محمود دلخواسته: آقای رضا پهلوی، ماجرای ادعای شاه قانونی ایران از زبان خودش

Mar 9th, 2018 | مقالات

Delkhasteh-Mahmoud-1 ملتی که در پی استقرار مردم سالاری در وطن مستقل و آزاد است، بیش از هر چیز نیاز دارد که نسبت به دروغ گفتن و دروغگویی کسانی که با کمک رسانه های وابسته خیالات می فرمایند و نیز دیگران، بشدت حساس باشد. حساس بودن نسبت به دروغگویی اهل سیاست، یکی از اصلی ترین عناصر شکل دهنده فرهنگ آزادی در مردم سالاری ها می باشد. ضعیف شدن حساسیت نسبت به دروغ، دشمن درجه یک دموکراسی ها است.”

شش سال پیش آقای رضا پهلوی در مصاحبه با سایت معروف آلمانی فوکوس، خود را شاه قانونی ایران معرفی کردند که به عنوان شاهنشاه، قسم نیز خورده است:

فوکوس آنلاین: آرزو دارید روزی تاج شاهی ایران را بر سر گذارید؟ 

ر. پهلوی: صد البته. اصولاٌ برای من چیزی از این بهتر نیست که با همه ی آنچه در اختیار دارم به کشورم خدمت کنم. در غیر این صورت همه ی این زحمت ها را بر خود روا نمی داشتم و داوطلبانه خودم را در تیررس قرار نمی دادم.
ف. آنلاین: آرزو دارید روزی تاج شاهی ایران را بر سر گذارید؟ 

ر.پهلوی: صد البته. اصولاٌ برای من چیزی از این بهتر نیست که با همه ی آنچه در اختیار دارم به کشورم خدمت کنم. در غیر این صورت همه ی این زحمت ها را بر خود روا نمی داشتم و داوطلبانه خودم را در تیر رس قرار نمی دادم.

آقای رضا پهلوی در ادامه می گوید که خود را از زمانی که در مصر بوده شاه ایران می داند و ابراز می دارد “می توان گفت که «بنا به قانون» شاه ایرانم.”

ف. آنلاین: سلطنت را نظام حکومتی مناسبی برای وطنتان می دانید؟

جواب مثبت داده، اظهار می دارد که “شخص شاه مهم است، زیرا ایران کشوری چند قومیتی است که به شخصیتی بی طرف برای وحدت نیاز دارد.”

بعد در توجیه دیکتاتوری پدر، به زبان دیپلماتیک می فرمایند که مردم ایران لیاقت دموکراسی را نداشتند:
” پدرم بر این باور بود که باید ابتدا به مردم تا حدی آموزش بدهد تا دمکراسی امکان پذیر شود. می خواست ابتدا جامعه مدنی ایجاد کند.”.

  در اینجا نیز می بینیم که اندیشه ولایت فقیهی در این سخن نیز موج می زند. آخر مگر نه اینکه آقای خمینی نیز مردم را ایتام و صغیر و نادان فرض می کرد و اینگونه استبداد خود را توجیه می کرد؟ دیگر اینکه نشان می دهند که حتی معنی جامعه مدنی را که لقلقه زبانشان است نمی دانند، در غیر اینصورت می دانستند که جامعه مدنی، به عنوان بخش سوم جامعه، را نه دیکتاتور که جامعه ملی، به نسبت شدت استبداد، در خارج و یا حاشیه فضای استبدادی ایجاد می کند. البته، این به این معنی نیست که نظام دیکتاتوری کوشش در ایجاد جامعه مدنی نمی کند، ولی وظیفه این جامعه مدنی فرمایشی تنها به کار قدرت بخشیدن به دیکتاتوری می آید و نه دموکراتیزه کردن آن.

دیگر اینکه در در اینجا می شود فهمید که علت اینکه محمد رضا شاه، تاب دو حزب بله قربان گوی خود را نیز نیاورد و یک حزبی کردن کشور و عضویت در آن را اجباری کرد و اینگونه دیکتاتوری اقتدار گرای خود را به طرف دیکتاتوری توتالیتر سوق داد، یعنی  اینها در راستای آموزش دموکراسی دادن جامعه بود که انجام شد.

در جای دیگر این مصاحبه، ذهنیت خشونت ورز ایشان مانع می شود که ببینند که نفهمیده، به آدمکش و قاتل بودن پدر خود اعتراف کرده وقتی به خبرنگار می گویند:

” بسیاری از انقلابی های پشیمان شده آنموقع نزد من می آیند و می گویند: « بهتر بود پدرت ما را بازداشت می کرد و اعدام».

در این نقل قول که ایشان در حمایت از نظر خود نقل کرده اند، در واقع(by default) پذیرفته اند که پدر ایشان، فردی آدمکش بوده است و گرنه علتی نداشت که کسانی که آرزوی اعدام شدن خود را داشته اند، در این آرزو بوده اند که اینکار بدست اعلیحضرت همایونی انجام شود و ایشان در عکس العمل به چنین خواسته ای که با ایشان در میان گذاشته شده است نه تنها اعتراضی نکند که مگر پدر من آدمکش بود که آرزوی کشته شدن به دست او را دارید؟ بلکه این نقل قول را برای دفاع از نظرات خود بکار گیرد.

در واکنش به این سخنان، آقای محمد امینی در مقاله ای  نوشتند:

” اینک شاهزاده ای دیگر، پس از چند سالی بازی با دموکراسی و سخن گفتن از این که او شهروند ساده ای بیش نیست، شرم و آزرم را یکسر به کنار نهاده است و خویشتن را «پادشاه قانونی ایران» خوانده، که در سودای براندازی جمهوری اسلامی و بازگرداندن خاندان پهلوی به تخت شاهی چشم بر یاری «دموکراسی» هایی مانند عربستان، کویت و قطر دوخته است.”

و از ایشان سوال کردند که مگر نه این بود که تا بحال خود را به عنوان تنها یک شهروند معمولی معرفی می کردند و حال چه شد که خود را بر تخت طاووس شاهی نشانده اند؟

بناچار دفتر ایشان نامه ای خطاب به فوکوس منتشر کرد که در آن به درج ناصحیح سخنان آقای رضا پهلوی اعتراض شده و از سایت خواسته شده بود که اشتباهات خود را تصحیح کند. در این رابطه آقای امینی با سایت فوکوس تماس گرفت و نظر سایت را در رابطه با اعتراضات آقای رضا پهلوی جویا شدند.  فوکوس پاسخ داد که چنین نامه اعتراضی را دریافت ننموده و نوار مصاحبه را در اختیار دارد و تمامی نقل قولها از آقای رضا پهلوی دقیق است و اشتباهی رخ نداده است. بنا براین معلوم شد که اعلامیه دفتر آقای رضا پهلوی هیچوقت به فوکوس فرستاده نشده است و فقط در فضای بعضی رسانه های فارسی زبانان منتشر شده و تاکتیک آقای رضا پهلوی بوده است برای فریب ایرانیان.

