند. انگلیسیها در آغاز صرفاً از دیدگاه  دفاعی به این عملیات می‌نگریستند. ولی طولی نکشید که کابینۀ جنگی خود را درگیر طرح  یک برنامۀ تعرضی بر ضد شوروی یافت. ادوارد دالادیه، نخست وزیرفرانسه، که برای کمک به دفاع جانانۀ فنلاندیها در برابر تجاوز شوروی، از سوی افکار عمومی کشورش تحت فشار قرار داشت، به دولت انگلیس پیشنهاد کرد که یک رشته برنامه ریزی تهاجمی از جمله اعزام نیروی داوطلب به فنلاند و بمباران چاههای نفت قفقاز در نظر گرفته شود، چون بمباران تأسیسات نفتی باکو و باتومی، آلمانیها را ( که از نفت شوروی استفاده می کنند) به نحو چشمگیری در مضیقه قرار خواهد داد و بعلاوه اقتصاد شوروی را فلج خواهد کرد. درطرح پیشنهادی فرانسه، استفاده ازشش تا هشت  اسکادران هواپیماهای بمب افکن که در ترکیه و سوریه و ایران و عراق استقرار یابند در نظر گرفه شده بود.

    کابینۀ جنگی انگلستان به این نتیجۀ رسید که هنوز به نفع انگلیس نیست که بر ضد  شوروی وارد جنگ شود. لذا با اعزام بمب افکن به خاورمیانه موافقت نکرد. اما پل رنو، نخست وزیر جدید فرانسه، هم چنان شایق به حمله به قفقاز بود و شورای عالی جنگی متفقین  را برای اتخاذ تصمیم  فوری در این باب تحت فشار قرار می‌داد. او معتقد  بود که می‌توان تمامی منطقه باکو را منهدم ساخت و اقتصاد شوروی را به نحوی مؤثر فلج  کرد. اما انگلیسیها این طرح را محتاج  به بررسی بیشتر می دانشتند و با استقرار هواپیماهای بمب افکن در عراق یا سوریه مخالفت می ورزیدند.

     شورویها که ظاهراً از این قصد متفقین بوبرده بودند، هنگامی که فنلاند را در اوایل فروردین 1319  شکست دادند، نیروهایی از جبهۀ فنلاند به قفقاز منتقل ساختند و به تقویت قوای مستقردر باکو و تفلیس پرداختند که بزودی به ارتشی معادل 000, 200  سرباز و حدود 1000 تانک  افزایش یافت. ضمناً استحکاماتی در امتداد مرزهای ترکیه و ایران احداث کردند و همزمان یک تشکیلات مستقل دفاع ضد هوایی نیز در قفقازایجاد کردند و تعداد هواپیماهایشان در قفقاز را به بیش از 500  فروند رساندند. درآن سوی دریای خزر نبزسه سپاه به ترکمنستان اعزام داشتند. به اصرار پل رنو، نخست وزیر فرانسه، که مایل بود طرح بمباران قفقازهرچه زودتر عملی شود، قرار شد عملیات در اوایل تیر  1319 انجام  بگیرد. اما در حالی که متفقین در جهت  یک رویارویی قطعی با اتحاد شوروی گام بر می‌داشتند، ناگهان با یورش گسترده نیروهای آلمانی به فرانسه و کشورهای هلند و بلژیک  تمام برنامه های مزبور در هم ریخت. سحرگاه  روز 10 مه 1940(20 اریبهشت 1319) تانکهای آلمانی خاک بلژیک را در نوردیدند و چتر بازان آلمانی بر فراز هلند فرود آمدند و نیروهای زرهی آلمان در خاک فرانسه به پیش تاختند و شکاف عمیقی در خطوط دفاعی متفقین ایجاد کردند. در همان روز وینستون چرچیل به نخست وزیری بریتانیا منصوب شد و جنگ مسخره به جنگ واقعی  تبدیل گشت.