برای مسلم کردن این فریب، اینجانب موضوع را پی گرفته و در چندین مقاله و نوشته به فارسی و انگیسی از ایشان خواستم که برای این دروغی که به قصد فریب ایرانیان گفته اند از آنها معذرت بخواهند. نتیجه فشارها این شد که ایشان در مصاحبه تلویزیونی گفتند که بوسیله وکیلی آلمانی از سایت فوکوس به دادگاهی در آلمان شکایت کرده اند. (دقیقه دو)

برای اینکه معلوم شود که آیا این بار نیز دروغ نگفته اند، مقالاتی دیگر منتشر کردم و از ایشان خواستم که نام دادگاهی که در آن از فوکوس شکایت کرده اند را اعلام کرده تا تحقیق به عمل آمده که آیا اصلا چنین شکایتی به عمل آمده و یا مانند اعتراض نامه خیالی، کوششی دیگر است برای فریب ایرانیان؟ توضیح اینکه در کشورهای دموکراتیک، از جمله آلمان، این از حقوق اولیه شهروندان است که دستگاه قضایی و دادگاه ها تمامی شکایات طرح شده حقوقی/اجتماعی در دادگاه ها را در دسترس عموم قرار دهند و شهروندان می توانند با مراجعه به دادگاه ها، از پرونده های قضایی/اجتماعی مطلع شوند.

آقای رضا پهلوی از دادن نام دادگاهی که به آن شکایت کرده اند خوداری کردند. با این وجود مدت هفت ماه صبر شد و خبر از دادگاه و رای آن نشد، معلوم شد که اینبار نیز اقای رضا پهلوی دروغ گفته بودند و دادگاهی و شکایتی در کار نبوده است و تنها، شگردی بوده است برای پنهان کردن دروغ خود، با این امید که بعد از مدتی خبر و مصاحبه و گفته های در آن فراموش شود.  احتمالا به این سخن معروف فکر کرده بودند که:” روزنامه امروز، زباله در زباله دانی فرداست”. علت هفت ماه صبر کردن برای این بود که زمان متوسط برای رسیدگی به شکایت در دادگاه های آلمان پنج ماه می باشد و اینجانب، دو ماه مزید بر آن صبر کرده تا مطمئن شود که آقای رضا پهلوی این بار هم دروغ گفته بودند. از ان زمان حدود شش سال می گذرد و مسلم شد که آقای رضا پهلوی، به روش دروغگو های کلاسیک عمل کرده و در واقع در دام دروغ خود افتاده بودند. توضیح اینکه، زمانی که دروغگویی، دروغ می گوید و مچش گرفته می شود، دو انتخاب در برابر او قرار می گیرد. انتخاب اول که نیاز به صداقت و شجاعت است این است که به دروغ گفتن خود اعتراف کرده و بپذیرد که دیگر دروغ نگوید. انتخاب دوم که ناشی از درونی شدن روحیه فریبکاری و نیز ترسو می باشد، این است که برای پوشش دادن به دروغ خود، به دروغی دیگر متوسل می شود و دروغی دیگر و اینگونه دروغها بر هم انبار می شوند و بقول مثلی انگیسی، چاله ای را که در آن افتاده است گود و گودتر کند. و این البته روشی بود که آقای رضا پهلوی بر گزیدند.

لازم به گفتن است که آقای رضا پهلوی در طول سی و هشت سالی که به عنوان شاهنشاه ایران قسم خورده اند!، بسیار دروغ گفته اند و بسیار اطلاعات غلط داده اند، ولی متاسفانه پیگیری مستمری در رابطه با دروغگوییهای ایشان انجام نشده بود و بنابراین تصمیم گرفتم که دنباله این دروغ را گرفته تا بشود از آن به عنوان رفرنسی همیشگی استفاده کرد.

همین رفتارها و سیاسی بازی ها تا جایی که برای بدست آوردن قدرت، با طرح قابل مذاکره بودن حاکمیت ایران بر سه جزیره ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک، و اینگونه تمامیت ارضی کشور را زیر سوال بردن، سبب شد که بسیاری از سلطنت طلبان از جمله دکتر منوچهر رزم آرا، از وزرای دکتر شاپور بختیار، در پی خلع ید ایشان از سلطنت با دادن آخرین شانس بر آیند. نقض مستمر اصل استقلال و در خواست علنی برای پول گرفتن و دیگر کمکها از اسرائیل  کار را به آنجا رساند که حتی آقای اردشیر زاهدی داماد سابق خاندان پهلوی و وزیر امور خارجه پیشین محمد رضا شاه، در مصاحبه سه ماه پیش خود با آقای لیمونادی، آقای رضا پهلوی را دزدی توصیف کند که از سازمان سیا و اسرائیل و عربستان پول می گیرد:
لیمونادی: خواستم بدونم که نظرتون راجع به آلترناتیو چیه؟
زاهدی: آلترناتیو، آینده ایران؟.

لیمونادی: یه عده ای چسبیدند به آقای ترامپ، برای حمله به ایران.

زاهدی: اونم جزو حرفاییس که زدم.

لیمونادی:آخه دو گروه هستن، یه گروه مجاهدین هستن و یه گروه هم آقای رضا پهلوی.

زاهدی مجال نمی دهد: …. آمریکا، ترامپ هم جزو حرف هایی است که زدم هر دو شون پول بگیر هستند. برای من چه فرق می کند دزد، دزد است. می خواهد از این پنجره بیاد، می خواهد از آن در. اونی که از عرب پول می گیره، اونی که از سیا پول می گیره، اونی که از اسرائیل پول می گیره، هر کدوم یه اسمی ام دارن، اینا هیچکدوم برای آینده ایران بدرد نمی خورن. آینده ایران، آینده ایران جوانان ایرانن….  (دقیقه 36 مصاحبه ببعد)

شاید یکی از علل اصلی خشم بیسابقه آقای اردشیر زاهدی این باشد که فردی که خود را وارث تخت و تاج شاهنشاهی می داند و بعد از ناامیدی بر تخت نشستن، وخود را شاه ایران دانستن، استعفا داده بود و از مجلس شورای ملی فرمایشی که قرار بود بعد از حمله آمریکا به ایران، مانند کنگره ملی عراق تحت ریاست چلبی حکومت را در دست بگیرد، نیز استعفا داده بود. ولی با توجه به محتوای مصاحبه آقای زاهدی بنظر می رسد که بعد از انتخاب ترامپ و قرار گرفتن دوباره گزینه حمله نظامی بوطن، آقای رضا پهلوی به واشنگتن شتافته و با خواهش و تمنا برای وقت ملاقات چند دقیقه ای سر پایی با آقای مک کین ( از سناتورهای طرفدار حمله نظامی به ایران که آهنگ معروف: ایران را بمباران کنید را خواند.) گرفتن، “شاه قانونی ایران” سوالی می کند که نشانی مسلم از روانشناسی زیر سلطه و وابستگی و در خدمت دولت آمریکا بودن این شاه دارد وقتی از او در مورد مسئله ای داخلی کسب تکیف می کند:

آقای رضا پهلوی:” سناتور اگر ممکن است من سؤال آخر را بپرسم. در ارتباط با همان مسائلی که درباره‌شان بحث کردیم. در آینده و ایرانی متفاوت چه شرایطی برای اعضای دستگاه‌های نظامی، اعضای سپاه پاسداران، چه پیامی برای آن‌ها با توجه به‌عنوان تغییر صلح‌آمیز موردنظر دارید؟ (دقیقه پانزده.) اینگونه است که مسلم می کنند که ایشان و تیم همراهشان، از اصلی ترین مظاهر خفت و شرمملی مردمی که می خواهند حاکم بر سرنوشت خود باشند، می باشند.”

اینکه چگونه آقای رضا پهلوی از آقای مک کین این سوال را می کنند و کسب تکلیف، را باید از منظر نهادینه شدن روانشناسی زیر سلطه در ایشان جستجو کرد. توضیح اینکه از جمله مشخصات نهادینه شدن رسمی و ارزشی و رفتاری و ذهنیتی در فرد این است که آنقدر آن رفتار و نوع بودن در فرد عادی و طبیعی جلوه می کند که شخص آن را امری عادی تصور می کند. مانند فردی که در فرهنگی دموکراتیک رشد کرده و اینگونه ارزشها و نرمهای دموکراتیک برایش امری عادی است یا در فرهنگی مردسالار رشد کرده و “ارزشها” و نرمهای مربوط به ان را امری عادی می بیند. شخصیتی نیز که دارای روانشناسی زیر سلطه می باشد، چنین است و اینگونه است که برای آقای رضا پهلوی امری بسیار عادیست که از یکی از نخبگان کشور سلطه گر، راجع به امری داخلی کسب تکیف کند.

آقای رضا پهلوی:« سناتور اگر ممکن است من سؤال آخر را بپرسم. در ارتباط با همان مسائلی که درباره‌شان بحث کردیم. در آینده و ایرانی متفاوت چه شرایطی برای اعضای دستگاه‌های نظامی، اعضای سپاه پاسداران، چه پیامی برای آن‌ها با توجه به‌عنوان تغییر صلح‌آمیز مورد نظر دارید؟ »(دقیقه پانزده.)

اینگونه است که مسلم می کنند که ایشان و تیم همراهشان، از اصلی ترین مظاهر خفت ملی مردمی که می خواهند حاکم بر سرنوشت خود باشند، می باشند.

البته این وابستگی و عمل از طریق قدرت خارجی برای به تخت طاووس دست یافتن به سالها قبل باز می گردد: بنا برگزارش گروه تحقیق تاور مجلسین آمریکا در رابطه با ایرانگیت، رونالد ریگان دستور انجام طرح سرنگونی رژیم خمینی و شاه کردن رضا پهلوی را داده بود و برای این کار، آقای رضا پهلوی پیام تلویزیونی 11 دقیقه ای با عنوان”من باز خواهم گشت” داده بود:

“در تعطيلات آخر اين هفته۳، پيام ۱۱ دقيقه‏ اى فرزند شاه با هک کردن فرکانس اختصاصی تلویزیون ایران در شبکه جهانی، بر روى موج تلويزيون ايران انداخته شد و پخش گرديد. به گزارش طرفداران خانواده شاه، پخش اين برنامه، موج اعتراض در تهران و بقیه نقاط را برانگيخت. “مقام ايرانى” از سام۴ پرسيد چگونه است كه از سويى به ما مى‏ گوييد انقلاب ايران را بمثابه يك امر واقع قبول داريد و از سوى ديگر دست به اينگونه كارها مى ‏زنيد؟”

(گزارش سرهنگ الیور نورث (عضو شورای امنیت ملی آمریکا) به آدمیرال جان پویندکستر (مشاور امنیت ملی آمریکا) در دوشنبه ۸ سپتامبر ۱۹۸۶ (۱۷ شهریور ۱۳۶۵))

در سالهای بعد نیز وقتی بوش پدر، قصد حمله به ایران را داشت و آقای سازگارا، پذیرفته بود که نقش چلبی ایران را بازی کند و رانتخوارهای در انتظار، جشن مفصلی برای ایشان و همسرشان در هتل هیلتون کن زینگتون لندن گرفته و ایشان سخنگویان خود در شهرهای مختلف معین (در لندن آقایان دکتر ماشالله آجودانی و .حسین باقر زاده می بودند.) و از ایشان به عنوان رئیس جمهور آینده ایران نام می بردند، آقای رضا پهلوی برای از قافله عقب نمادن و با وجود مخالفت بسیاری از سلطنت طلبان همکاری خود با ایشان را اعلام کرده بود.

و بسیار دروغهای دیگر ایشان مانند: شکایت از آقای خامنه ای در دادگاه لاهه و سخنرانی برای چند نفر در یک سالن اجاره ای در پشت یک کافه قهوه فروشی را سخنرانی در دادگاه لاهه تبلیغ کردن، که سری دراز و ناپیدا دارد.