     در این هنگام، سفارتهای شوروی و آلمان در تهران با هماهنگی و مشرکت نزدیک عمل می‌کردند. هر دو هر چند با انگیزه‌های متفاوت می‌کوشیدند از مزایای ناشی از تفاهم  روس و آلمان بهره برداری  کامل کنند. این روزها اوج همکاری روسیه و آلمان بشمار می‌رفت به طوری که وقتی در اول تیر 1319 فرانسه شکست خورد و پیمان ترک مخاصمه را امضا کرد،  مولوتف، وزیر خارجۀ شوروی، تبریکات دولت خود را به مناسبت «پیروزیهای شگفت آور ارتش آلمان» ابراز کرد وافزود: « لازم است به توطئه‌های  فرانسه و انگلیس و پاشیدن تخم نفاق و سوء ظن بین آلمان و شوروی در کشورهای بالتیک خاتمه داده شود». درعین‌حال، شوروی از فرصت شکست فرانسه استفاده کرد و درهفتۀ اول تیراستونی و لتونی و لیتوانی را تصرف کرد و به عنوان جمهوریهای شوروی به خاک خود منضم  ساخت. در هفته بعد نیز روسها نیمۀ شرقی رومانی را اشغال کردند و به نام جمهوری شوروی مولداوی به اتحاد جماهیر شوروی ملحق ساختند.

    در این هنگام رادیوهای آلمان و شوروی همصدا حملات تبلیغاتی به ایران را آغاز کردند و حتی رادیو برلین چند بار شخص رضا شاه را به باد انتقاد گرفت. رضا شاه در 4 تیر 1319 دکتر متین دفتری نخست وزیر آلمان خواه خود را معزول کرده و علی منصور را که بیشتر به بی‌طرفی شهرت داشت به جانشینی اوبرگزیده بود. ضمناً برای رفع شکایت سرریدر بولارد وزیر مختار انگلیس که جراید ایران تصویر یک جانبه‌ای از وقایع جنگ به نفع آلمان منتشر می‌کنند، به خبرگزاری پارس دستور داد اخبار رویتر را هم منتشر سازد.

    در این مابین، بر فشار شورویها بر ایران و ترکیه افزوده شد. برلین نیز به نحوی  فعالانه  از این گونه حرکات شوروی پشتبانی می‌کرد. آلمانیها در 12 تیر با انتشار بخشی از اسناد ستاد ارتش فرانسه که جزئیات طرح بمباران چاههای نفت قفقاز را دربرداشت بربحران موجود در روابط شوروی با ترکیه و ایران وانگلیس دامن زدند. روزنامه‌های شوروی این اسناد را بعنوان دلایل همدستی ایران و ترکیه در این طرح مورد حمله قراردادند. جراید ایران از این ادعای شوروی اظهار شگفتی کردند و مدعی شدند که ایران از این توطئه اطلاعی نداشته است.

    در16 تیر فیلومونف، سفیر شوروی درایران، در خواستهای محرمانه‌ای دایر بر واگذاری کنترل آذربایجان و استانهای کرانۀ دریای خزر و اجازۀ استفاده از فرودگاهها و راه آهن سراسری ایران را به وزارت امورخارجه تسلیم کرد. این موضوع چنان جدی بود که مقامات ایرانی حتی جرأت نکردند وصول چنین خواسته‌‎هایی را اعلام کنند. بنابرگزارش اروین اتل وزیرمختارآلمان:«ایرانیان مخصوصاً از آلمانیها خشمگین هستند و بر این باورند که ایران با یک جبهۀ مشترک روس و آلمان  روبرو می باشد. طبق گزارش وابستۀ نظامی سفارت آلمان: «در تهران، همه منتظر تهاجم  شوروی هستند. ارتش ایران در جنوب تبریز مانورهایی ترتیب داده و واحدهایی به مرز جلفا اعزام داشته است.» دو روز بعد، در 26 تیر وزارت خارجۀ  بریتانیا به این نتیجه رسید که هیتلر و استالین برضد انگلیس متحد شده اند و هیتلر امیدواراست با تشویق شوروی به حرکت در جهت جنوب و خلیج فارس، مانع از جاه طلبی‌های استالین در اروپا گردد.

      برخورد نظامی بین انگلستان و شوروی بر سر ایران قریب‌الوقوع  بنظر می‌رسید. اما طولی نکشید  که بحران مسئله ایران بنا به دلایلی فروکش کرد: استالین از آن بیم داشت که در صورت اشغال  ایران، انگلیسیها با بمباران چاههای نفت قفقاز در صدد تلافی برآیند. افزون برآن فشارهای او برای وادار ساختن رضا شاه به اعطای یک سلسله امتیازات سیاسی – به شیوه‌ای که در مورد کشورهای  بالتیک به کار رفته و موفق شده بود-  به نتیجه نرسید. رضا شاه  در حالی که از هیچ  اقدامی در جهت  پرهیز از رویارویی فروگذار نمی‌کرد، مصمم بود در برابر هرگونه  تهدید ایستادگی و چنین وانمود کند که سیاست مستقل خود را دنبال می‌کند نه سیاست یک قدرت بزرگ را. به قول وزیر مختار امریکا در تهران: در حال حاضر امنیت نهائی ایران در ارتباط  نزدیک با نبرد بریتانیا تلقی می‌شود.  لذا استالین تصمیم گرفت با توجه به سرسختی ایران و ترکیه  که حمایت انگلیس را پشت سر داشتند، موقتاً و تا روشن شدن تکلیف انگلیس که زیر بمبارن شدید نیروی هوایی آلمان قرارداشت، از شدت فشارهای سیاسی  خود بکاهد.