«شکل مهم نیست و محتوا مهم است»:

از جمله خصوصیات یک شخصیت در پی قدرت، این است که قبل از رسیدن به قدرت، حاضر است که خود را به هر شکلی در آورد و هر قول و وعده ای بدهد و در باغ سبز را برای بینندگان و شنوندگانش به نمایش بگذارد. در اینجاست که می بینیم آقای آقای رضا پهلوی که خود را شاه قانونی ایران می دانند و در واقع شاه بودن خود را آش کشک خاله ای می دانند که چه مردم بخواهند و چه نخواهند، سرنوشت محتوم آنها در باور و پذیرفتن آن می دانند. بعد از جنبش اخیر و سونامی بی بی سی و صدای آمریکا و کانال منوتو ونیز در کانال فرمایشی آقای نوری زاده (ایشان در این گفتگو خطاب به آقای پهلوی فرمودند: شاهزاده میدانید ۶۰ در صد مردم در این خیزش هشتاد شهر شما را صدا میزدند!!!.وآقای رضا پهلوی سکوتی تایید آمیز می کنند.). و برای حقنه کردن ایشان به عنوان رهبر آینده، بنا بر سنت فر صت طلبان، به گونه ای سخن گفتند تا هم این طرف را داشته باشند و هم آن طرف را و تخم مرغهای خود را در هر دو سبد سلطنت طلب بودن و جمهوری خواه بودن گذاشتند تا در خیالات و توهمات خود گمان از برنده بودن نهایی خویش باشند!. به همین علت وقتی در مورد شکل نظام آینده از ایشان سوال می شود، می گویند که شکل مهم نیست و محتوا مهم است!.

البته برای اهل فن واضح است این سخن با استفاده از منطق صوری، قصد فریب دادن و در ابهام سخن گفتن با مردم را دارد. توضیح اینکه منطق صوری از آنجا که مربوط به شکل و فرم می شود، همانقدر که در علوم مجرد مانند ریاضیات کار برد دارد، در علوم اجتماعی، از جمله علم سیاست، بکار فریب می آید. چرا که <واقعیت اجتماعی> بر خلاف علم ریاضی، واقعیتی نه مجرد که یک مجموعه می باشد و دارای چهار بعد اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است و در چنین وضعیتی، بکار گیری چنین منطقی سبب می شود که جامعه درگیر فرم و شکل شده و واقعیتهای اجتماعی را نبیند. در اینجا می بینیم که سخن آقای رضا پهلوی در ظاهر حرفی منطقی و متین است، ولی وقتی آن را می شکافیم متوجه زبان فریب و دروغ آن می شویم. چگونه؟:

این سخن که شکل مهم نیست و محتوا مهم است، در واقعیت اجتماعی، تنها در مرحله ای کارایی دارد که هیچ مدلی از حکومت امتحان نشده باشد و به بیان دیگر، در مرحله تئوری و حدس و ظن است که عمل می کنیم و البته در چنین وضعیتی در باره شکلها و مدلهای متفاوت بحث و گفتگو می شود و اینکه چه شکلی به بهترین وجه، محتوا را عرضه می کند. در حالیکه، در واقعیت تاریخی، نیک می دانیم که سلطنت در ایران، چند هزار سال است که امتحان خود را پس داده است. بخصوص سلسله آخری که تنها سلسله ای است که در تاریخ ایران با دست خارجی تاسیس شده است و در دو نوبت و با دو کودتا، یکی بدست رضا خان میرپنج و سید ضیاء طباطبایی و رهبری و حمایت انگلیسیها در بعد از انقلاب مشروطه و بسال ۱۲۹۹ و دیگری در 28 مرداد ۱۳۳۲ و با کودتای دولتهای امریکا و انگلیس و عوامل وطنفروش داخلی اعم از روحانی و غیر روحانی، تجربه مردمسالاری و مشروطه را در وطن سقط جنین کرده است و قانون اساسی محصول انقلاب مشروطه را که بر اساس آن شاه باید سلطنت می کرد نه حکومت، بدور انداخته و بر سنت لویی چهاردهم پادشاه فرانسه که می گفت قانون منم، پدر و پدر بزرگ ایشان شدند منشاء قانون (رضا شاه، حتی مجلس فرمایشی خود را طویله می خواند و محمد رضا شاه می گفت که حتی جانشین من باید قانون اساسی مشروطه را آنگونه که من عمل می کنم عمل کند. یعنی، قانون آن قانونی است که من می گویم.) در آخر کار نیز پدر ایشان آنقدر بر فشار استبداد و سرکوب افزود که تحمل دو حزب فرمایشی خود را هم نیاورد و اینگونه دیکتاتوری از نوع اقتدار گرایانه خود را با یک حزبی کردن کشور بطرف دیکتاتوری توتالیتر سوق داد تا کارد به استخوان ملت برسد و انفجار انقلاب بهمن ۱۳۵۷رخ دهد. چرا که همیشه و در همه جا، مسئول اول هر انقلابی، آن استبدادی است که انقلاب بر ضد آن انجام می گیرد. این واقعیت را نسل جوان روز بروز دارد در تجربه زندگی سیاسی خود به آن می رسد و آن اینکه، زمانی که استبداد تمامی راه های اصلاح را بر خود بست، آنگاه نسلی که می خواهد در آزادی زندگی کند، در برابر خود راهی جز انقلاب و براندازی نمی بیند.

بنابراین مدل سلطنتی، مدلی است که بارها امتحان خود را داده است و مردود شده. بنابراین عقل متعارف حکم می کند که مدلی که امتحان خود را داده است را که دیگر امتحان نمی کنند و البته که آزموده را آزمودن خطاست.  بخصوص که در عظیم ترین جنبش مردم در طی قرون، یکبار برای همیشه سلطنت به تاریخ سپرده شد.

دیگر اینکه ایشان هنوز که هنوز است و با وجود اظهار ندامت دو رئیس جمهور آمریکا و وزرای خارجه آنها و نیز انتشار ده ها هزار سند بوسیله سازمان سیا، که از نقش دولت آمریکا در کودتای بر ضد مردم سالاری در سال 32 پرده برداشت، هنوز کودتای 28 مرداد را که دموکراسی در وطن را جانشین دیکتاتوری سرکوبگر کرد، قیام مردمی می دانند و تاریخدان ایشان، آقای علی میر فطروس، در کتاب:”آسیب شناسی یک شکست” چنان در جعل و تحریف اسناد برای اینکه ثابت کنند که کودتا، قیام مردمی بوده است، حد نگاه نداشت که آقای محمد امینی را واداشت تا دست به نگارش کتاب “سوداگری با تاریخ” در دو جلد بزنند و با حوصله ای تحسین بر انگیز، به کالبد شکافی کتاب آقای میرفطروس و جعل و تهمتهای ایشان دست زده و تحریفات شگفت انگیز ـقتی میر فطروس از اسناد را یک به یک به نمایش بگذارند. علت کوشش ایشان در روایت جعلی خود را حقنه جامعه کردن این است که با وجودی که مرتب می گویند که گذشته را فراموش کنید، نیک می دانند که آینده در گذشته است که اتفاق می افتد. به این معنی که آینده نتیجه کنش و واکنشهای امور واقع رخ داده در گذشته، که در ضمیر ناخود آگاه و نیمه آگاه جامعه جای گرفته، و نیز روایتی است که جامعه از آن گذشته درونی ضمیر خود آگاه می کند می باشد. به همین علت است که در طول تاریخ هر قدرت طلبی بیشترین کوشش را می کند تا روایت گذشته را از آن خود کند، چرا که نیک می داند که آن فرد و جریانی آینده را در اختیار خواهد گرفت که گذشته را در اختیارخود در آورده است. مورخین درباری چون میرفطروسها و معادلهای آن در درون استبداد حاکم، که قلم خود را و کرامت انسانی خود را به حراج گذاشته اند، مسئولیتی مهم در طولانی شدن استبداد در بعد از انقلاب دارند، چرا که با آسیب رساندن به حافظه تاریخی، آب به آسیاب استبدادی می ریزند که بزرگترین فرصتهای رشد واقعی را از جامعه ملی ایران که بیش از 120 سال است که از خواب تاریخی خود بیدار و کوشش در آزاد و مستقل کردن خود و وطن دارد، سلب کرده است.

اهمیت حیاتی حساسیت به دروغ و دروغگو در دموکراسی ها داشتن:

حال سوال بر سر این است که چرا نسبت به دروغهای مستمر ایشان که به قصد فریب مردمی که در دام استبدادی سرکوبگر تر و فاسد تر از استبدادی که سبب ساز انقلاب شد گیر افتاده اند، چنین حساسیت بخرج داده می شود؟ پاسخ این است که چرا همگی چنین حساسیتی را بخرج نمی دهند؟ چرا که ملتی که در پی استقرار مردم سالاری در وطن مستقل و آزاد است، بیش از هر چیز نیاز دارد که نسبت به دروغ گفتن و دروغگویی کسانی که با کمک رسانه های وابسته خیالات می فرمایند و نیز دیگران، بشدت حساس باشد. حساس بودن نسبت به دروغگویی اهل سیاست، یکی از اصلی ترین عناصر شکل دهنده فرهنگ آزادی در مردم سالاری ها می باشد. ضعیف شدن حساسیت نسبت به دروغ، دشمن درجه یک دموکراسی ها است. برای مثال، این ضعیف شدن حساسیت نسبت به دروغ است که ترامپ که بنا بر تحقیق واشنگتن تایمز در عرض یکسال بیش از دو هزار دروغ و اطلاعات غلط داده است رئیس جمهور شود و دموکراسی در آمریکا بخطر افتد. یا اینکه، کم شدن حساسیت به دروغ و دروغگو بود که اکثریت جامعه انگیس  فریب دروغها را خورده رای به برگزیت (خروج از اتحادیه اروپا) بدهند که در واقع، بقول جان میجر، نخست وزیر سایق انگیس:”من هیچ دولت مسبوق به سابقه ای را نمی شناسم که سیاستی را به اجرا بگذارد که هم کشور و هم مردممان را فقیر کند.” در واقع یکی از مهمترین معیارهایی که دموکراسی های بیمار از دموکراسی های نسبتا سالم و تندرست از یکدیگر تفکیک می شوند، حساسیت و عدم حساسیت جامعه ملی نسبت به دروغ و دروغگویی و پنهانکاری سیاستمداران می باشد.

در اینجا با به روز کردن، به باز نشر تحقیقی که پنج سال پیش در رابطه برای پیگیری های دروغهای آقای آقای رضا پهلوی انجام داده بودم دست می زنم:

دروغهای سلطنتی آقای رضا پهلوی:

بارها از نویسنده انتقاد شده است که چرا دروغهایی را که آقای آقای رضا پهلوی برای پوشاندن سخنان راست خود به مجله فوکوس بکار گرفته اند رها نمی کنم و اینکه در جهان سیاست همه دروغ می گویند و پند می دهند که سیاست پدر و مادر و اخلاق ندارد. و یا اینکه می گویند که وقتی که کسانی که ادعای دیندار بودن می کنند، با توجیهات شرعی مانند تقیه و توریه از صبح تا شب سخنی جز دروغ نمی گویند و زبان دروغ و فریب در جامعه آنقدر ساری و جاری شده است که جامعه حساسیت خود را به آن از دست داده است، شما چرا انگشت را روی دروغهای ایشان گذاشته اید؟

پاسخ جز این نمی تواند باشد که وقتی مردمی و جامعه ای از استبداد می نالند و در آرزوی استقرار جامعه ای آزاد و نظامی مردم سالار و حاکمیت جمهور شهروندان هستند و بسیاری برای رسیدن به چنین آینده ای مبارزه می کنند و سختی ها می بینند، نیاز داریم تا متوجه شویم که نظام و فرهنگ دموکراتیک در خارج از ما ایجاد نمی شود و ایجاد چنین نظامی و فرهنگی  نیازمند انسان جدیدی است که در جریان مبارزه، فرهنگ آزادی را در خود بتدریج تولید و باز تولید کرده باشد و این، از جمله، به این معنا می باشد که آزادی و مردم سالاری هدفهایی نیستند که فقط در آینده اتفاق بیافتند بلکه در زمان حال و از طریق تغییر دادن <خود>، از انسانهایی خو گرفته به ضد فرهنگ استبداد به فرهنگ آزادی می باشد که چنین تغییری آغاز می شود.

از جمله مشخصات فرهنگ آزادی، راستگویی می باشد چرا که دروغ، زبان خشونت است و فریب. کسی که دروغ می گوید، اینکار را به قصد فریب طرف یا طرفهای مورد خطاب است که انجام می دهد و البته کسی که دروغ می گوید، طبیعتا برای طرف و طرفهای مقابل حقوقی قائل نیست و آنها را به عنوان انسان، صاحب حقوق و کرامت برسمیت نمی شناسد و اینگونه است که با دروغ و از طریق دروغ، رابطه آزاد بین دو طرف را تبدیل به رابطه قدرت و بنابراین سلطه می گرداند و از طریق دروغ گفتن و فریب دیگری سعی می کند که از دیگری و دیگران استفاده ابزاری برای رسیدن به هدف خود که جز قدرت نمی تواند باشد، میکند.