     درهمان حال که استالین تصمیم گرفت هرگونه اقدامی را بر ضد ایران دست کم تا بهار آینده  به تعویق افکند، هیتلر نیز دربرابر مقاومت سرسختانه انگلیسیها در 18 شهر  شهریور1319 دستور داد اقداماتی که به منظور حمله به خاک انگلیس صورت گرفته بود متوقف شود و توجه خود را به شرق معطوف داشت. زیرا درآنجا نیروهای شوروی مستقر در شرق رومانی، دستیابی آلمان را به چاههای نفت با ارزش رومانی به مخاطره افکنده بود. در14 مهر دریاسالار ریدر فرمانده نیروی دریایی آلمان به هیتلر اظهار داشت: اگربتوان باید از جنگ با شوروی اجتناب کرد. هیتلر موافقت کرد که باید شوروی را به پیشروی به سوی ایران و هند ترغیب نمود.

    در اواخر مهر 1319 مولوتف کمیسر امور خارجه شوروی به عنوان بازدید از فن ریبن تروپ به برلین رفت و ضمن مذاکره با سران آلمان خواستار مناطق نفوذ بیشتری در اروپای شرقی و بالکان شد. آلمانیها زیربار نرفتید و پیشنهاد کردند که شوروی از اروپا شرقی و بالکان چشم بپوشد و در عوض سرزمینهایی را در جهت جنوب دریای خزر  تصرف کند.  روسها  این پیشنهاد را نپذیرفتند و مذاکرات با شکست روبرو شد. انگلیسیها که از این مذاکرات مطلع شده بودند، علناً  آلمان را به فروش ایران متهم‌ کردند. این اتهام مقامات ایرانی را بشدت نگرانی ساخت به طوری که منصور نخست وزیر در بارۀ این موضوع از وزیر مختارآلمان استفسارکرد. ولی اتل اظهاربی‌اطلاعی نمود. سرانجام وزارت خارجۀ آلمان به منظور آرام ساختن ایرانیان مراتب را رسماً تکذیب کرد. در 3  آذر 1319 سر فرماندهی ارتش آلمان  دستور اجرای عملیات بارباروسا ( حمله به شوروی) را صادر کرد.

     در ماههای زمستان 1319 انگلیسیها نقشه خود را برای مداخلۀ احتمالی در ایران و عراق مطابق  مقتضیات روز کردند و رضا شاه نیز اقدامات دفاعی کشور خویش را تحت بررسی  قرار داد و از شورای عالی جنگ خواست که طرح مفصلی در بارۀ اقدامات دفاعی لازم جهت مقابله با تهاجم احتمالی شوروی تهیه کند. در اوایل 1320 در امتداد محورهای نفوذی مختلفی که به مناطقی  شمالی ایران راه می‌یافت. استحکاماتی ساخته شد. در این میان درعزم و ارادۀ انگلیسیها برای مقابله با پیش روی نیروی شوروی و آلمان به سوی خلیج فارس تغییری حاصل و قرار شد سه لشکراز نیروهای  مختلط هندی و انگلیسی برای دفاع از عراق و ایران از هند اعزام  شوند. بعلاوه، یک نیروی ضربتی  مرکب  از واحدهای  انگلیسی مستقر در فلسطین  به انان  به پیوندد.

     اما سیر رویدادها به مراتب سریع تراز حد انتظارانگلیسیها بود. در نخستین هفتۀ فروردین  1320 نیروهای آلمانی بلغارستان و یونان و یوگسلاوی را اشغال کردند. در اردیبهشت نیروهای مشترک آلمان و ایتالیا در شرق مدیترانه مستقر شدند. قوای دولت ویشی که حاضر به همکاری  با دول محور  شده بود تاکه به محض آمادگی نیروهایش به شوروی حمله کند، دیگر در تشویق روسها به حمله به ایران شورو شوقی نشان نمی‌داد. در چنین اوضاع و احوالی بود که گروهی از عناصر طرفدار آلمان در عراق دست به کودتایی زدند که باعث شد امکان دستیابی هیتلربه نفت خلیج فارس بیشتر شود.

نظر بدهید