البته اگر طرفی که مورد حمله دروغگو قرار گرفته است، حساسیت خود را به دروغ گفتن از دست بدهد، از جمله به این معنی می باشد که می پذیرد که حقوق و کرامت ذاتی او از طرف زورگو یا دروغگو نفی شود. به همین علت است که هیچ رابطه سلطه ای یک طرفه انجام نمی گیرد و تا روانشناسی انسانهای زیر سلطه قرار گرفته شده، مساعد زیر سلطه قرار گرفتن نشود، سلطه گر نمی تواند رابطه موفق سلطه گری را ایجاد کند. در اینجاست که می بینیم که هموطنانی که بر نویسنده خرده می گیرند که چرا به دروغهای آقای آقای رضا پهلوی پرداخته ام نیز از جمله کسانی هستند که هنوز فرهنگ و روانشناسی آزادی را درونی خود نکرده اند.

نیاکان ما عارف به نقش مخرب دروغ در روابط اجتماعی-سیاسی بودند و این آگاهی را از جمله در دعای معروف داریوش که از اهورامزدا می خواست ایران را از قحطی و دشمن و دروغ حفظ کند و یا مثل <راستی رستی> را می شود دید. جامعه ملی وطن نیز به اثر تخریبی دروغ آگاه بوده است و به فرزندان خود از کودکی آموخته است که دروغگو دشمن خداست.

جوامع مدنی در دنیای غرب نیز برای دفاع از آزادیها و مردم سالاریها ی خود بر ضد قدرت ساختاری دولت و حکومت و با وجود فسادهای روز افزون، هنوز خط قرمزی را برای اهل سیاست خود رسم و آن را پاس داشته اند و آن اینکه اگر معلوم شود که سیاستمداری دروغ گفته است این به معنی مرگ سیاسی آن سیاستمدار می باشد. کم رنگ شدن این خط قرمز، نشان از بیمار شدن جوامع دموکراتیک دارد.

پیگیری دروغهای آقای رضا پهلوی کوششی برای ایجاد فرهنگ آزادی:

با این مقدمه شاید خواننده با اینجانب موافق باشد که کوشش برای پیگیری دروغهای آقای آقای رضا پهلوی با هدف کوشش در گسترش فرهنگ آزادی از طریق برانگیختن حساسیتهای جامعه ملی نسبت به مسئله دروغ می باشد تا از این طریق صفات شهروندی که برای آزادی و مردمسالاری مبارزه می کند را از هم اکنون در خود تولید و باز تولید کنیم. اینگونه ضریب اطمینان برای دارا شدن نظام و رژیمی دموکراتیک و مستقل، بسیار بالا می رود.

  پیشینه دروغهایی که آقای آقای رضا پهلوی برای پوشاندن سخن راست انجام داد:

برای اینکه خوانندگان در جریان دروغهای آقای آقای رضا پهلوی قرار بگیرند لازم است بطور خلاصه مروری در این دروغها کرده تا سوال خود را در مورد دروغ آخر ایشان مطرح کنیم. حدود هشت ماه قبل در تاریخ: 07.06.2012 مصاحبه ای با مجله معروف فوکوس آن لاین آلمانی انجام دادند.(1) ترجمه فارسی آن منتشر شد (2) در این رابطه دفتر ایشان اعلامیه ای خطاب به مجله منتشر کرد و از جمله متذکر شد که:” در این راستا لازم می دانیم این نکته را متذکر شویم که این مصاحبه با اشتباهات مختلفی از زبان انگلیسی به آلمانی وسپس به فارسی ترجمه شده است. بسیاری از مطالب درج شده در این متن به زبان آلمانی وهمچنین نسخه فارسی آن با ادبیات آقای آقای رضا پهلوی همخوانی ندارد.… از هفته نامه فوکوس درخواست میکنیم با احترام به قوانین روزنامه نگاری نسخه اصلی مصاحبه به زبان انگلیسی را منتشر و محتوای ترجمه متن آلمانی را در اسرع وقت تصحیح نمایند.“(3) برای اینکه مطمئن باشم حداقل ترجمه آلمانی به فارسی درست انجام شده است با یکی از حقوق‌دانان ایرانی موسسه ماکس پلانک تماس گرفته و دو متن فارسی و آلمانی را برایشان فرستادم و خواستم ببینند که آیا ترجمه فارسی دقیق انجام شده است یا نه؟ ایشان پاسخ دادند: «متن آلمانی و فارسی را خواندم. ترجمه دقیق و درست است.» و در پیام بعدی نوشتند: «… اما در باره آقای آقای رضا پهلوی؛ حقیقتش دیشب که متن آلمانی آن را خواندم حالم بد شد و تا مدتی از شدت خشم و ناراحتی از این سطح نازل و مبتذل کار سیاسی و زبانی که به شدت لودهنده فکری عقب افتاده بود، نمی دانستم چکار کنم. رفتم روی مصاحبه‌اش به آلمانی یک کامنت تند ناسازگونه بگذارم ولی دیدم خود خبرنگار خیلی با سواد بوده و او در واقع به بهترین روش، عقل خالی و بلکه به شدت بچه گانه و در عین حال پر از تبختر بی‌معنا و بسیار خام اندیشانه این آدم را آفتابی کرده است

علت خشم این حقوقدان ایرانی این بود که آقای آقای رضا پهلوی در این مصاحبه سخن از این گفته بودند که شاه قانونی ایران هستند و یا اینکه در توجیه دیکتاتوری پدر گفته بودند که، در واقع، مردم ایران لیاقت دموکراسی را نداشتند و پدر او چاره‌ای جز سرکوب و استبداد نداشته است و یا: «بسیاری از انقلابی‌های آن‌موقع، امروز نزد من می‌آیند و می‌گویند: بهتر بود پدرت ما را بازداشت و اعدام می‌کرد…» و یا اینکه به ستایش سیاست مستبدانی چون سلاطین عربستان و قطر و بحرین، در مورد ایران، پرداخته و حتی خود را در کنار شخصیت‌های تاریخی مانند گاندی و ماندلا قرار داده بودند. شگفتا که کسی که در تمامی عمر خود در رفاه کامل زیسته است و حتی یک روز کار نکرده و و زندان نرفته، با این وجود خود را گاندی و ماندلای ایران تبلیغ می کنند.

البته وقتی می گویند:” بسیاری از انقلابی‌های آن ‌موقع امروز نزد من می‌آیند و می‌گویند: بهتر بود پدرت ما را بازداشت و اعدام می‌کرد…” ایشان دقت نکرده بودند که گفتن چنین سخنی به این معنی می باشد که ایشان با نکول کردن(default) پذیرفته اند که پدر ایشان، فردی آدمکش بوده است چرا که در غیر اینصورت به جای آوردن این نقل قول در مقام تایید نظرات خود، به این افراد می تاخته اند و سخت انتقاد که مگر پدر من آدمکش بوده است که شما آرزوی کشته شدن بدست ایشان را داشته اید؟

بهر حال، آقای محمد امینی، تاریخدان تاریخ معاصر ایران، اولین انتقاد اساسی از مصاحبه و ادعاهای ایشان را بعمل آوردند(4) و در نتیجه مورد حمله شدید سلطنت طلبان قرار گرفته و به ایشان گفته شد که مجله فوکوس در ترجمه آلمانی اشتباهات زیادی را مرتکب شده و بهمین علت دفتر ایشان نامه ای را به مجله فرستاده و خواستار تصحیح  اشتباهاتی شده است که در نقل قول از ایشان به عمل آمده است. در اعلامیه دفتر از جمله گفته شده است: «در این راستا لازم می‌دانیم این نکته را متذکر شویم که این مصاحبه با اشتباهات مختلفی از زبان انگلیسی به آلمانی وسپس به فارسی ترجمه شده است. بسیاری از مطالب درج شده در این متن به زبان آلمانی وهمچنین نسخه فارسی آن با ادبیات آقای رضا پهلوی همخوانی ندارد».

بهمین علت آقای محمد امینی با فوکوس تماس گرفتند تا نظر آنها را راجع به اعلامیه دفتر آقای رضا پهلوی و اشتباهات ادعایی مجله جویا شوند. در پاسخ، مجله فوکوس به ایشان اطلاع داده است که: ۱. هیچ اعلامیه و در خواستی را از طرف دفتر آقای رضا پهلوی دریافت نکرده است. ۲. عین مصاحبه و سخنان ایشان ضبط شده و موجود است.(5)

در اینجاست که متوجه می شویم که علت صدور اعلامیه دفتر آقای آقای رضا پهلوی که فقط به زبان فارسی صورت گرفته است هیچ هدفی را جز فریب دادن ایرانیان دنبال نمی کرده است چرا که اگر قصد فریب نبود حداقل کارهای زیر را انجام می داد:

الف:اعلامیه را یا به زبان انگلیسی یا به آلمانی برای مجله فوکوس می فرستاد و حداقل اینکه اعلامیه فارسی دفتر را برای روزنامه می فرستاد و نه اینکه اعلامیه ای به فارسی را منتشر کنند و در فضای ایرانیان منتشر ولی برای خود مجله نفرستند.

ب: به جای کلی گویی و اینکه اشتباهاتی در ترجمه رخ داده است، همانگونه که در اینگونه موارد معمول است مواردی را که اشتباه می دانست منتشر می کردند.

ج: نوار مصاحبه را دفتر ایشان منتشر می کرد. توضیح اینکه از جمله وظایف دفتر مطبوعاتی این است که تمامی مصاحبه هایی که رئیس، انجام می دهد ضبط کرده و در بایگانی نگاه داشته تا در مواردی مانند این مورد منتشر کند. تصور اینکه دفتر مطبوعاتی ایشان از انجام وظیفه بسیار عادی خود قصور کرده است، بسیار مشکل است.

دیگر اینکه ایشان بی اخلاقی دیگری را نیز مرتکب شده اند و آن اینکه مجله را متهم به انجام کار خلافی کرده اند بدون اینکه روزنامه را مطلع و به آنها حق دفاع از خود را بدهند تا جایی که کار بر عهده آقای محمد امینی بیافتد و به آنها اطلاع دهند و آن پاسخ را بدهند.

پوشش دروغهای اول با دروغی دیگر:

بعد از انتشار این مقالات، آقای رضا پهلوی در مصاحبه ای تلویزیونی اعلام کرد:”…من جهت اطلاع هم میهنان بگم که از موقعی که این اتفاق افتاد، اولین درخواستی که شد از طریق کسی که هماهنگی این مصاحبه رو کرده بود و درخواست از خود نوار ترتیب اثر داده نشد و من اخیرا از طریق قانونی مسئله رو تعقیب کردم توسط یک وکیل آلمانی برای درخواست نه تنها چاپ متن تصحیح شده ای از دیدگاه خودم نسبت به آنچه جواب من بود در مقابل آنچه چاپ شد از یکسو و درخواست رسمی برای دریافت کپی اصلی نوار که وجه در اینجا گرفته و یا اینکه اگر چنین کپی است در اختیار ما قرار گرفت اون را هم در اختیار هم میهنان قرار بدم از جهت رفع این سو تفاهمات و این مسیر طبیعی خودشو داره طی می کنه و در انتظار پاسخ این اقدام حقوقی هستم توسط وکلا و خود اون موسسه( نویسنده: همانگونه که خوانندگان متوجه شده اند ایشان در مورد موضوعی شفاف بسیار ناشفاف صحبت کرده اند در اینجا معلوم نیست که ایشان چرا اینگونه نامفهوم صحبت کرده اند و اینکه آیا علت در ضعف زبان فارسی ایشان است یا کوشش در سیاسی بازی یا هر دو. در هر صورت  می شود فهمید که ایشان سعی دارند بگویند که با مجله تماس گرفته اند و خواهان گرفتن کپی نوار مصاحبه و نیز باز انتشار مصاحبه بدون اشتباه هستند.)…”(6)

بعد از انتشار مصاحبه ایشان، از ایشان خواستم(7) که حال که می گویند که این مجله معتبر آلمانی را به دادگاه کشیده اند، اطلاعات زیر را در دسترس ایرانیان قرار دهند:

  1. متن نامه/پیام/ایمیل/…و را که می گویند برای مجله نوشته شده و از آنها خواسته شده است که دیدگاه ایشان را چاپ و نیز کپی نوار مصاحبه را در اختیار ایشان بگذارد.
  2. متن شکایت نامه رسمی ایشان به دستگاه قضایی آلمان.
  3. نام دادگاه آلمانی که شکایت به آن انجام شده است تا به دادگاه مراجعه شده و ببینیم که آیا اصلا چنین شکایتی تسلیم دادگاه شده است یا نه؟  توضیح اینکه در دادگاههای آلمان این از حقوق مردم می باشد که به دادگاه ها مراجعه و لیست دعوی های تسلیم شده را ملاحظه کنند.(8)

حدود شش سال از این درخواست می گذرد و نه تنها در اینمورد ایشان و دفتر ایشان هیچگونه اطلاع رسانی را انجام ندادند بلکه تا کنون خود ایشان و یا دفتر ایشان و یا وکلای (خیالی؟) ایشان کوچکترین اطلاعی در مود نتایج شکایت رسمی از مجله فوکوس  منتشر نکرده اند و یا اینکه شکایت در چه مرحله ای قرار دارد و این در حالیست که می دانیم زمان متوسط برای رسیدگی به شکایت در دادگاه های آلمان پنج ماه می باشد.(9) این به این معنی می باشد که سالها پیش شکایت آقای رضا پهلوی از مجله فوکوس می باید در دادگاه مطرح و رسیدگی انجام شده و کار به پایان رسیده باشد. مجموعه شواهد و قرائن( circumstantial evidence ) دال بر این می باشند که آقای رضا پهلوی در مورد شکایت بردن به دادگاه در آلمان نیز دروغ گفته اند  و بنظر میرسد که حق با آقای سیامک زند باشد وقتی به اینجانب اطلاع دادند:

<as a journalist who worked at the Shah’s press office for the last seven years of his reign, resorting to such lies and deceit was the norm rather than an exception.’>

<به عنوان کسی که در هفت سال آخر سلطنت شاه در مرکز مطبوعاتی شاه مشغول کار بود باید بگویم که بکار گیری دروغ و فریب، نه استثناء که امری رایج بود.>

به بیان دیگر، آقای رضا پهلوی در این مصاحبه با دکتر آندریا کلودیا هافمن (Andrea Claudia Hoffman)  که متخصص خاورمیانه می باشد و نوع سوالات معلوم کرد که هم  خبره در کار خود می باشد و هم اینکه روانشناسی تشنه گان قدرت را خوب می شناسد سبب شد که با فضایی که برای آقای رضا پهلوی ایجاد کرد ایشان گارد تظاهر به دموکراسی خواهی خود را پایین آورده و خود واقعی را به نمایش بگذارند. به بیان دیگر، آقای رضا پهلوی واقعی در ویترین این مصاحبه با این خبرنگار زبده، خود را در شفافیت کامل به نمایش گذشته است و دروغهای عجله وار ایشان و دفترشان ناشی از این می باشد که ماسک از صورت افتاده را دوباره بصورت ایشان برگردانند. البته در فضای آزاد، دروغ عمر زیادی ندارد و اکسیژن آزادی آن را به سرعت می سوزاند. بهمین علت است که هر قدرت و شخصیت، به نسبتی که استبدادی تر است کوشش در بستن فضای ازادی از طریق دروغ و سانسور و تحریف می کند.

امید این است که دیگر مبارزان آزادی، مردم سالاری  و استقلال ایران با هر نظر و باور، بوظیفه مدنی خود عمل کرده و در رابطه با افشای هر چه وسیعتر این دروغها، فعال شوند.

بدون بالا بردن حساسیت صد در صدی نسبت به دروغگویی سیاستمدارن و سیاست بازان، حتی اگر مردم سالاری را در وطن مستقر کنیم، فساد، بسرعت تمامی نظام را در بر خواهد گرفت و به جای اول باز خواهیم گشت. نیاز داریم تا تحملی صفر درجه در رابطه با دروغ و دروغگویی داشته باشیم و اینگونه مطمئن خواهیم شد که استقرار مردم سالاری و آزادی ها در وطن مستقل، خود را در برابر دشمنانش حفظ خواهد کرد.

بخش اول مقاله:

http://news.gooya.com/2018/02/post-12410.php

(1) http://www.focus.de/politik/ausland/krise-in-der-arabischen-welt/cyrus-reza-pahlevi-im-focus-interview-ob-ich-die-krone-tragen-werde-haengt-vom-willen-des-volkes-ab_aid_764055.html

(2) http://www.irandarjahan.net/%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%D8%AA/%D8%A7%DB%8C%D9%86%DA%A9%D9%87-%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D9%85%D9%86-%D8%AA%D8%A7%D8%AC.html

(3) http://www.rezapahlavi.org/details_article.php?persian&article=605

(4) http://melliun.org/iran/4046

(5) http://news.gooya.com/politics/archives/2012/06/142772.php

(6) http://www.youtube.com/watch?v=ockU8QVvwEg&feature=plcp

(7) توضیح اینکه، این مقاله، اول در سایت ایرانیان دات کام منتشر شد، ولی همانطور که خوانندگان این سایت دقت کرده اند، از چند ماه پیش که هم مدیریت و هم فرمت عوض شد، دیگر مقالات قبل از تغییر فرمت قابل دسترسی نیستند و اینگونه است که ده ها مقالاتی که قبلا در این سایت منتشر کرده بودم دیگر قابل دسترسی نیست. ولی بطور همزمان، مقاله را در بلاگ خود نیز منتشر کرده بودم:

http://mahmood-delkhasteh.blogspot.co.uk/2012/07/blog-post_12.html

 (8) این مقاله هم در سایت ایرانیان دات کام منتشر شده بود که دیگر قابل دسترسی نیست، ولی بطور هم زمان هم در بلاگ خود و هم در سایت رنگین کمان منتشر شد:

http://www.rangin-kaman.org/en/index.php?option=com_content&view=article&id=2750:did-reza-pahlavi-lie-again&catid=35:political&Itemid=58

http://mahmood-delkhasteh.blogspot.co.uk/2012/07/when-reza-pahlavi-lies.html

 (9) http://books.google.co.uk/books?id=glyx5h6-WV8C&pg=PA18&lpg=PA18&dq=germany+average+time+for+a+case+court&source=bl&ots=CUfYDa8HwO&sig=Mkyroi_cWBnwBU3OgEee7oKFBzY&hl=nl&sa=X&ei=Fy8aUdieEqia1AXv74HADw&redir_esc=y#v=onepage&q=germany%20average%20time%20for%20a%20case%20court&f=false

نظر بدهید